توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

شكر اصحاب نبى صل الله علیه و آله و سلم

 

شكر اصحاب نبى  صل الله علیه و آله و سلم

شکرگزارى مردى که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او خرمایى داد

بیهقی از انس  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: گدایی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، و او  صل الله علیه و آله و سلم  یک دانه خرما به وی داد، گدا آن را انداخت، دیگری نزدش آمد، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او نیز یک دانه خرما داد، گدا گفت: سبحان‏اللَّه، خرمایی از جانب پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آن گاه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به کنیز گفت: «نزد ام سلمه برو، و وی را امر کن تا همان چهل درهمی را که نزدش هست به وی بدهد». و نزد وی همچنان از حسن  رضی الله عنه  روایت است که گدایی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او یک دانه خرما داد، آن مرد گفت: سبحان‏اللَّه، نبیی از انبیا، یک خرما را صدقه می‏کند؟! پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «آیا نمی‏دانی که در آن مثقال ذره‏های بسیار هست؟» بعد دیرگی آمد و از وی سئوال نمود، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او یک دانه خرما داد، وی گفت: خرمایی از نبیی از انبیا!! تا وقتی باقی هستم این خرما از من جدا نخواهد شد، و همیشه تا ابد خواهان برکت آن خواهم بود. آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دستور داد چیز خوبی به وی بدهند و آن مرد جز اندکی درنگ ننمود که ثروتمند شد[1].

شکرگزارى عمر به خاطر بلندى منزلتش از طرف خداوند و قولش درباره شکر و صبر

ابن سعد و ابن عساکر از سلیمان بن یسار روایت نموده‏اند که گفت: عمربن خطاب  رضی الله عنه  بر ضجنان[2] عبور نمود و گفت: من خود را در حالی می‏دیدم که در این مکان برای خطاب می‏چرانیدم، و او به خدا سوگند، تا جایی که من میدانم درشتخوی و سخت بود، و بعد از آن عهده دار امر امت محمد  صل الله علیه و آله و سلم  شدم، سپس برای تمثیل چنین گفت:

لاشيء فيمـا ترى الا بشاشته

 

يبقى الإله ويودى الـمـال والولد

ترجمه: «در چیزی که می‏بینی جز شادمانیش چیزی نیست، اللَّه باقی می‏ماند و مال و فرزند هلاک می‏شوند»[3].

بعد از آن به شتر خود گفت: حوب[4].

و ابن عساکر از عمر  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: اگر دومرکب به من داده شوند: مرکب شکر و مرکب صبر، باکی ندارم که کدام‌شان را سوار شوم[5]

قول عمر درباره مرد مبتلا [به امراض] و در مورد مرد دیگر در این مورد

عبدبن حمید از عکرمه  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: عمربن خطاب  رضی الله عنه  از پهلوی مرد مبتلا به جذام، کور، کر و گنگ عبور نمود، و به کسانی که با وی همراه بودند گفت: آیا از نعمت‏های خداوند در این مرد چیزی را می‏بینید؟ گفتند: نه، گفت: آیا نمی‏بینید که پیشاب می‏کند، و بند نمی‏شود، نمی‏پیچد، بلکه پیشابش به آسانی از وی[6] بیرون می‏شود، این نعمتی از خداست[7]. و ابونعیم در الحلیه از ابراهیم روایت نموده، که گفت: عمر  رضی الله عنه از مردی شنید که می‏گفت: بار خدایا، من مال و نفس خود را در راه تو انفاق می‏کنم، عمر گفت: چرا یکی از شما سکوت اختیار نمی‏کند، اگر آزمایش شد صبر کند، و اگر عافیت داده شد شکرگزاری نماید[8].

قول عمر به مردى که به او سلام داد، و نامه وى براى ابوموسى و گفتارش درباره اهل شکر

مالک، ابن المبارک و بیهقی از انس  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که: وی از عمربن خطاب  رضی الله عنه  شنید، که مردی به او سلام داد، و او سلام وی را پاسخ داد، بعد از آن عمر  رضی الله عنه  از وی پرسید: تو چطور هستی؟ گفت: خداوند را ستایش می‏کنم، عمر گفت: این همان چیزی است، که از تو می‏خواستم[9]. و ابن ابی حاتم از حسن بصری روایت نموده، که گفت: عمربن خطاب به ابوموسی اشعری  رضی الله عنهما  نوشت: به رزقت از دنیا قناعت کن، چون رحمان بعضی بندگانش را بر بعضی دیگر در رزق فضیلت داده است، و این آزمایشی است که همه را به آن امتحان می‏کند، کسی را که گشایش داده به گشایش امتحان می‏کند، که شکرگزاری وی چگونه است، و شکرگزاری وی به خداوند ادای همان حقی است که بر وی در آنچه به او رزق داده و عطا نموده فرض گردانیده است[10]. و دینوری از عمر  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: اهل شکر زیادتی از طرف خداوند دارند، بنابراین آن زیادت را بخواهید، خداوند می‏گوید:

﴿شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ [ابراهیم: 7].

ترجمه: «اگر شکرگزاری نمایید برای‏تان می‏افزاییم»[11].

شکرگزارى عثمان در روبرو نشدن با قومى که کار زشتى مى‏نمودند

ابونعیم[12] از سلیمان بن موسی روایت نموده که: عثمان بن عفان  رضی الله عنه  به‌سوی قومی که بر امر زشت و بدی مشغول بودند فراخوانده شد، وی به طرف آن‏ها بیرون گردید، و دریافت که متفرق شده‏اند و اثر زشتی را دید، و از اینکه با آنها روبرو نگردیده بود خدا را ستود، و غلام، یا کنیزی را رها ساخت.

قول على درباره نعمت و شکر

بیهقی از علی  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: نعمت پیوسته به شکر است، و شکر وابسته به زیادت است، و هردوی آنها در ریسمانی با هم بسته‏اند، و تا اینکه شکر از بنده قطع نگردد، افزونی و زیادت از خداوند هرگز قطع نمی‏شود. ونزد ابن ماجه و عسکری از محمدبن کعب قرظی روایت است که گفت: علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  فرمود: خداوند چنان نیست که در شکر بگشاید، و در زیادت و فزونی را ببندد، و خداوند چنان نیست که در دعا را بگشاید، و در اجابت را ببندد، و خداوند چنان نیست که در توبه را بگشاید و در مغفرت و بخشش را ببنددو از کتاب خداوند تعالی برای‌تان می‏خوانم. خداوند گفته است:

﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ [غافر: 60].

ترجمه: «مرا فراخوانید خواست شما را قبول می‏کنم».

و گفته است:

﴿شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ [ابراهیم: 7].

ترجمه: «اگر شکرگزاری نمایید برای‌تان می‏افزایم».

و گفته است،

﴿ٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ [البقرة: 152].

ترجمه: «مرا یاد کنید شما را یاد می‏کنم».

و فرموده است:

﴿وَمَن يَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ يَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ يَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١١٠ [النساء: 110].

ترجمه: «و هر که گناه کند یا بر خود ستم نماید، از خدا آمرزش طلبد، خدا را آمرزگار و مهربان می‏یابد»[13].

قول ابودرداء، عایشه و اسماء درباره شکر

ابن عساکر از ابودرداء  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: در هر شب و روزی که داخل شده‏ام، و مردم بلایی را در آن به من نسبت نداده‏اند، آن را نعمت بزرگی از طرف خدا بر خود دیده‏ام. و نزد وی همچنان از ابودرداء روایت است که گفت: کسی که نعمت خداوند را جز در خوردن و نوشیدن بر خود نبیند، فهمش کم و عذابش فرارسیده است[14].

ابن ابی الدنیا و ابن عساکر از عایشه  رضی الله عنها  روایت نموده‏اند که گفت: هر بنده‏ای که آب صفا را بنوشد، و آن آب بدون اذیت داخل شود، و بدون اذیت خارج گردد، شکر بر وی واجب شده است[15]. و طبرانی در الکبیر از اسماء بنت ابی بکر  رضی الله عنهما  روایت نموده: هنگامی که ابن زبیر  رضی الله عنهما  به قتل رسید، نزد اسماء چیزی بود که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آن را در سبدی به او داده بود، و او آن را گم کرده و به جستجویش پرداخت، هنگامی که آن را پیدا کرد به سجده افتاد[16].



[1]- این چنین در الکنز (42/4) آمده است.

[2]- کوهی است نزدیک مکه.

[3]- محفوظ این بند این چنین است: «لاشی‏ء فیماتری تبقی بشاشته»، «در آنچه می‏بینی چیزی نیست که بشاشتش باقی بماند».

[4]- این چنین در منتخب الکنز (417/4) آمده است.

[5]- این چنین در المنتخب (417/4) آمده است.

[6]- به اصلاح از پاورقی.

[7]- این چنین در الکنز (154/2) آمده است.

[8]- این چنین در الکنز (154/2) آمده است.

[9]- این چنین در الکنز (151/2) آمده است.

[10]- این چنین در الکنز (151/2) آمده.

[11]- این چنین در الکنز (151/2) آمده است.

[12]- الحلیه (60/1).

[13]- این چنین در الکنز (151/2) آمده است.

[14]- این چنین در الکنز (152/2) آمده است. و ابونعیم در العلیة (210 220/1) مانند آن را از وی به هردو وجه روایت نموده است.

[15]- این چنین در الکنز (152/2) آمده است.

[16]- هیثمی (290/2) می‏گوید: اسناد آن حسن است، و درباره بعضی رجال آن سخن است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...