قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای عایشه رضی الله عنها هنگامی که در جنازه طفلی از انصار حاضر گردید
مسلم از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به جنازه طفلی از انصار دعوت گردید، گفتم: ای رسول خدا، خوشا به حالش، گنجشکی از گنجشکهای جنّت است!! نه کار بدی انجام داده و نه آن را درک نموده!! پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای عایشه، آیا غیر از این حرفی داری، خداوند جنت را آفریده است، و اهلی را برای آن فریده که آنان در پشتهای پدران خویشاند، و دوزخ را آفریده و برای آن اهلی را آفریده[1] که آنان در پشتهای پدران خویشاند»[2]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (268/2) آمده است.
وصیت عباده بن صامت رضی الله عنه به پسرش در مورد ایمان به اندازه خیر و شر از طرف خداوند
امام احمد از ولید بن عباده روایت نموده، که گفت: نزد عباده رضی الله عنه در حالی رفتم که مریض بود، و مرگش را تصور مینمودم، بنابراین گفتم: ای پدرم، برایم وصیتی کن و در نصیحت برایم بکوش، گفت: مرا بنشانید، هنگامی که وی را نشانیدند، گفت: ای پسرم، تا زمانی که به تقدیر خیر و شر ایمان نیاوری، طعم ایمان را نمیچشی و به حق، حقیقت علم به خداوند را درک نمینمایی، گفتم: ای پدرم، چگونه میتوانم بدانم که تقدیر خیر و شر چیست؟ گفت: اینکه بدانی آنچه از تو رد شده به تو نمیرسیده، و آنچه به تو رسیده از تو رد نمیشده. ای پسرم، من از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «نخستین چیزی که خداوند آفرید قلم بود، بعد از آن به او گفت: بنویس، و قلم در آن ساعت هر چیزی را که تا روز قیامت میباشد نوشت». ای پسرم، اگر بمیری، و به این معتقد نباشی داخل آتش میشوی[3]. ترمذی این را از ولید بن عباده از پدرش روایت نموده، و گفته: حسن، صحیح و غریب است، چنانکه در تفسیر ابن کثیر (268/4) آمده است.
گریه یکی از اصحاب در حال مرگش به سبب این که نمیدانست خداوند برایش چه مقدر نموده است
احمد از ابونضره روایت نموده که: مردی از اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که به او ابوعبداللَّه رضی الله عنه گفته میشد، یارانش جهت عیادت وی نزدش آمدند در حالی که وی گریه مینمود، به او گفتند: چه تو را میگریاند؟ آیا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم برایت نگفته است که: «بروتت را بگیر و بعد بر آن مداومت نما تا اینکه با من روبرو شوی»، گفت: بلی، ولی از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «خداوند جل جلاله قبضهای را با دست راستش گرفت و گفت: این برای این[4] و پرواندارم، و قبضه دیگری را - با دست دیگرش - گرفت و گفت: این برای این[5] و پروا ندارم»، و من نمیدانم که در کدام یکی از آن دو قبضه هستم[6]. هیثمی (186/7) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند.
گریه معاذ رضی الله عنه هنگامی که مرگش فرا رسید چون نمیدانست که خداوند برایش چه مقدر نموده است
طبرانی از معاذ بن جبل رضی الله عنه روایت نموده است، که گفت: هنگامی که مرگش فرا رسید، گریه نمود، به او گفت:[7] چه تو را میگریاند؟ گفت: به خدا سوگند، من از هراس مرگ و بر دنیایی که از خود باقی میگذارم گریه نمیکنم، ولی از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «آنان دو قبضهاند: قبضهای در آتش، و قبضهای در جنت»، و من نمیدانم که در کدام قبضهها میباشم[8]. هیثمی (187/7) میگوید: در این براء بن عبداللَّه الغنوی آمده و ضعیف میباشد، و حسن معاذ را درک ننموده است.
قول ابن عباس رضی الله عنهما درباره کسی که در قدر صحبت نموده بود
احمد از محمدبن عبیدالملکی از عبداللَّه بن عباس رضی الله عنه روایت نموده است، که گفت: برای ابن عباس گفته شد مردی نزد ما آمده و قدر را تکذیب میکند، گفت: مرا به طرف وی راهنمایی کنید - او در آن روز کور شده بود - گفتند: ای ابوعباس تو با وی چه کار میکنی؟ گفت: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر بر وی دست یابم بینیاش را دندان میگیرم تا قطعش کنم، و اگر گردنش به دستم بیفتد آن را خواهم شکست!! چون من از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «گویی من زنان بنی فهر را میبینم که خزرج[9] را در حالی که مشرکاند طواف میکنند و باسرینهایشان حرکت میکند»، این - [تکذیب به قدر] - نخستین شرک این امت است، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، بدی رأی ایشان، اینان را به جایی میکشاند که خداوند را از این که خیری را مقدر نموده باشد میکشند، چنان که وی را از این که شری را مقدر نموده باشد کشیدهاند[10].
و نزد ابن ابی حاتم از عطاء بن ابی رباح روایت است که گفت: در حالی نزد ابن عباس رضی الله عنها آمدم، که آب زمزم میکشید و پایین لباسهایش تر شده بود، به او گفتم: درباره قدر سخن گفته شده است، گفت: آیا این را نمودهاند؟! گفتم: آری، فرمود: به خدا سوگند، این آیه جز درباره ایشان نازل نشده است:
﴿ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ ٤٨ إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩﴾ [القمر: 48-49].
ترجمه: «بچشید مزه آتش دوزخ را. ما هر چیز را به اندازه پیدا کردهایم».
اینان شریران این امتاند، مریضانشان را عیادت نکنید، بر مردگانشان نماز مگزارید، اگر یکی از ایشان را دیدم چشمهایش را با این دو انگشتم میکشم. این چنین در تفسیر ابن کثیر (267/4) آمده است. و ابونعیم در الحلیه (325/1) از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: دوست دارم که مردی از اهل قدر[11] نزدم باشد و سرش را بزنم! پرسیدند چرا؟ گفت: چون خداوند متعال لوح محفوظ را از مروارید سفید پیدا نموده و دو لبه آن یاقوت سرخ است، قلمش نور، کتابش نور و مساحتش چون مابین آسمان و زمین است، هر روز در آن سیصد و شصت بار نظر میکند، و به هر نظر کردنی میآفریند، میمیراند، زنده میکند، عزت میدهد، ذلیل میسازد و آنچه بخواهد انجام میدهد.
قطع رابطه ابن عمر رضی الله عنها با یکی از دوستانش که درباره قدر چیزی گفته بود
احمد از نافع روایت نموده، که گفت: ابن عمر رضی الله عنهما رفیقی داشت از اهل شام که با او مکاتبه داشت، ابن عمر به او نوشت: به من خبر رسیده، که تو درباره چیزی از قدر سخن گفتهای، زنهار که دیگر برایم نامه بنویسی، چون من از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «در امتم کسانی خواهد بود که قدر را تکذیب میکنند»[12]. ابوداود این را از احمدبن حنبل به این لفظ، چنان که در تفسیر ابن کثیر (268/4) آمده، روایت نموده است.
سخن علی رضی الله عنه درباره قدر و در مورد کسی که در آن چیزی بگوید
ابن عبدالبر در العلم از نزّال بن سبره روایت نموده، که گفت: به علی رضی الله عنه گفته شد: ای امیرالمؤمنین، آنجا اقوامی هستند که میگویند: خداوند آنچه را میباشد تا واقع شدنش نمیداند، فرمود: مادرهایشان آنان را گم کنند، این را از کجا گفتهاند؟! گفته شد: این قول خداوند را در قرآن تأویل مینمایند:
﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰبِرِينَ وَنَبۡلُوَاْ أَخۡبَارَكُمۡ ٣١﴾ [محمد: 31].
ترجمه: «ما شما را حتماً میآزماییم تا مجاهدین و صابرانتان را بدانیم و خبرهای شما را میآزماییم».
