حدیث جندب، ابوذر و ابوهریره درباره روش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در احوال پرسى
طبرانی از جندب رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی با اصحاب خود روبرو میشد، تا وقتی سلام نمیداد، با آنها احوالپرسی نمینمود[1]. هیثمی (36/8) میگوید: این را طبرانی روایت نموده، و در آن کسانیاند که من نمیشناسم.
و احمد و رویانی از ابوذر رضی الله عنه روایت نمودهاند که: به وی گفته شد: میخواهم تو را از حدیثی از احادیث پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سئوال کنم، گفت: اگر سری نباشد آن را به تو میگویم، گفت: آیا پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی که با وی روبرو میشدید با شما احوالپرسی مینمود؟ گفت: من هر زمانی که با وی روبرو شدهام، با من احوال پرسی نموده است[2]. این چنین در الکنز (54/5) آمده است.
و بزار از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با حذیفه رضی الله عنه روبرو شد، و خواست با او احوال پرسی کند، ولی حذیفه خود را به کناری کشید و گفت: من جنب بودم، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «یک مسلمان وقتی با برادر خود احوال پرسی کند گناهان هردوی آنها میریزد، چنان که برگ درخت میافتد»[3]. هیثمی (37/8) میگوید: در این مصعب بن ثابت آمده، ابن حبان وی را ثقه دانسته و جمهور ضعیفش دانستهاند.
حدیث انس و عایشه درباره روش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در روبوسى و نهى وى از خم شدن
دار قطنی و ابن ابی شیبه از انس رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: ما گفتیم: ای پیامبر خدا، آیا برای یکدیگر خم شویم؟ گفت: «نه»، گفتیم: آیا با یکدیگر روبروسی نماییم؟ گفت: «نه»، گفتیم: آیا با یکدیگر احوالپرسی کنیم؟ گفت: «آری»[4]. این چنین در الکنز (54/5) آمده است.
از انس[5] رضی الله عنه روایت است که گفت: مردی پرسید: ای پیامبر خدا، مردی از ما با برادر یا رفیق خود روبرو میشود، آیا خود را در مقابل وی خم کند؟ گفت: «نه»، آن مرد گفت: آیا وی را در آغوش بکشد و ببوسدش؟ گفت: «نه»، پرسید: آیا از دست وی بگیرد و با او احوال پرسی کند؟ گفت: «آری»[6]. ترمذی میگوید: این حدیث حسن است، و رزین بعد از قولش که: و ببوسدش، افزوده است: گفت: «نه، مگر اینکه از سفر بیاید»، چنانکه در جمع الفوائد (142/2) آمده است.
و ترمذی[7] از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: زیدبن حارثه رضی الله عنه به مدینه آمد، و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در خانه من بود، او آمد و در را زد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برهنه[8] در حالی که پیراهن خود را به تن میکشید به طرف وی برخاست، - و به خداوند سوگند، من او را قبل از آن و بعد از آن آن چنان عریان ندیدم - و او را در آغوش کشید و بوسید[9]. ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب است.
روش صحابه رضی الله عنهم در احوال پرسى و معانقه
طبرانی از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وقتی با هم روبرو میشدند با یکدیگر احوال پرسی مینمودند، و وقتی از سفری میآمدند، با هم روبوسی مینمودند[10]. هیثمی (36/8) میگوید: این را طبرانی در الأوسط روایت نموده، و رجال وی رجال صحیحاند.
و محاملی از حسن رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: عمر رضی الله عنه وقتی در هنگام شب کسی از برادرانش را یاد مینمود، میگفت: وای از درازی امشب! و وقتی نماز فرض را میخواند به سرعت میرفت، و هنگامی که با وی روبرو میشد با او روبوسی مینمود یا او را در آغوشش میگرفت[11]. این چنین در الکنز (42/5) آمده است.
و ابونعیم[12] از عروه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: هنگامی که عمر رضی الله عنه به شام تشریف آورد، مردم و بزرگان روی زمین از وی پذیرایی و استقبال نمودند، عمر گفت: برادرم کجاست؟ گفتند: کی؟ گفت: ابوعبیده، گفتند: اکنون نزدت میآید، هنگامی که وی آمد، پایین آمد و با وی روبوسی نمود... و حدیث را چنانکه خواهد آمد متذکر شده است.
بوسیدن دست، پاى و سر مسلمان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و بوسیدن جعفر بن ابى طالب
ابن سعد[13] از شعبی روایت نموده، که گفت: هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از خیبر برگشت، جعفربن ابی طالب رضی الله عنه با وی روبرو شد، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وی را در آغوش کشید و از میان هردو چشمش بوسید و گفت: «نمیدانم به کدام این دو من خوشحال ترم، به فتح خیبر یا به آمدن جعفر!»[14] و در روایت دیگری از وی افزوده است: وی را به طرف خود کشید وبا او روبوسی نمود[15].
صحابه و بوسیدن دستها و پاهاى پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
طبرانی در الأوسط از سلمه بن اکوع رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: با همین دستم با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بیعت نمودم، و دستهایش را بوسیدیم ولی او آن را بد ندید. هیثمی[16] میگوید: رجال وی ثقهاند، و در صحیح از وی فقط بیعت ذکر شده است. و ابویعلی از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نموده که: وی دست پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را بوسیده است. هیثمی[17] میگوید: در این زید ابن ابی زیاد آمده، و وی لین الحدیث میباشد، و بقیه رجال وی رجال صحیحاند. و در جمع الفوائد[18] از عمر رضی الله عنه ذکر شده است، که: وی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را بوسیده است، و درباره موصلی گفته است که: لین است. و این را ابوداود[19] از ابن عمر رضی الله عنهما به سند حسن، چنانکه عراقی[20] میگوید، روایت نموده است. و طبرانی از کعب بن مالک رضی الله عنه روایت نموده که: هنگامی که عذر وی نازل شد[21] نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد و دست وی را گرفت و آن را بوسید[22]. هیثمی (42/8) میگوید: در این یحیی بن عبدالحمید حمانی آمده، و وی ضعیف میباشد، این را ابوبکر بن المقری در کتاب الرخصة در بوسیدن دست، چنانکه عراقی (181/2) میگوید، به سند ضعیف روایت نموده است.
و بخاری[23] از ام ابان دختر وازع و او از جدش روایت نموده که: جدش وازع بن عامر رضی الله عنه گفت: آمدیم و گفته شد: آن پیامبر خداست، و ما دست و پاهایش را گرفتیم و بوسیدیم. نزد وی همچنان[24] از مزیده عبدی رضی الله عنه روایت است که گفت: اشج رضی الله عنه پیاده آمد، و دست پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را گرفت و بوسید، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: «در تو دو خصلت و اخلاقی است که خدا و رسولش آن را دوست میدارند»، گفت: خصلتی است که من با آن عادت گرفتهام، یا اینکه با من پیدا شدهاند؟ گفت: «نه، بلکه خصلت و اخلاقی است که تو بر آن پیدا و خلق شدهای»، اشج گفت: ثنا و ستایش خدایی راست که مرا بر خصلتی خلق نموده که خدا و رسولش آن را دوست میدارند[25].
عمر و بوسیدن سر ابوبکر و ابوعبیده و بوسیدن دست عمر
ابن عساکر از ابورجاء عطاردی روایت نموده، که گفت: به مدینه آمدم و دیدم که مردم جمعاند، و درمیانشان مردی است که سر مردی را میبوسد و میگوید: من فدایت! اگر تو نمیبودی هلاک میشدیم، گفتم: بوسه کننده کیست؟ و بوسه کرده شده کیست؟ گفت: آن عمربن خطاب رضی الله عنه است، که سر ابوبکر رضی الله عنه را به خاطر قتال مرتدها، آن هایی که از دادن زکات ابا ورزیدند، میبوسید[26].
عبدالرزاق، خرائطی در مکارم الإخلاق، بیهقی و ابن عساکر از تمیم بن سلمه روایت نمودهاند که گفت: هنگامی که عمر رضی الله عنه به شام آمد، ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه از وی استقبال نمود، و با او احوال پرسی نموده دستش را بوسید، بعد از آن هردو به کناری رفتند و گریه مینمودند، تمیم میگفت: بوسیدن دست سنت است[27]. این چنین در الکنز (54/5) آمده است.
بوسیدن دست واثله بن اسقع و تبرک جستن به آن به خاطر بیعتش به آن دست با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
طبرانی از یحیی بن حارث ذماری روایت نموده، که گفت: با واثله بن اسقع رضی الله عنه روبرو شدم و گفتم: با همین دستت با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیعت نمودی؟ گفت: بلی، گفتم: دستت را به من بده تا ببوسم، وی دستش را به من داد، و آن را بوسیدم[28]. هیثمی (42/8) میگوید: در این عبدالملک قاری آمده، و وی را نشناختم، و بقیه رجال وی ثقهاند. و نزد ابونعیم[29] از یونس بن میسره روایت است که گفت: جهت عیادت نزد یزیدبن اسود داخل شدیم، و واثله بن اسقع نیز نزدش وارد گردید، هنگامی که به طرف وی نگاه نمود، دستش را دراز نمود و دست وی را گرفت و با آن روی و سینه خود را مسح نمود، چون وی با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیعت نموده بود، و به او گفت: ای یزید گمانت درباره پروردگارت چطور است؟ گفت: نیکوست، واثله گفت: مژده باد تو را، چون من از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «خداوند متعال میگوید: من نزد گمان بندهام به من هستم، اگر خیر باشد خیر است، و اگر شر باشد، شر»[30].
