توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

ايمان به قدر

 

ايمان به قدر

قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برای عایشه  رضی الله عنها  هنگامی که در جنازه طفلی از انصار حاضر گردید

مسلم از عایشه  رضی الله عنها  روایت نموده، که گفت: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به جنازه طفلی از انصار دعوت گردید، گفتم: ای رسول خدا، خوشا به حالش، گنجشکی از گنجشک‏های جنّت است!! نه کار بدی انجام داده و نه آن را درک نموده!! پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای عایشه، آیا غیر از این حرفی داری، خداوند جنت را آفریده است، و اهلی را برای آن فریده که آنان در پشت‏های پدران خویش‌اند، و دوزخ را آفریده و برای آن اهلی را آفریده[1] که آنان در پشت‏های پدران خویش‌اند»[2]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (268/2) آمده است.

وصیت عباده بن صامت  رضی الله عنه  به پسرش در مورد ایمان به اندازه خیر و شر از طرف خداوند

امام احمد از ولید بن عباده روایت نموده، که گفت: نزد عباده  رضی الله عنه  در حالی رفتم که مریض بود، و مرگش را تصور می‏نمودم، بنابراین گفتم: ای پدرم، برایم وصیتی کن و در نصیحت برایم بکوش، گفت: مرا بنشانید، هنگامی که وی را نشانیدند، گفت: ای پسرم، تا زمانی که به تقدیر خیر و شر ایمان نیاوری، طعم ایمان را نمی‏چشی و به حق، حقیقت علم به خداوند را درک نمی‏نمایی، گفتم: ای پدرم، چگونه می‏توانم بدانم که تقدیر خیر و شر چیست؟ گفت: اینکه بدانی آنچه از تو رد شده به تو نمی‏رسیده، و آنچه به تو رسیده از تو رد نمی‏شده. ای پسرم، من از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «نخستین چیزی که خداوند آفرید قلم بود، بعد از آن به او گفت: بنویس، و قلم در آن ساعت هر چیزی را که تا روز قیامت می‏باشد نوشت». ای پسرم، اگر بمیری، و به این معتقد نباشی داخل آتش می‏شوی[3]. ترمذی این را از ولید بن عباده از پدرش روایت نموده، و گفته: حسن، صحیح و غریب است، چنانکه در تفسیر ابن کثیر (268/4) آمده است.

گریه یکی از اصحاب در حال مرگش به سبب این که نمی‏دانست خداوند برایش چه مقدر نموده است

احمد از ابونضره روایت نموده که: مردی از اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  که به او ابوعبداللَّه  رضی الله عنه  گفته می‏شد، یارانش جهت عیادت وی نزدش آمدند در حالی که وی گریه می‏نمود، به او گفتند: چه تو را می‏گریاند؟ آیا رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برایت نگفته است که: «بروتت را بگیر و بعد بر آن مداومت نما تا اینکه با من روبرو شوی»، گفت: بلی، ولی از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «خداوند  جل جلاله قبضه‏ای را با دست راستش گرفت و گفت: این برای این[4] و پرواندارم، و قبضه دیگری را - با دست دیگرش - گرفت و گفت: این برای این[5] و پروا ندارم»، و من نمی‏دانم که در کدام یکی از آن دو قبضه هستم[6]. هیثمی (186/7) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‏اند.

گریه معاذ  رضی الله عنه  هنگامی که مرگش فرا رسید چون نمی‏دانست که خداوند برایش چه مقدر نموده است

طبرانی از معاذ بن جبل  رضی الله عنه  روایت نموده است، که گفت: هنگامی که مرگش فرا رسید، گریه نمود، به او گفت:[7] چه تو را می‏گریاند؟ گفت: به خدا سوگند، من از هراس مرگ و بر دنیایی که از خود باقی می‏گذارم گریه نمی‏کنم، ولی از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «آنان دو قبضه‏اند: قبضه‏ای در آتش، و قبضه‏ای در جنت»، و من نمی‏دانم که در کدام قبضه‏ها می‏باشم[8]. هیثمی (187/7) می‏گوید: در این براء بن عبداللَّه الغنوی آمده و ضعیف می‏باشد، و حسن معاذ را درک ننموده است.

قول ابن عباس  رضی الله عنهما  درباره کسی که در قدر صحبت نموده بود

احمد از محمدبن عبیدالملکی از عبداللَّه بن عباس  رضی الله عنه  روایت نموده است، که گفت: برای ابن عباس گفته شد مردی نزد ما آمده و قدر را تکذیب می‏کند، گفت: مرا به طرف وی راهنمایی کنید - او در آن روز کور شده بود - گفتند: ای ابوعباس تو با وی چه کار می‏کنی؟ گفت: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر بر وی دست یابم بینی‏اش را دندان میگیرم تا قطعش کنم، و اگر گردنش به دستم بیفتد آن را خواهم شکست!! چون من از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «گویی من زنان بنی فهر را می‏بینم که خزرج[9] را در حالی که مشرک‏اند طواف می‏کنند و باسرین‏هایشان حرکت می‏کند»، این - [تکذیب به قدر] - نخستین شرک این امت است، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، بدی رأی ایشان، اینان را به جایی می‏کشاند که خداوند را از این که خیری را مقدر نموده باشد می‏کشند، چنان که وی را از این که شری را مقدر نموده باشد کشیده‏اند[10].

و نزد ابن ابی حاتم از عطاء بن ابی رباح روایت است که گفت: در حالی نزد ابن عباس  رضی الله عنها  آمدم، که آب زمزم می‏کشید و پایین لباس‌هایش تر شده بود، به او گفتم: درباره قدر سخن گفته شده است، گفت: آیا این را نموده‏اند؟! گفتم: آری، فرمود: به خدا سوگند، این آیه جز درباره ایشان نازل نشده است:

﴿ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ ٤٨ إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩ [القمر: 48-49].

ترجمه: «بچشید مزه آتش دوزخ را. ما هر چیز را به اندازه پیدا کرده‏ایم».

اینان شریران این امت‏اند، مریضان‌شان را عیادت نکنید، بر مردگان‌شان نماز مگزارید، اگر یکی از ایشان را دیدم چشم‌هایش را با این دو انگشتم می‏کشم. این چنین در تفسیر ابن کثیر (267/4) آمده است. و ابونعیم در الحلیه (325/1) از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: دوست دارم که مردی از اهل قدر[11] نزدم باشد و سرش را بزنم! پرسیدند چرا؟ گفت: چون خداوند متعال لوح محفوظ را از مروارید سفید پیدا نموده و دو لبه آن یاقوت سرخ است، قلمش نور، کتابش نور و مساحتش چون مابین آسمان و زمین است، هر روز در آن سیصد و شصت بار نظر می‏کند، و به هر نظر کردنی می‏آفریند، می‏میراند، زنده میکند، عزت می‏دهد، ذلیل می‏سازد و آنچه بخواهد انجام می‏دهد.

قطع رابطه ابن عمر  رضی الله عنها  با یکی از دوستانش که درباره قدر چیزی گفته بود

احمد از نافع روایت نموده، که گفت: ابن عمر  رضی الله عنهما  رفیقی داشت از اهل شام که با او مکاتبه داشت، ابن عمر به او نوشت: به من خبر رسیده، که تو درباره چیزی از قدر سخن گفته‏ای، زنهار که دیگر برایم نامه بنویسی، چون من از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «در امتم کسانی خواهد بود که قدر را تکذیب می‏کنند»[12]. ابوداود این را از احمدبن حنبل به این لفظ، چنان که در تفسیر ابن کثیر (268/4) آمده، روایت نموده است.

سخن علی  رضی الله عنه  درباره قدر و در مورد کسی که در آن چیزی بگوید

ابن عبدالبر در العلم از نزّال بن سبره روایت نموده، که گفت: به علی  رضی الله عنه  گفته شد: ای امیرالمؤمنین، آنجا اقوامی هستند که می‏گویند: خداوند آنچه را می‏باشد تا واقع شدنش نمی‏داند، فرمود: مادرهایشان آنان را گم کنند، این را از کجا گفته‏اند؟! گفته شد: این قول خداوند را در قرآن تأویل می‏نمایند:

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰبِرِينَ وَنَبۡلُوَاْ أَخۡبَارَكُمۡ ٣١ [محمد: 31].

ترجمه: «ما شما را حتماً می‏آزماییم تا مجاهدین و صابران‌تان را بدانیم و خبرهای شما را می‏آزماییم».

علی  رضی الله عنه  فرمود: کسی که نداند هلاک شده است، بعد به منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: ای مردم، علم را بیاموزید، بدان عمل کنید و به دیگران آن را بیاموزید. کسی که چیزی از کتاب خداوند را ندانست و برایش مشکلی پیش آمد از من بپرسد، به من خبر رسید که قومی می‏گویند: خداوند آنچه را می‏باشد تا واقع شدنش نمی‏داند، البته به استناد این قول خداوند: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِين، هدف از این قولش: تا بدانیم، این است که می‏گوید: تا کسی را که بر وی جهاد و صبر نوشته شده ببنیم، که آیا او علی‏رغم رسیدن و آمدن آنچه بر وی فیصله نموده‏ایم جهاد و صبر می‏کند یا خیر. این چنین در الکنز (265/1) آمده است. و در توکل، قول علی  رضی الله عنه  گذشت که: در زمین چیزی به وقوع نمی‏پیوندد، تا اینکه در آسمان فیصله نشود، و برای هر کسی دو فرشته مقرر شده‏اند، که از وی دفاع می‏کنند و حراست می‏نمایند. تا این که قدر وی بیاید، ووقتی که قدرش آمد، او را با قدرش رها می‏کنند، و بر من از طرف خداوند وقایه و سپر محکمی است، و وقتی اجلم بیاید از من دور می‏شود، و انسان تا وقتی طعم و لذّت ایمان را نمی‏چشد که نداند و بر این باور نباشد که آنچه به او رسیده از وی رد نمی‏شده، و آنچه به وی نرسیده، به او نمی‏رسیده است. ابوداود این را در القدر روایت نموده است.

آنچه عمر  رضی الله عنه  درباره قدر بر منبر می‏سرود

بیهقی در الاسماء و الصفات (ص243) از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: عمر بن خطاب  رضی الله عنه  در اکثر خطبه هایش، بر منبر می‏گفت:

خفّض عليك فان الامور

 

بكف الاله مقاديرها

فليس بآتيك منهيّها

 

ولا قاصر عنك مامورها

ترجمه: بر خود آسان گیر، چون اندازه و تقدیر امور به دست خداست، آنچه از آنها باز داشته شده به سراغت نمی‏آید، و آنچه از آنها موظف گردیده از تو کوتاهی نمی‏نماید.

 ایمان به نشانه‏های قیامت قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿فَإِذَا نُقِرَ فِي ٱلنَّاقُورِ ٨ [المدثر: 8].

ابن ابی شیبه، طبرانی و ابن مردویه از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده‏اند که گفت: هنگامی که نازل شد:

﴿فَإِذَا نُقِرَ فِي ٱلنَّاقُورِ ٨ [المدثر: 8].

ترجمه: «وقتی که در صور دمیده شود».

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چگونه راحت سپری کنم، در حالی که صاحب صور، - صور را در دهن گرفته است، و پیشانیش را پایین نموده، انتظارمی کشد که چه وقت امر می‏شود تا بدمد». آن گاه یاران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفتند: پس چه بگوییم؟ فرمود: «بگویید: حسبنااللَّه ونعم الوکیل، على‏اللَّه توکلنا»، «خداوند برای ما کافی است و او نیک محافظ و نگهبان است، بر خداوند توکل نمودیم»[13]. این چنین در الکنز (270/7) آمده، و گفته: حسن است، این را باوردی از ارقم بن ابی الارقم همانند آن روایت نموده و در روایتی آمده: هنگامی که یاران پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آن را شنیدند، برای‌شان گران تمام شد و گفتند: ای رسول خدا، چه بکنیم؟ فرمود: «بگویید: حسبنااللَّه ونعم الوکیل».

خوف سوده یمانی  رضی الله عنها  از بیرون شدن دجال

در معاشره زنان قول حفصه برای سوده  رضی الله عنهما  گذشت: ای سوده اعور بیرون شده است، گفت: آری، و به شدت ترسید و به جنیدن و اضطراب پرداخت، و گفت: کجا پنهان شوم؟ حفصه گفت: خود را به خیمه برسان - خیمه‏ای که مربوط آن‏ها بود و از شاخه‏های درخت خرما درست شده بود و در آن پنهان می‏شدند -، آن گاه وی رفت و در آن مخفی گردید، و در آن خیمه کثافات و تارهای عنکبوت وجود داشت، و حدیث را ذکر نموده و در آن آمده: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  رفت و متوجه شد که سوده می‏لرزد، به او گفت: «ای سوده، تو را چه شده است؟» پاسخ داد: ای رسول خدا اعور بیرون شده است! فرمود: «بیرون نشده است، و بیرون خواهد شد، بیرون نشده است، و بیرون خواهد شد»، ووی را بیرون نمود، و غبار تارهای عنکبوت را از وی می‏تکانید[14]. این را ابویعلی و طبرانی از رزینه کنیز رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  روایت نموده‏اند.

قول ابوبکر صدیق و ابن عباس  رضی الله عنها  درباره دجال

ابن ابی شیبه از سعیدبن مسیب روایت نموده، که گفت: ابوبکر  رضی الله عنه  فرمود: آیا در عراق زمینی هست که به آن خراسان گفته می‏شود؟ گفتند: بلی، فرمود: دجال از همانجا بیرون می‏آید. و نزد نعیم بن حماد در الفتن از ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  روایت است که گفت: دجال از یهودیه مرو[15] بیرون می‏آید. این چنین در الکنز (263/7) آمده است. و ابن جریر از عبداللَّه بن ابی ملیکه روایت نموده، که گفت: روزی صبحگاهان نزد ابن عباس  رضی الله عنهما  رفتم، گفت: امشب تا صبح خواب نرفتم، پرسیدم: چرا؟ گفت: گفتند: ستاره دنباله دار آشکار شده است،آن گاه ترسیدم که دود آمده باشد[16]، لذا تا صبح خواب نرفتم. این چنین این را ابن ابی حاتم از عبداللَّه بن ابی ملیکه از ابن عباس روایت نموده، و این اسناد تا ابن عباس صحیح است. این چنین در تفسیر ابن کثیر (139/4) آمده است. و حاکم (459/4) این را از ابن ابی ملیکه همانند آن روایت کرده، مگر این که در روایت وی آمده: آن گاه ترسیدم که دجال آمده باشد. حاکم می‏گوید: این حدیث به شرط بخاری و مسلم صحیح است، ولی آن دو این را روایت ننموده‏اند، و ذهبی هم با وی موافقت نموده است.



[1]- یعنی اهل جنت و دوزخ قبلاً تعیین شده‏اند، و کسی که اهل جنت است، اگرچه هنوز عملی نکرده باشد، به جنت برده می‏شود و هم چنین اهل دوزخ. م.

[2]- مسلم (2662) در القدر و ابوداوود (4713) و احمد (6/ 208) نسائی (4/ 57) ابن ماجه (2084).

[3]- صحیح. احمد (5/ 317) ترمذی (2155) آلبانی آن را در صحیح الجامع (2017) و الصحیحة (133) صحیح دانسته است.

[4]- برای جنت.

[5]- برای دوزخ.

[6]- صحیح. احمد (4/ 176).

[7]- ممکن درست چنین باشد: به او گفته شد.

[8]- ضعیف و منقطع. طبرانی در الکبیر (20/ 172) نگا: المجمع (7/ 187).

[9]- ممکن هدف بتی از بت‏های عرب باشد.

[10]- ضعیف. احمد (1/ 330) در آن جهالت برخی از برادران اوضاعی وجود دارد. نگا: المجمع (7/ 204) المطالب العالیة (2936).

[11]- یعنی منکرین قدر. م.

[12]- حسن. احمد (2/ 90) بیهقی (10/ 205) ابوداوود (471) نگا: صحیح الجامع (3669).

[13]- صحیح. ترمذی (2341) احمد (1/ 356) ابن ابی شیبة (1/ 352) طبرانی در الکبیر (5/ 222) و الصغیر (1/ 24) نگا: الصحیحة (1071) صحیح الجامع (4592).

[14]- ضعیف. ابویعلی (7160).

[15]- نام محله‏ای است از یهود.

[16]- هدف از دود همان «دخان» مذکور در قرآن که یکی از نشان‌های قیامت است می‏باشد.م.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...