علی رضی الله عنه فرمود: کسی که نداند هلاک شده است، بعد به منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: ای مردم، علم را بیاموزید، بدان عمل کنید و به دیگران آن را بیاموزید. کسی که چیزی از کتاب خداوند را ندانست و برایش مشکلی پیش آمد از من بپرسد، به من خبر رسید که قومی میگویند: خداوند آنچه را میباشد تا واقع شدنش نمیداند، البته به استناد این قول خداوند: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِين﴾، هدف از این قولش: تا بدانیم، این است که میگوید: تا کسی را که بر وی جهاد و صبر نوشته شده ببنیم، که آیا او علیرغم رسیدن و آمدن آنچه بر وی فیصله نمودهایم جهاد و صبر میکند یا خیر. این چنین در الکنز (265/1) آمده است. و در توکل، قول علی رضی الله عنه گذشت که: در زمین چیزی به وقوع نمیپیوندد، تا اینکه در آسمان فیصله نشود، و برای هر کسی دو فرشته مقرر شدهاند، که از وی دفاع میکنند و حراست مینمایند. تا این که قدر وی بیاید، ووقتی که قدرش آمد، او را با قدرش رها میکنند، و بر من از طرف خداوند وقایه و سپر محکمی است، و وقتی اجلم بیاید از من دور میشود، و انسان تا وقتی طعم و لذّت ایمان را نمیچشد که نداند و بر این باور نباشد که آنچه به او رسیده از وی رد نمیشده، و آنچه به وی نرسیده، به او نمیرسیده است. ابوداود این را در القدر روایت نموده است.
آنچه عمر رضی الله عنه درباره قدر بر منبر میسرود
بیهقی در الاسماء و الصفات (ص243) از ابن مسعود رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: عمر بن خطاب رضی الله عنه در اکثر خطبه هایش، بر منبر میگفت:
خفّض عليك فان
الامور |
|
بكف الاله مقاديرها |
فليس بآتيك منهيّها |
|
ولا قاصر عنك مامورها |
ترجمه: بر خود آسان گیر، چون اندازه و تقدیر امور به دست خداست، آنچه از آنها باز داشته شده به سراغت نمیآید، و آنچه از آنها موظف گردیده از تو کوتاهی نمینماید.
ایمان به نشانههای قیامت قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿فَإِذَا نُقِرَ فِي ٱلنَّاقُورِ ٨﴾ [المدثر: 8].
ابن ابی شیبه، طبرانی و ابن مردویه از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نمودهاند که گفت: هنگامی که نازل شد:
﴿فَإِذَا نُقِرَ فِي ٱلنَّاقُورِ ٨﴾ [المدثر: 8].
ترجمه: «وقتی که در صور دمیده شود».
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «چگونه راحت سپری کنم، در حالی که صاحب صور، - صور را در دهن گرفته است، و پیشانیش را پایین نموده، انتظارمی کشد که چه وقت امر میشود تا بدمد». آن گاه یاران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفتند: پس چه بگوییم؟ فرمود: «بگویید: حسبنااللَّه ونعم الوکیل، علىاللَّه توکلنا»، «خداوند برای ما کافی است و او نیک محافظ و نگهبان است، بر خداوند توکل نمودیم»[13]. این چنین در الکنز (270/7) آمده، و گفته: حسن است، این را باوردی از ارقم بن ابی الارقم همانند آن روایت نموده و در روایتی آمده: هنگامی که یاران پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آن را شنیدند، برایشان گران تمام شد و گفتند: ای رسول خدا، چه بکنیم؟ فرمود: «بگویید: حسبنااللَّه ونعم الوکیل».
خوف سوده یمانی رضی الله عنها از بیرون شدن دجال
در معاشره زنان قول حفصه برای سوده رضی الله عنهما گذشت: ای سوده اعور بیرون شده است، گفت: آری، و به شدت ترسید و به جنیدن و اضطراب پرداخت، و گفت: کجا پنهان شوم؟ حفصه گفت: خود را به خیمه برسان - خیمهای که مربوط آنها بود و از شاخههای درخت خرما درست شده بود و در آن پنهان میشدند -، آن گاه وی رفت و در آن مخفی گردید، و در آن خیمه کثافات و تارهای عنکبوت وجود داشت، و حدیث را ذکر نموده و در آن آمده: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رفت و متوجه شد که سوده میلرزد، به او گفت: «ای سوده، تو را چه شده است؟» پاسخ داد: ای رسول خدا اعور بیرون شده است! فرمود: «بیرون نشده است، و بیرون خواهد شد، بیرون نشده است، و بیرون خواهد شد»، ووی را بیرون نمود، و غبار تارهای عنکبوت را از وی میتکانید[14]. این را ابویعلی و طبرانی از رزینه کنیز رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت نمودهاند.
قول ابوبکر صدیق و ابن عباس رضی الله عنها درباره دجال
ابن ابی شیبه از سعیدبن مسیب روایت نموده، که گفت: ابوبکر رضی الله عنه فرمود: آیا در عراق زمینی هست که به آن خراسان گفته میشود؟ گفتند: بلی، فرمود: دجال از همانجا بیرون میآید. و نزد نعیم بن حماد در الفتن از ابوبکر صدیق رضی الله عنه روایت است که گفت: دجال از یهودیه مرو[15] بیرون میآید. این چنین در الکنز (263/7) آمده است. و ابن جریر از عبداللَّه بن ابی ملیکه روایت نموده، که گفت: روزی صبحگاهان نزد ابن عباس رضی الله عنهما رفتم، گفت: امشب تا صبح خواب نرفتم، پرسیدم: چرا؟ گفت: گفتند: ستاره دنباله دار آشکار شده است،آن گاه ترسیدم که دود آمده باشد[16]، لذا تا صبح خواب نرفتم. این چنین این را ابن ابی حاتم از عبداللَّه بن ابی ملیکه از ابن عباس روایت نموده، و این اسناد تا ابن عباس صحیح است. این چنین در تفسیر ابن کثیر (139/4) آمده است. و حاکم (459/4) این را از ابن ابی ملیکه همانند آن روایت کرده، مگر این که در روایت وی آمده: آن گاه ترسیدم که دجال آمده باشد. حاکم میگوید: این حدیث به شرط بخاری و مسلم صحیح است، ولی آن دو این را روایت ننمودهاند، و ذهبی هم با وی موافقت نموده است.
[1]- یعنی اهل جنت و دوزخ قبلاً تعیین شدهاند، و کسی که اهل جنت است، اگرچه هنوز عملی نکرده باشد، به جنت برده میشود و هم چنین اهل دوزخ. م.
[2]- مسلم (2662) در القدر و ابوداوود (4713) و احمد (6/ 208) نسائی (4/ 57) ابن ماجه (2084).
[3]- صحیح. احمد (5/ 317) ترمذی (2155) آلبانی آن را در صحیح الجامع (2017) و الصحیحة (133) صحیح دانسته است.
[4]- برای جنت.
[5]- برای دوزخ.
[6]- صحیح. احمد (4/ 176).
[7]- ممکن درست چنین باشد: به او گفته شد.
[8]- ضعیف و منقطع. طبرانی در الکبیر (20/ 172) نگا: المجمع (7/ 187).
[9]- ممکن هدف بتی از بتهای عرب باشد.
[10]- ضعیف. احمد (1/ 330) در آن جهالت برخی از برادران اوضاعی وجود دارد. نگا: المجمع (7/ 204) المطالب العالیة (2936).
[11]- یعنی منکرین قدر. م.
[12]- حسن. احمد (2/ 90) بیهقی (10/ 205) ابوداوود (471) نگا: صحیح الجامع (3669).
[13]- صحیح. ترمذی (2341) احمد (1/ 356) ابن ابی شیبة (1/ 352) طبرانی در الکبیر (5/ 222) و الصغیر (1/ 24) نگا: الصحیحة (1071) صحیح الجامع (4592).
[14]- ضعیف. ابویعلی (7160).
[15]- نام محلهای است از یهود.
[16]- هدف از دود همان «دخان» مذکور در قرآن که یکی از نشانهای قیامت است میباشد.م.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر