شکر سیدنا محمّد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم : پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و طولانى نمودن سجده براى شکرگزارى خداوند جل جلاله
احمد از عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیرون گردید، و بهسوی اطاق خود رفت و [در آن] داخل گردید، و روی خود را به طرف قبله گردانیده و به سجده افتاد و سجده را طولانی نمود، حتی که گمان نمودم خداوند جل جلاله جان وی را در آن قبض نمود، سپس به او نزدیک شدم و (نشستم)، بعد سر خود را بلند نمود و گفت: «این کیست؟» گفتم: عبدالرحمن، گفت: «چه کار داری؟» گفتم: ای پیامبر خدا، آن چنان سجده نمودی که ترسیدم خداوند جانت را در آن قبض نموده باشد، گفت: جبریل نزدم آمد و به من بشارت داده گفت: خداوند جل جلاله میگوید: هر کس بر تو درود بگوید، بر وی رحمت فرو میبارم، و هر کس بر تو سلام بدهد، بر وی سلام میدهم، بنابراین من برای خداوند ( جل جلاله) سجده شکر نمودم»[1]. هیثمی (287/2) میگوید: این را احمد روایت نموده، و رجال آن ثقهاند.
و طبرانی از معاذ بن جبل رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم رفتم ، متوجه شدم که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ایستاده است و نماز میخواند، وی همانطور تا صبح میایستاد، آنگاه آنچنان سجده نمود که گمان نمودم جانش در آن قبض شده باشد، بعد گفت: «میدانی این چرا؟» گفتم: خدا و رسولش داناتراند، و آن را سه یا چهار بار برایم تکرار نمود، و فرمود: «آنقدر که پروردگارم بر من فرض کرده بود نماز خواندم، و پروردگارم نزدم آمد[2] و در آخر آن به من گفت: با امتت چه کنم؟ گفتم: ای پروردگارم تو داناتری، و آن را سه بار یا چهاربار برایم تکرار کرد و در آخرش به من گفت: من با امتت چه کنم؟ گفتم: تو داناتری ای پروردگارا، گفت: من تو را در امتت اندوهگین نمیسازم، آن گاه برای پروردگارم سجده نمودم، و پروردگارم شاکر است و شاکران را دوست میداد»[3]. هیثمی (288/2) میگوید: این را طبرانی در الکبیر از حجاج بن عثمان سکسکی و او از معاذ روایت نموده، ولی او معاذ را درک نکرده است، و ابن حبان او را در اتباع تابعین متذکر شده، و این حدیث از طریق بقیه آمده، و او آن را به صورت عنعنه روایت کرده است.
و طبرانی از عبدالرحمن بن ابی بکر رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: به زیارت پیامبر خدا آمدم، دیدم که برایش وحی نازل میشود، هنگامی که نزول وحی تمام شد، به عایشه رضی الله عنها گفت: «چادرم را به من بده»، بعد بیرون رفت و داخل مسجد گردید، و در آنجا جز یک گروه مردم [که به وظیفه خاص مشغول بودند] دیگر کسی وجود نداشت، آن گاه در گوشهای دور از مردم نشست [و منتظر ماند] تا اینکه ذکر کننده ذکر خود را تمام نمود، بعد سوره تنزیل سجده را خواند، و سجده را طولانی نمود، حتی کسی که دو میل دور بود، و مردم از سجده وی شنیدند و مسجد از مردم پر شد، آنگاه عایشه رضی الله عنه کسی را بهسوی خانواده خود فرستاد، که نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیایید، چون من از وی چیزی را دیدم که ندیده بودم، بعد سر خود را بلند نمود، و ابوبکر رضی الله عنه به او گفت: ای پیامبر خدا سجده را طولانی نمودی؟ گفت: «برای شکرگزاری پروردگارم سجده نمودم، به خاطر آنچه که از امتم به من داد، هفتاد هزار بدون حساب داخل جنت میشوند»، ابوبکر گفت: ای پیامبر خدا امتت زیادتر و خوبتر است، بنابراین آنها را زیاد بخواه، دو یا سه مرتبه اینطور گفت: آن گاه عمر رضی الله عنه گفت: ای پیامبر خدا ، پدر و مادرم فدایت، بخشش امتت را خواستی[4]. در این، چنانکه در المجمع (289/2) ذکر شده، موسی بن عبیده آمده، و ضعیف میباشد.
شکر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هنگام دیدن یک مرد آفت زده
طبرانی از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نموده که: از پهلوی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مردی عبور نمود، که مرض دایمی داشت، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پایین آمد و سجده نمود، بعد ابوبکر رضی الله عنه از نزد وی گذشت و پایین آمد و سجده نمود، و عمر از نزد وی گذشت و پایین آمد و سجده نمود[5].
شکر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر این که خداوند اهلش را از سریهاى برایش سالم برگردانید
بیهقی از علی رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم سریهای را از اهل خود فرستاد و گفت: «بار خدایا، از تو بر من نذر باشد که اگر ایشان را سالم برگردانیدی، تو را آن چنان که شایسته و حقت است شکر نمایم»، جز اندکی سپری ننموده بودند که سالم برگشتند، و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ستایش برای خداوند است، به خاطر فراخی نعمتهای خداوند»، گفتم: ای رسول خدا، آیا نگفتی که اگر خداوند ایشان را برگرداند، او را آن چنان که سزاوار حق شکرگزاری است شکر مینمایم؟ گفت: «آیا نکردم؟»[6]. این چنین در الکنز (151/2) آمده است.
[1]- حسن. احمد (191) بیهقی (10/ 190) ابویعلی (858) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[2]- یعنی: فرستاده پروردگار.
[3]- ضعیف. طبرانی (20/ 102) نگا: المجمع (2/ 288).
[4]- ضعیف: چنانکه هیثمی میگوید (2/ 289).
[5]- در این عبدالعزیزبن عبیداللَّه آمده، و چنانکه در المجمع (289/2) آمده، ضعیف میباشد.
[6]- بیهقی در الشعب (4390).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر