خوف اصحاب پيامبر صل الله علیه و آله و سلم
حاکم - و گفته: از اسناد صحیح برخوردار است - و بیهقی از طریق وی از سهل بن سعد رضی الله عنه روایت نمودهاند که: جوانی از انصار را آن چنان ترس خداوند فرا گرفت، که در وقت نام بردن آتش گریه مینمود، حتی که این مسئله او را در خانه حبس نمود، و موضوع به پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم یادآوری شد، و او در خانه نزدش آمد. هنگامی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزد وی داخل شد، او را در آغوش خود کشید، و او در حال جان داد و افتاد، آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «رفیقتان را آماده کنید[1]، چون خوف جگرش را قطع نمود»[2]. این چنین در الترغیب (223/5) آمده است، و ابن ابی الدنیا هم این را روایت نموده است. و ابن قدامه نیز از حذیفه رضی الله عنه روایت نموده، و مانند آن را متذکر شده و در حدیث وی آمده است: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزدش آمد، هنگامی که جوان به طرف وی نگاه کرد، برخاست و با او روبروسی نمود، و جان داد و افتاد، آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «صاحبتان را آماده کنید، چون ترس آتش جگرش را قطع نموده است، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، خداوند او را از آتش پناه داد، کسی که چیزی را آرزو مینماید آن را طلب میکند، و کسی که از چیزی میترسد، از آن میگریزد»[3]. این چنین در الکنز (144/2) آمده است.
و حاکم - که آن را صحیح دانسته - از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: هنگامی که خداوند جل جلاله این آیه را بر پیامبر خود نازل نمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾ [التحریم: 6].
ترجمه: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگ هاست نگه دارید».
پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم روزی آن را برای اصحاب خود تلاوت نمود، و جوانی بیهوش به زمین افتاد، آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دست خود را بر سینه وی گذاشت، و دید که قلبش حرکت میکند، فرمود: «ای جوان بگو: لا إله إلا الله»، و او آن را گرفت، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم او را به جنت بشارت داد، اصحابش گفتند: ای پیامبر خدا، آیا از میان ما این فقط برای اوست؟[4] گفت: «آیا قول خداوند متعال را نشنیدهاید:
﴿ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ﴾؟» [ابراهیم: 14].
ترجمه: «این برای کسی است که از مقام من بترسد، و از وعده عذاب بیمناک باشد». این چنین در الترغیب (194/5) آمده است[5].
قول عمر و ابوبکر رضی الله عنهما درباره خوف و رجا
بیهقی از سعید بن مسیب رضی الله عنه روایت نموده که: عمربن خطاب رضی الله عنه مریض شد، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جهت عیادتش نزد وی داخل شد و گفت: «ای عمر چه حال داری؟» گفت: امیدوارم و میترسم، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «در قلب مؤمنی که رجا و خوف جمع شوند، خداوند رجا را برای وی میدهد و از خوف در امانش میدارد»[6]. این چنین در الکنز (145/2) آمده است. و ابوالشیخ از حسن رضی الله عنه روایت نموده که: ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمود: آیا نمیبینی که خداوند آیه آسایش را در پهلوی آیه شدت و آیه شدت را در پهلوی آیه آسایش ذکر نموده است، تا مؤمن در رجا و ترس باشد، و از خدا غیر حق را آرزو نکند، و خود را به دست خود به هلاکت نیندازد؟[7].
اقوال عثمان، ابوعبیده و عمران بن حصین درباره خوف
ابونعیم[8] از عبداللَّه بن الرومی روایت نموده، که گفت: به من خبر رسیده که عثمان رضی الله عنه گفت: اگر من در میان جنت و دوزخ باشم و ندانم که به کدامشان درباره من امر داده میشود، این را انتخاب میکنم که قبل از دانستن مسیرم به طرف یکی از آنها خاکستر باشم[9]. و ابن عساکر از قتاده روایت نموده، که گفت: ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه فرمود: دوست دارم که گوسفندی میبودم و خانوادهام مرا میکشتند و گوشتم را میخوردند و آبگوشتم را میآشامیدند. میگوید: عمران بن حصین رضی الله عنهما گفت: دوست دارم که خاکستری بر تپهای میبودم، و یاد مرا در یک روز طوفانی پراکنده میساخت[10].
ابونعیم[11] از عامربن مسروق روایت نموده، که گفت: مردی نزد عبداللَّه رضی الله عنه گفت: دوست ندارم از اصحاب یمین باشم، اینکه از مقربین باشم برایم محبوبتر است. میگوید: عبداللَّه گفت: لیکن اینجا مردی هست که دوست دارد وقتی مرد دیگر برانگخته نشود - هدف خودش است -. و نزد وی همچنان از حسن روایت است که گفت: عبداللَّه بن مسعود رضی الله عنه فرمود: اگر در میان جنت و دوزخ بایستم و به من گفته شود: انتخاب کن، تو را مختار میسازیم، هر کدامشان که برایت پسندیدهتر است، از اهل همان باش، [و در عین حال به من گفته شود، که] و اگر میخواهی خاکستر باش، من دوست دارم که خاکستر باشم.
ابونعیم[12] از ابوذر رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: به خدا سوگند، اگر آنچه را من میدانم بدانید به زنهایتان نزدیک نمیشوید، و بر بسترهایتان آرام نمیگیرید، به خدا سوگند، دوست دارم خداوند جل جلاله مرا روزی که آفرید درختی میآفرید که قطع میشد و میوههایش خورده میشد!!. و ابونعیم[13] از حزام بن حکیم روایت نموده، که گفت: ابودرداء رضی الله عنه گفت: اگر بدانید که پس از مرگ) شما چه (میبینید، طعامی را به اشتها نمیخورید، و نوشیدنی را به اشتها نمینوشید، و داخل خانهای برای پناه بردن به سایه داخل نمیشوید، و حتماً به دشتهابیرون میروید، و بر سینههای خود میزنید، و بر نفسهای خود گریه میکنید، و من دوست دارم درختی میبودم که قطع میشد و بعد خورده میشد. و نزد ابن عساکر از ابودرداء رضی الله عنه [14]، روایت است که گفت: دوست دارم گوسفندی برای اهل خود میبودم، و مهمانی بر آنها گذر میکرد، و آنها به رگهای گردنم [کارد را] میگذرانیدند و مرا میخوردند و به دیگران میخورانیدند[15].
ابونعیم[16] از طاووس روایت نموده، که گفت: معاذبن جبل رضی الله عنه به سرزمین ما وارد شد، شیخهای ما به او گفتند: اگر دستور بدهی از این سنگ و چوب برایت گردآوریم، و مسجدی برایت بنا کنیم، گفت: من میترسم که در روز قیامت مکلف حمل آن بر پشت خود شوم[17]. و ابونعیم[18] از نافع روایت نموده، که گفت: ابن عمر رضی الله عنهما وارد مکه شد، و از وی در حالی که در سجده بود شنیدم که میگفت: میدانی که از شریک شدن با قریش بر این دنیا جز تو خوف تو [دیگر چیزی] مرا باز نمیدارد[19]. و نزد وی همچنان[20] از ابوحازم رضی الله عنه روایت است که گفت: ابن عمر رضی الله عنهما بر مردی از اهل عراق گذشت که افتاده بود، گفت: وی را چه شده است؟ گفتند: وقتی که قرآن نزد وی تلاوت شود این چیز به او میرسد، ابن عمر رضی الله عنهما گفت: ما از خدا میترسیم ولی نمیافتیم.
ابونعیم[21] از شدادبن اوس انصاری رضی الله عنه روایت نموده که: وی وقتی داخل بستر میشد، در بستر خود پهلو میخورد، و خوابش نمیآمد، آن گاه میگفت: بارخدایا، آتش خواب را از من ربوده است، و بر میخاست وتا صبح نماز میخواند.
ابن سعد[22] از عمروبن سلمه رضی الله عنه روایت نموده که: عایشه رضی الله عنها گفت: به خدا سوگند، دوست دارم درختی میبودم، به خدا سوگند، دوست دارم کلوخی میبودم، به خدا سوگند، دوست دارم خداوند مرا هیچ چیزی نمیآفرید. و نزد وی همچنان از ابن ابی ملیکه روایت است، که: ابن عباس رضی الله عنهما قبل از وفات عایشه رضی الله عنها نزد وی رفت و او را ستودو گفت: بشارت باد، ای همسر پیامبر خدا، که جز از تو باکرهای را نکاح نکرد، و برائتت ار آسمان نازل شد!! بعد از وی ابن زبیر رضی الله عنهما نزد وی رفت، و عایشه رضی الله عنها گفت: عبداللَّه بن عباس رضی الله عنهما مرا ستود، و دوست نداشتم امروز از کسی میشنیدم که مرا میستاید! دوست دارم من فراموش شده میبودم.
[1]- تجهیز و تکفین وی را آماده کنید. م.
[2]- ضعیف. حاکم (2/ 494) ابن عساکر (4/ 182) حاکم آن را صحیح دانسته . آلبانی آن را در ضعیف الترغیب (1966) ضعیف دانسته است.
[3]- بسیار ضعیف. ابن ابی دنیا در «کتاب الخائفین» همچنین در الترغیب (1/ 227، 484) از طریق الاصبهانی . آلیانی آن را در ضعیف الترغیب (1967) ضعیف دانسته است.
[4]- یعنی این بشارت فقط برای اوست.
[5]- ضعیف. حاکم (2/ 351) و آلبانی آن را در ضعیف الترغیب (1940) ضعیف دانسته است.
[6]- سند آن ضعیف است. به علت انقطاع زیرا سعید بن مسیب از عمر نشینده است. نگا: کنز العمال (8527).
[7]- این چنین در الکنز (144/2) آمده است. و قصههای خوف ابوبکر و عمر رضی الله عنهما در خوف خلفا گذشت.
[8]- الحلیه (6/1).
[9]- احمد همچنان مانند این را از عثمان در الزهد، چنانکه در المنتخب (1/5) آمده، روایت کرده است.
[10]- این چنین در المنتخب (74/5) آمده است، و ابن سعد (413/3) این را از قتاده و او از ابوعبیده به مانند این روایت نموده است. و نزد ابنسعد (26/4) همچنان از قتاده روایت است که گفت: به من خبر رسیده، که عمران بن حصین گفت: دوست دارم خاکستری میبودم که بادها مرا میبردندو پراکندهام میکرد.
[11]- الحلیه (133/1).
[12]- الحلیه (164/1).
[13]- الحلیه (216/1).
[14]- چنانکه در الکنز (145/2) آمده.
[15]- ابن سعد (12/4) از عبداللَّه بن عمر رضی الله عنهم روایت نموده، که گفت: دوست دارم که من این ستون میبودم.
[16]- الحلیه (236/1).
[17]- ضعیف منقطع. طاووس از معاذ حدیث نشنیده است وبلکه از او ارسال کرده است. نگا: التهذیب (3/ 9).
[18]- الحلیه (292/1).
[19]- یعنی از شریک شدن با آنهادر لذتهای دنیا فقط خوف تو مرا باز میدارد و بس. م.
[20]- 312/1.
[21]- الحلیه (264/1).
[22]- 74/8.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر