صبر یک زن انصارى بر مرض صرع[1]
بزار از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مکه بود، زن انصاریی نزدش آمد و گفت: ای پیامبر خدا، این خبیث[2] بر من غلبه نموده است، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: «اگر تو بر همین حالتی که در آن قرار داری صبر کنی، روز قیامت در حالی میآیی که بر تو گناه و حسابی نیست»، گفت: سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث نموده، من تا ملاقات خداوند صبر میکنم. و گفت: من از این خبیث میترسم که مرا برهنه سازد، آنگاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای او دعا نمود، و وقتی که از آمدن آن خبیث میترسید، به پردههای کعبه میآمد، و خود را به آن آویزان مینمود، و به آن میگفت: دور شو به خواری و حقارت، و آن خبیث از وی میرفت. و نزد احمد از عطاء رضی الله عنه روایت است که گفت: ابن عباس رضی الله عنهما به من گفت: آیا زنی ازاهل جنت را به تو نشان ندهم؟ گفتم: بلی، [نشان بده]گفت: این سیاه، نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: من به مرض صرع گرفتار میشوم، و خود را برهنه میسازم، دربارهام به خداوند دعا کن، فرمود: «اگر خواسته باشی صبر کن و برایت جنت است، و اگر خواسته باشی خداوند را دعا میکنم تاتو را عافیت بدهد»، گفت: نه، بلکه صبر میکنم، به خداوند برای او دعا کن تا خود را برهنه نسازم، و از من دور نشود[3]. میگوید: آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای او دعا نمود[4]. این چنین این را بخاری و مسلم روایت نمودهاند، و بعد بخاری به نقل از عطاء گفته است: وی همین زن را کهام زفر رضی الله عنها است و زن دراز و سیاهی بود در پرده کعبه دید[5].
حکایت مردى با زنى که در جاهلیت زناکار بود
بیهقی از عبداللَّه بن مغفل رضی الله عنه روایت نموده که: زنی در جاهلیت زناکار بود، مردی بر وی گذشت، یا آن زن بر آن مرد عبور نمود، آن گاه آن مرد دست خود را به طرف وی دراز کرد، آن زن گفت: باز ایست، خداوند شرک را برده و اسلام را آورده است، بنابراین آن مرد او را ترک نمود و برگشت، و به طرفش نگاه مینمود، تا اینکه رویش به دیواری اصابت نمود، بعد نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد و این را برایش متذکر شد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «تو بندهای هستی که خداوند به تو خیر را اراده نموده، و وقتی که خداوند به بندهای خیر را اراده نماید، جزای گناهش را زود به او میدهد، و وقتی که به بندهای شر را اراده نماید، گناهش را برایش نگه میدارد، تا او را در روز قیامت کامل سزا بدهد»[6]. این چنین در الکنز (155/2) آمده است.
قول عمر: هرچیزى که به مؤمن مىرسد و او آن را بد مىبیند همان مصیبت است
ابن سعد، ابن ابی شیبه، عبد بن حمید، ابن المنذر و بیهقی از عبداللَّه بن خلیفه روایت نمودهاند که گفت: در جنازهای با عمر رضی الله عنه بودم، بند کفشش قطع شد، وی استرجاع خواند و گفت: هر چیزی که برایت ناخوشایند تمام شود، همان برایت مصیبت است. و نزد مروزی از سعیدبن مسیب روایت است که گفت: بند میان انگشت کفش عمر رضی الله عنه قطع شد، و گفت: «إنالله وإنا إليه راجعون»، گفتند: ای امیرالمؤمنین، آیا بر بند کفشت استرجاع میگویی؟ گفت: هر چیزی که به یک مومن میرسد، و او آن را بد میبیند همان مصیبت است[7].
عمر و امر نمودن ابوعبیده به صبر بر دشمن، و صبر عثمان تا این که مظلومانه به قتل رسید
مالک، ابن ابی شیبه، ابن ابی الدنیا، ابن جریر، حاکم و بیهقی از اسلم روایت نمودهاند که گفت: ابوعبیده رضی الله عنه به عمربن خطاب رضی الله عنه درباره جمع شدن نیروهای روم و هراس خود از آنها نوشت، عمر رضی الله عنه به او نوشت: اما بعد، هر گاه برای یک بنده مؤمن شدتی نازل گردد، خداوند بعد از آن گشایشی میآورد، و یک مشکل هرگز بر دو آسانی غالب نمیگردد، خداوند متعال در کتاب خود میگوید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٢٠٠﴾ [آل عمران: 200].
ترجمه: «ای مومنان صبر کنید و ثابت قدم باشید و خود را آماده سازید و از خدا بترسید تا رستگار شوید»[8].
[1]- صرع یا Epilepsie، بیمارى عصبى است که غالباً با حالت اختلاج و تشنج و احساس درد و خفگى و سستى در اعضاى بدن شروع مىشود، و مریض ناگهان بر زمین میافتد و دندانها را به هم فشار مىدهد و چهرهاش کبود و گاهى بدنش مانند چوب مىشود، و این حالت چند دقیقه طول مىکشد، سپس شروع به تنفس مىکند، و انقباضاتى در عضلات چهرهاش پیدا مىشود و آن گاه با حالت ضعف و سستى به خواب مىرود، این بیمارى به علتهاى مختلف از جمله عارضه مغزى بروز مىکند، و قابل معالجه است. به نقل از فرهنگ عمید. م.
[2]- خبیث: همان شیطانی است که در آن داخل میشد.
[3]- این لفظ «و از من دور نشود» در بخاری نیامده است.
[4]- بخاری (5652) مسلم (2576) احمد (1/ 346، 347).
[5]- این چنین در البدایه (160/6) آمده است.
[6]- صحیح لغیره. بیهقی در شعب (9817) ابن حبان (2455) احمد (4/ 27) رجال آن ثقه هستند جز اینکه حسن بصری عنعنه کرده است و مدلس است. من میگویم: این حدیث بدون داستانش شاهد دارد: ترمذی (2/ 64) ابن عدی (174) بیهقی در اسماء (1545) از انس بصورت مرفوع. ترمذی میگوید: حسن غریب است و در سند آن سنان بن سعد است که صدوق است.. نگا: الصحیحة (1220) صحیح الجامع (308).
[7]- این چنین در الکنز (154/2) آمده است.
[8]- این چنین در الکنز (154/2) آمده، و ابونعیم در الحلیه (58/1) از عبدالرحمن بن مهدی روایت نموده، که میگوید: در عثمان رضی الله عنه دو چیز بود، که در ابوبکر و عمر رضی الله عنه مانند آنها نبود، صبر وی بر نفسش تا اینکه مظلومانه به قتل رسید، و جمع نمودن مردم بر قرآن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر