توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

قطع رابطه و جدايى مسلمان

 

قطع رابطه و جدايى مسلمان

قصه عایشه با ابن زبیر

بخاری[1] از عوف بن طفیل[2] که برادزاده عایشه  رضی الله عنها  همسر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از طرف مادرش می‏باشد روایت نموده که: به عایشه خبر داده شد که: عبداللَّه بن زبیر  رضی الله عنهما  در فروش و یا عطایی که عایشه آن را داده بود، گفته است: به خدا سوگند، یا عایشه از این عمل خود باز می‏ایستد، یا اینکه او را از تصرف [در مالش] باز می‏دارم، عایشه  رضی الله عنها  گفت: آیا او این را گفته است؟! گفتند: آری، گفت: برای خدا بر من نذر باشد، که ابداً با ابن زبیر حرف نزنم، هنگامی که جدایی طولانی شد، ابن زبیر شفاعت خواهانی را نزد وی فرستاد، وی گفت: نه، به خدا سوگند، شفاعت را در مورد وی قبول نمی‏کنم، و نه هم خود را در نذر خود حانث می‏گردانم، هنگامی که این برای ابن زبیر طولانی شد، با مسوربن مخرمه و عبدالرحمن بن اسود بن عبدیغوث  رضی الله عنهما  - که از بنی زهره بودند - صحبت نمود، و به آن‏ها گفت: شما را به خدا سوگند می‏دهم، مرا نزد عایشه ببرید، چون این برای وی جواز ندارد، که جدایی مرا بر خود نذر کند، آن گاه مسور و عبدالرحمن در حالی که وی را در چادرهای خود پوشانیده بودند آمدند، و برای ورود نزد عایشه اجازه خواستند و گفتند: السلام عليك ورحـمه الله وبركاته آیا داخل شویم؟ عایشه  رضی الله عنها  گفت: داخل شوید، گفتند: همه مان؟ گفت: آری، همه‏تان داخل شوید، - و نمی‏دانست که ابن زبیر نیز با آن‏ها است - ، هنگامی که داخل شدند، ابن زبیر داخل حجاب شد و خود را در آغوش عایشه انداخت، و به سوگند دادن وی و گریه نمودن شروع نمود، و مسور و عبدالرحمن نیز به سوگند دادن وی شروع کردند، تا با ابن زبیر صحبت نموده از وی قبول نماید، می‏گفتند: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چنان که خودت می‏دانی از جدایی و دوری نهی نموده است، و برای یک مسلمان جواز ندارد، که زیادتر از سه شب از برادر مسلمان خود جدایی اختیار کند. هنگامی که به عایشه آن همه چیز را به کثرت تذکر دادند و مجال را بر وی تنگ نمودند، وی به یاد حرفهای آن دو شروع نمود و گریه نموده می‏گفت: من نذر نموده‏ام، و نذر خیلی شدید است، و آن دو تا آن وقت بر وی اصرار نمودند، که با ابن زبیر صحبت نمود، و در همان نذر خود چهل غلام را آزاد گردانید، و بعد از آن نذر خود را به یاد می‏آورد، و گریه می‏نمود حتی که اشک‌هایش چادرش را تر می‏نمود[3]. و بخاری در الأدب المفرد (ص 59) از عوف بن حارث بن طفیل مانند این را روایت نموده است.

وی همچنان از عروه بن زبیر  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: عبداللَّه بن زبیر بعد از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر  رضی الله عنه  محبوب‏ترین بشر نزد عایشه  رضی الله عنها  بود، و او نیز نیکی کننده‏ترین مردم به وی بود، و عایشه  رضی الله عنها  هر چه از رزق خداوند برایش می‏آمد بدون اینکه چیزی از آن را نگه دارد صدقه می‏نمود، ابن زبیر گفت: باید دست‏های وی گرفته شود، عایشه گفت: آیا دست‏های من گرفته می‏شود؟ اگر بار دیگر با وی صحبت کنم بر من نذر لازم باشد، آن گاه ابن زبیر مردانی از قریش را به ویژه دایی‏های پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را برای شفاعت خواهی نزد وی فرستاد، ولی او نپذیرفت. آن گاه زهری‏ها، دایی‏های پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از جمله عبدالرحمن بن اسود بن عبدیغوث و مسوربن مخرمه  رضی الله عنهما  به ابن زبیر گفتند: وقتی که ما اجازه گرفتیم، داخل حجاب شو، و او چنین نمود، و برای عایشه  رضی الله عنها  ده غلام ارسال نمود، و او آن‏ها را آزاد نمود، و تا آن وقت به آزادسازی غلامان ادامه داد که به چهل تن رسیدند، و گفت: کاش در وقت سوگند خوردنم عملی را مشخص می‏نمودم، که با انجام دادنش از نذر فارغ می‏شدم[4]. صحیح (497/1)



[1]- 897/2.

[2]- وی ابن حارث بن طفیل می‏باشد، چنانکه در بخاری آمده است.

[3]- صحیح. بخاری (6073، 6075).

[4]- بخاری (3025).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...