توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

خوف اصحاب پيامبر صل الله علیه و آله و سلم

 

خوف اصحاب پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم

قصه خوف جوانى از انصار

حاکم - و گفته: از اسناد صحیح برخوردار است - و بیهقی از طریق وی از سهل بن سعد  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که: جوانی از انصار را آن چنان ترس خداوند فرا گرفت، که در وقت نام بردن آتش گریه می‏نمود، حتی که این مسئله او را در خانه حبس نمود، و موضوع به پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  یادآوری شد، و او در خانه نزدش آمد. هنگامی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نزد وی داخل شد، او را در آغوش خود کشید، و او در حال جان داد و افتاد، آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «رفیق‏تان را آماده کنید[1]، چون خوف جگرش را قطع نمود»[2]. این چنین در الترغیب (223/5) آمده است، و ابن ابی الدنیا هم این را روایت نموده است. و ابن قدامه نیز از حذیفه  رضی الله عنه  روایت نموده، و مانند آن را متذکر شده و در حدیث وی آمده است: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نزدش آمد، هنگامی که جوان به طرف وی نگاه کرد، برخاست و با او روبروسی نمود، و جان داد و افتاد، آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «صاحب‌تان را آماده کنید، چون ترس آتش جگرش را قطع نموده است، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، خداوند او را از آتش پناه داد، کسی که چیزی را آرزو می‏نماید آن را طلب می‏کند، و کسی که از چیزی می‏ترسد، از آن می‏گریزد»[3]. این چنین در الکنز (144/2) آمده است.

و حاکم - که آن را صحیح دانسته - از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: هنگامی که خداوند  جل جلاله این آیه را بر پیامبر خود نازل نمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ [التحریم: 6].

ترجمه: «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان‏ها و سنگ هاست نگه دارید».

پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  روزی آن را برای اصحاب خود تلاوت نمود، و جوانی بیهوش به زمین افتاد، آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دست خود را بر سینه وی گذاشت، و دید که قلبش حرکت می‏کند، فرمود: «ای جوان بگو: لا إله إلا الله»، و او آن را گرفت، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  او را به جنت بشارت داد، اصحابش گفتند: ای پیامبر خدا، آیا از میان ما این فقط برای اوست؟[4] گفت: «آیا قول خداوند متعال را نشنیده‏اید:

﴿ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ﴾؟» [ابراهیم: 14].

ترجمه: «این برای کسی است که از مقام من بترسد، و از وعده عذاب بیمناک باشد». این چنین در الترغیب (194/5) آمده است[5].

قول عمر و ابوبکر  رضی الله عنهما  درباره خوف و رجا

بیهقی از سعید بن مسیب  رضی الله عنه  روایت نموده که: عمربن خطاب  رضی الله عنه  مریض شد، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  جهت عیادتش نزد وی داخل شد و گفت: «ای عمر چه حال داری؟» گفت: امیدوارم و می‏ترسم، پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در قلب مؤمنی که رجا و خوف جمع شوند، خداوند رجا را برای وی می‏دهد و از خوف در امانش می‏دارد»[6]. این چنین در الکنز (145/2) آمده است. و ابوالشیخ از حسن  رضی الله عنه  روایت نموده که: ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  فرمود: آیا نمی‏بینی که خداوند آیه آسایش را در پهلوی آیه شدت و آیه شدت را در پهلوی آیه آسایش ذکر نموده است، تا مؤمن در رجا و ترس باشد، و از خدا غیر حق را آرزو نکند، و خود را به دست خود به هلاکت نیندازد؟[7].

اقوال عثمان، ابوعبیده و عمران بن حصین درباره خوف

ابونعیم[8] از عبداللَّه بن الرومی روایت نموده، که گفت: به من خبر رسیده که عثمان  رضی الله عنه  گفت: اگر من در میان جنت و دوزخ باشم و ندانم که به کدام‏شان درباره من امر داده می‏شود، این را انتخاب می‏کنم که قبل از دانستن مسیرم به طرف یکی از آن‏ها خاکستر باشم[9]. و ابن عساکر از قتاده روایت نموده، که گفت: ابوعبیده بن جراح  رضی الله عنه  فرمود: دوست دارم که گوسفندی می‏بودم و خانواده‏ام مرا می‏کشتند و گوشتم را می‏خوردند و آبگوشتم را می‏آشامیدند. می‏گوید: عمران بن حصین  رضی الله عنهما  گفت: دوست دارم که خاکستری بر تپه‏ای می‏بودم، و یاد مرا در یک روز طوفانی پراکنده می‏ساخت[10].

خوف ابن مسعود

ابونعیم[11] از عامربن مسروق روایت نموده، که گفت: مردی نزد عبداللَّه  رضی الله عنه  گفت: دوست ندارم از اصحاب یمین باشم، اینکه از مقربین باشم برایم محبوب‏تر است. می‏گوید: عبداللَّه گفت: لیکن اینجا مردی هست که دوست دارد وقتی مرد دیگر برانگخته نشود - هدف خودش است -. و نزد وی همچنان از حسن روایت است که گفت: عبداللَّه بن مسعود  رضی الله عنه  فرمود: اگر در میان جنت و دوزخ بایستم و به من گفته شود: انتخاب کن، تو را مختار می‏سازیم، هر کدام‌شان که برایت پسندیده‏تر است، از اهل همان باش، [و در عین حال به من گفته شود، که] و اگر می‏خواهی خاکستر باش، من دوست دارم که خاکستر باشم.

خوف ابوذر، ابودرداء و ابن عمر

ابونعیم[12] از ابوذر  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: به خدا سوگند، اگر آنچه را من می‏دانم بدانید به زن‏های‌تان نزدیک نمی‏شوید، و بر بسترهای‏تان آرام نمی‏گیرید، به خدا سوگند، دوست دارم خداوند  جل جلاله مرا روزی که آفرید درختی می‏آفرید که قطع می‏شد و میوه‏هایش خورده می‏شد!!. و ابونعیم[13] از حزام بن حکیم روایت نموده، که گفت: ابودرداء  رضی الله عنه  گفت: اگر بدانید که پس از مرگ) شما چه (می‏بینید، طعامی را به اشتها نمی‏خورید، و نوشیدنی را به اشتها نمی‏نوشید، و داخل خانه‏ای برای پناه بردن به سایه داخل نمی‏شوید، و حتماً به دشت‏هابیرون می‏روید، و بر سینه‏های خود می‏زنید، و بر نفس‏های خود گریه می‏کنید، و من دوست دارم درختی می‏بودم که قطع می‏شد و بعد خورده می‏شد. و نزد ابن عساکر از ابودرداء  رضی الله عنه [14]، روایت است که گفت: دوست دارم گوسفندی برای اهل خود می‏بودم، و مهمانی بر آن‏ها گذر می‏کرد، و آنها به رگ‏های گردنم [کارد را] می‏گذرانیدند و مرا می‏خوردند و به دیگران می‏خورانیدند[15].

خوف معاذ و ابن عمر

ابونعیم[16] از طاووس روایت نموده، که گفت: معاذبن جبل  رضی الله عنه  به سرزمین ما وارد شد، شیخ‏های ما به او گفتند: اگر دستور بدهی از این سنگ و چوب برایت گردآوریم، و مسجدی برایت بنا کنیم، گفت: من می‏ترسم که در روز قیامت مکلف حمل آن بر پشت خود شوم[17]. و ابونعیم[18] از نافع روایت نموده، که گفت: ابن عمر  رضی الله عنهما  وارد مکه شد، و از وی در حالی که در سجده بود شنیدم که می‏گفت: می‏دانی که از شریک شدن با قریش بر این دنیا جز تو خوف تو [دیگر چیزی] مرا باز نمی‏دارد[19]. و نزد وی همچنان[20] از ابوحازم  رضی الله عنه  روایت است که گفت: ابن عمر  رضی الله عنهما  بر مردی از اهل عراق گذشت که افتاده بود، گفت: وی را چه شده است؟ گفتند: وقتی که قرآن نزد وی تلاوت شود این چیز به او می‏رسد، ابن عمر  رضی الله عنهما  گفت: ما از خدا می‏ترسیم ولی نمی‏افتیم.

خوف شداد بن اوس انصارى

ابونعیم[21] از شدادبن اوس انصاری  رضی الله عنه  روایت نموده که: وی وقتی داخل بستر می‏شد، در بستر خود پهلو می‏خورد، و خوابش نمی‏آمد، آن گاه می‏گفت: بارخدایا، آتش خواب را از من ربوده است، و بر می‏خاست وتا صبح نماز می‏خواند.

خوف ام المؤمنین عایشه

ابن سعد[22] از عمروبن سلمه  رضی الله عنه  روایت نموده که: عایشه  رضی الله عنها  گفت: به خدا سوگند، دوست دارم درختی می‏بودم، به خدا سوگند، دوست دارم کلوخی می‏بودم، به خدا سوگند، دوست دارم خداوند مرا هیچ چیزی نمی‏آفرید. و نزد وی همچنان از ابن ابی ملیکه روایت است، که: ابن عباس  رضی الله عنهما  قبل از وفات عایشه  رضی الله عنها  نزد وی رفت و او را ستودو گفت: بشارت باد، ای همسر پیامبر خدا، که جز از تو باکره‏ای را نکاح نکرد، و برائتت ار آسمان نازل شد!! بعد از وی ابن زبیر  رضی الله عنهما  نزد وی رفت، و عایشه  رضی الله عنها  گفت: عبداللَّه بن عباس  رضی الله عنهما  مرا ستود، و دوست نداشتم امروز از کسی می‏شنیدم که مرا می‏ستاید! دوست دارم من فراموش شده می‏بودم.



[1]- تجهیز و تکفین وی را آماده کنید. م.

[2]- ضعیف. حاکم (2/ 494) ابن عساکر (4/ 182) حاکم آن را صحیح دانسته . آلبانی آن را در ضعیف الترغیب (1966) ضعیف دانسته است.

[3]- بسیار ضعیف. ابن ابی دنیا در «کتاب الخائفین» همچنین در الترغیب (1/ 227، 484) از طریق الاصبهانی . آلیانی آن را در ضعیف الترغیب (1967) ضعیف دانسته است.

[4]- یعنی این بشارت فقط برای اوست.

[5]- ضعیف. حاکم (2/ 351) و آلبانی آن را در ضعیف الترغیب (1940) ضعیف دانسته است.

[6]- سند آن ضعیف است. به علت انقطاع زیرا سعید بن مسیب از عمر نشینده است. نگا: کنز العمال (8527).

[7]- این چنین در الکنز (144/2) آمده است. و قصه‏های خوف ابوبکر و عمر  رضی الله عنهما  در خوف خلفا گذشت.

[8]- الحلیه (6/1).

[9]- احمد همچنان مانند این را از عثمان در الزهد، چنانکه در المنتخب (1/5) آمده، روایت کرده است.

[10]- این چنین در المنتخب (74/5) آمده است، و ابن سعد (413/3) این را از قتاده و او از ابوعبیده به مانند این روایت نموده است. و نزد ابن‏سعد (26/4) همچنان از قتاده روایت است که گفت: به من خبر رسیده، که عمران بن حصین گفت: دوست دارم خاکستری می‏بودم که بادها مرا می‏بردندو پراکنده‏ام می‏کرد.

[11]- الحلیه (133/1).

[12]- الحلیه (164/1).

[13]- الحلیه (216/1).

[14]- چنانکه در الکنز (145/2) آمده.

[15]- ابن سعد (12/4) از عبداللَّه بن عمر  رضی الله عنهم  روایت نموده، که گفت: دوست دارم که من این ستون می‏بودم.

[16]- الحلیه (236/1).

[17]- ضعیف منقطع. طاووس از معاذ حدیث نشنیده است وبلکه از او ارسال کرده است. نگا: التهذیب (3/ 9).

[18]- الحلیه (292/1).

[19]- یعنی از شریک شدن با آنهادر لذت‏های دنیا فقط خوف تو مرا باز می‏دارد و بس. م.

[20]- 312/1.

[21]- الحلیه (264/1).

[22]- 74/8.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...