بوسیدن دست سلمه بن اکوع و انس و عباس
بخاری[31] از عبدالرحمن بن رزین روایت نموده، که گفت: بر ربذه عبور نمودیم، و به ما گفته شد: سلمه بن اکوع رضی الله عنه در اینجاست، آن گاه نزدش آمدم، و برای وی سلام کردیم، او دستهای خود را بیرون آورد و گفت: با این دو با نبی خدا صل الله علیه و آله و سلم بیعت نمودم، وی کف دست خود را که چون کف پای شتر بزرگ بود بیرون آورد، و ما بهسوی آن برخاستیم و آن را بوسیدیم[32]. ابن سعد (39/4) این را از عبدالرحمن بن زید عراقی مانند آن روایت نموده است. و بخاری همچنان[33] از ابن جدعان روایت نموده، که گفت: ثابت برای انس رضی الله عنه گفت: آیا پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را با دست خود لمس نمودهای؟ گفت: آری: و او آن را بوسید. بخاری همچنان[34] از صهیب روایت نموده، که گفت: علی رضی الله عنه را دیدم که دست و پاهای عباس رضی الله عنه را میبوسید.
[1]- طبرانی (6/ 219) نگا: المجمع (8/ 40).
[2]- بسیار ضعیف. طبرانی (2/ 168) در آن چند ناشناخته وجود دارد. نگا: ضعیف الجامع (4448) و الضعیفة (4211).
[3]- ضعیف. احمد (5/ 186) در سند آن جهالت راوی از ابی ذر وجود دارد. آلبانی آن را در ضعیف الترغیب (1630) ضعیف دانسته است.
[4]- ضعیف. بزار (2005) نگا: المجمع (8/ 37) محمد بن ثابت ضعیف است و آلبانی در صحیح الترغیب (2721) ومیگوید: صحیح لغیره است. همچنان برای این حدیث شاهدی از حدیث حذیفه با سند خوب یافتم که آن را در الصحیحة (526) تخریج کردهام. نگا: کتاب من (محقق) با عنوان «الادلة الشرعیة علی حرمة مصافحة الأجنبیة».
[5]- ترمذی (97/2).
[6]- حسن. ترمذی (2728) ابن ماجه (2703) آلبانی آن را حسن دانسته است. احمد (3/ 998).
[7]- 97/2.
[8]- به غیر از ناف تا زانوها دیگر جاهایش عریان بود.
[9]- ضعیف. ترمذی (2732) و آلبانی آن را در ضعیف الترمذی (516) و نقد الکتانی (16) ضعیف دانسته است.
[10]- حسن. طبرانی در الاوسط (97) و آلبانی آن را در صحیح الترغیب (2719) حسن دانسته است.
[11]- منقطع است. زیرا حسن از عمر نشنیده است.
[12]- الحلیه (101/1).
[13]- 34/4.
[14]- زیرا وی با مهاجرین که به حبشه هجرت کرده بودند رفته بود، و در این موقع بعد از چندین سال از آنجا بازگشت نموده بود. م.
[15]- ضعیف. ابن سعد (4/ 34) که سند آن مرسل است. همچنین طبرانی (2/ 107) و حاکم (2/ 624).
[16]- 42/8.
[17]- 42/8.
[18]- 143/2.
[19]- آلبانی آن را در ضعیف ابوداوود (117) ضعیف دانسته است. ابوداوود (5223).
[20]- 181/2.
[21]- یعنی: قبول توبه وی.
[22]- ضعیف. طبرانی (19/ 95) در مورد الحمانی ابن حجر گفته است: حافظ است اما به سرقت حدیث متهم شده است: التقریب (2/ 352).
[23]- الأدب (ص 144).
[24]- الأدب (ص86).
[25]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (584) و آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[26]- این چنین در المنتخب (350/4) آمده است.
[27]- به روایت الخرائطی در (المکارم) (ص 278) به شماره (856) هیثمی آن را در (المجمع) (8/ 37) به بزار و طبرانی ارجاع داده است.
[28]- ضعیف. طبرانی (22/ 94) در سند آن جهالت وجود دارد نگا: المجمع (8/ 42).
[29]- الحلیه (306/9).
[30]- صحیح. احمد (4/ 106) ابونعیم (9/ 306) آلبانی آن را در الصحیحة (1663) و صحیح الجامع (4316) صحیح دانسته است.
[31]- الأدب المفرد (ص144).
[32]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (973).
[33]- الأدب (ص 144).
[34]- الأدب (ص144).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر