حدیث پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مورد کسانى که قبل از ما امر به معروف و نهى از منکر نمودند و اذیت شدند
طبرانی از ابن مسعود رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم داخل شد و گفت: «ای ابن مسعود»، گفتم: لبیک، ای پیامبر خدا - سه مرتبه آن را گفت - ، و افزود: «میدانی کدام یک از مردم بهتر است؟» گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: «بهترین مردم آن هاییاند که عمل بهتر دارند، البته وقتی که دین خود را بفهمند»، بعد از آن گفت: «ای ابن مسعود»، گفتم: لبیک، ای پیامبر خدا، فرمود: «میدانی کدام یک از مردم عالمتر است؟» گفتم: خدا و پیامبرش داناتراند؟ فرمود: «عالمترین مردم حق بین ترین آنها در وقت اختلاف مردم است، اگر چه در عمل مقصر و کوتاه باشد، و اگرچه به سرین خود به آهستگی راه رود. کسانی که قبل از من بودند به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، و سه گروه آنها نجات یافت و بقیه هلاک گردیدند. گروهی در مقابل پادشاهان قیام نمودند علیه آنها به خاطر دین خود و دین عیسی بن مریم جنگیدند، بنابراین آنان را گرفتند و به قتل رسانیدند، و با ارهها قطعشان نمودند، و گروه دیگری قدرت مقابله با پادشاهان را نداشتند، و نه هم قدرت این را که در میان آنها اقامت کنند و آنان را بهسوی خدا و دین عیسی بن مریم فرا خوانند، به این سبب اینها در زمین پراکنده شدند، و رهبانیت[1] اختیار نمودند»، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم افزود: «و همینها هستند که خداوند دربارهشان گفته است:
﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ﴾ [الحدید: 27].
ترجمه: «ترک دنیا را که آنها نو پیدا کرده بودند، آن را برایشان فرض نگردانیده بودیم، لیکن آن را برای طلب خوشنودیاللَّه اختراع کردند».
بعد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «کسانی که به من ایمان بیاورند، مرا تصدیق کنند و از من پیروی نمایند، آن را[2] به درستی رعایت نمودهاند، و کسانی که از من پیروی نکنند، آنها هلاک شوندگاناند». و در روایتی آمده است: «و گروهی نزد پادشاهان و جباران رفتند و بهسوی دین عیسی بن مریم فراخواندند، بنابراین گرفتار شدند و با ارهها به قتل رسانیده شدند، و به آتش سوزانیده شدند، و صبر نمودند تا این که به خدا پیوستند» - و بقیه به مانند حدیث قبلی است -[3].
پیامبر و بر حذر داشتن کسى که امر به معروف و نهى از منکر را ترک نماید
بزار از معاذبن جبل رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «تا اینکه درمیان شما دو مستی ظاهر نگردد بر هدایتی از جانب پروردگارتان میباشید: مستی جهل، و مستی دوست داشتن زندگی، و [در نبودن این دو پدیده] شما امر به معروف میکنید، نهی از منکر مینمایید و در راه خدا جهاد میکنید، و وقتی که دوستی دنیا در شما آشکار گردید، نه به معروف امر میکنید، و نه هم از منکر نهی مینمایید، و نه هم در راه خدا جهاد میکنید. گویندگان به کتاب و سنت در آن روز چون مهاجرین و انصار سابقین و اولیناند»[4].
منزلت کسى در روز قیامت که در دنیا امر به معروف و نهى از منکر مىکند
بیهقی، نقاش در معجم خود و ابن نجار از واقد بن سلامه از یزید رقاشی از انس رضی الله عنه روایت نمودهاند که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «آیا شما را از اقوامی خبر ندهم که نه انبیا هستند و نه هم شهدا، ولی انبیا و شهدا در روز قیامت بر منزلت آنها نزد خداوند غبطه میخورند، آنان بر منبرهایی از نور قرار دارند و شناخته میشوند»، گفتند: ای پیامبر خدا، آنان کیستند؟ گفت: «آنانی که بندگان خداوند را دوست خداوند، و خداوند را دوست بندگان او میسازند، و در روی زمین به خاطر نصیحت میگردند»، گفتیم: این که خدا را دوست بندگان او میسازد آشکار است، ولی چگونه بندگان خداوند را دوست او میسازند؟ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «آنها را به آنچه خدا دوست میدارد امر میکنند، و از آنچه خدا بد میبیند نهیشان مینمایند، و وقتی که از آنها اطاعت نمودند خداوند جل جلاله ایشان را دوست میدارد»[5].
چه وقت این امت امر به معروف و نهى از منکر را ترک مىکند
طبرانی در الأوسط از حذیفه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفتیم: ای رسول خدا، امر به معروف و نهی از منکر چه وقت ترک میشود، در حالی که این دو عمل سید و سردار اعمال نیکوکاراناند؟ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «وقتی شما را آنچه برسد که بنی اسرائیل را رسیده بود»، گفتم: ای پیامبر خدا، بنی اسرائیل را چه رسیده بود؟ گفت: «وقتی که خوبها و برگزیدگان شما چاپلوسی فاجرهایتان را بکنند، و فهم و دانایی نصیب شریرهایتان گردد، و پادشاهی به دست خردانتان بیفتد، در این وقت است که فتنه شما را فرا میگیرد، به پیش میروید[6]، و به طرفتان پیش روی میگردد»[7]. در این عماربن سیف آمده، که عجلی و غیر وی او را ثقه دانستهاند، و گروهی ضعیفش دانستهاند، و بقیه رجال آن ثقهاند، و در بعضشان اختلاف است، چنان که هیثمی (286/7) گفته، و این را همچنان ابن عساکر و ابن نجار از انس رضی الله عنه روایت کردهاند، و ابن ابی الدنیا از عایشه به معنای آن را، چنان که در الکنز (139/2) آمده، روایت نموده است.
توضیح ابوبکر بر منبر درباره معناى این آیه: عَلَیکمْ اَنْفُسَکمْ
ابن ابی شیبه، احمد، عبدبن حمید، عدنی، ابن منیع، حمیدی، ابوداود، ترمذی - و گفته: حسن و صحیح است -، نسائی، ابن ماجه، ابویعلی، ابونعیم در المعرفة، دار قطنی در العلل - و گفته: همه راویان آن ثقهاند - ، بیهقی، سعیدبن منصور و غیر ایشان از قیس بن ابی حازم روایت نمودهاند که گفت: هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه به خلافت برگزیده شد، به منبر بالا رفت و بعد از حمد خداوند گفت: شما ای مردم، این آیه را میخوانید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ﴾ [المائدة: 105].
ترجمه: «ای کسانی که ایمان آوردهاید مراقب خود باشید، هنگامی شما هدایت یافتید گمراهی کسانی که گمراه شدهاند به شما زیانی نمیرساند».
و شما این را در غیر جاهایش وضع میکنید[8]، من از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «مردم وقتی که منکر را دیدند، و آن را تغییر ندادند، نزدیک میباشد که خداوند تمام آنها را به عذاب گرفتار نماید»[9].
و نزد ابن مردویه از ابن عباس رضی الله عنهما روایت است که گفت: ابوبکر رضی الله عنه روزی که به خلیفه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم مسمی گردید بر منبر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نشست، و خداوند را ستوده بر او ثنا گفت، و بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درود فرستاد، بعد از آن دستهای خود را بازکرد، و بر جای نشستن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر منبر گذاشت و گفت: از دوست در حالی که در همین جا نشسته بود شنیدم که این آیه را تفسیر مینمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ﴾،
بعد آن را تفسیر نمود، و تفسیر وی برای ما این بود که گفت: «آری، هر قومی که در میان آنها عمل بدی انجام شود، و در میانشان فساد صورت پذیرد، و آنها نه آن را تغییر دهند و نه هم به آن انکار کنند، بر خداوند حق میگردد تا آنها را همه به عذاب مبتلا کند، و بعد از آن دعایشان را قبول ننماید»، بعد انگشتان خود را داخل گوشهایش نمود و گفت: اگر این را از دوست نشنیده باشم، این دو کر شوند[10]. و بیهقی از ابوبکر رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: وقتی که قومی در میان قوم دیگری فساد نمایند و قوم ثانی از قوم اول قویتر باشند، ولی علیرغم آن باز هم دست آنها را از فساد باز ندارند، خداوند بر آنان بلایی را نازل میکند، و بعد آن را از ایشان دور نمیسازد[11].
امر عمر و عثمان براى مسلمانان در امر به معروف و نهى از منکر
ابن ابی شیبه، ابوعبیده در الغریب و ابن ابی الدنیا در الصمت از عمر رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: شما را چه بازمیدارد که وقتی بیخردی را دیدید ناموسهای مردم را میدرد، آشکارا در رد و انکار بر عمل وی اقدام کنید؟ گفتند: از زبان وی میترسیم، عمر رضی الله عنه گفت: این پایینتر از آن است که گواه باشید[12].
و ابن ابی شیبه[13] از عثمان رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: قبل از این که شریرهایتان بر شما مسلط شوند، وخوبها و برگزیدههایتان بر آنها دعا کنند و دعایشان قبول نشود، امر به معروف و نهی از منکر نمایند[14].
ترغیب على در امر به معروف و بیم دادن وى از ترک نهى از منکر
ابن ابی شیبه از علی رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: باید به معروف امر کنید، و از منکر نهی نمایید، و در امر خدا جدی و کوشا باشید، در غیر آن قومی بر شما غالب خواهند شد که شما را تعذیب کنند، و خداوند آنها را تعذیب نماید. و نزد حارث آمده، که گفت: باید به معروف امر کنید، و از منکر نهی نمایید در غیر آن شریرهایتان بر شما مسلط میشوند، بعد از آن خوبهایتان دعا میکنند و دعایشان قبول نمیشود. و نزد ابن ابی حاتم از علی رضی الله عنه روایت است که: در خطبه خود گفت: ای مردم، کسانی که قبل از شما بودند، به سبب سوار شدنشان بر گناهان هلاک شدند، و آنها را ربانیون و احبار[15] نهی ننمودند، و هر باری که در گناهان و معاصی فرو میرفتند، و ربانیون احبار آنها را نهی نمیکردند، عذاب آنان را فرا میگرفت، بنابراین قبل از این که مثل آنچه بر آنها نازل شد بر شما نازل گردد به معروف امر کنید، از منکر نهی نمایید، و بدانید که امر به معروف و نهی از منکر رزقی را قطع نمیکند، و اجل را نزدیک نمیسازد[16].
مسدد و بیهقی - که آن را صحیح دانسته - از علی رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: جهاد سه گونه است: جهاد به دست، جهاد به زبان و جهاد به قلب، اولین جهادی که مغلوب میگردد [و از بین برده میشود] جهاد با دست است، بعد از آن جهاد زبان، بعد از آن جهاد قلب و وقتی که قلب معروف را نشناسد، و منکر را بد نبیند، واژگون گردیده، و معکوس گردانیده شده است. و نزد ابن ابی شیبه و ابونعیم و نصر در الحجة از علی رضی الله عنه روایت است که گفت: اولین جهادی را که ازدست میدهید، جهاد با دستهایتان است، بعد از آن جهاد به قلبهایتان است، و هر قلبی که معروف را نشناسد، و منکر را بد نبیند، معکوس و واژگون گردیده است، چنان که توشه دان واژگون میگردد و آنچه در آن است فرو میریزد[17].
اقوال عبداللَّه بن مسعود در باره امر به معروف و نهى از منکر
طبرانی از طارق بن شهاب روایت نموده، که گفت: عتریس بن عرقوب شیبانی نزد عبداللَّه رضی الله عنه آمد و گفت: کسی که امر به معروف و نهی از منکر نکند هلاک شده است، عبداللَّه گفت: بلکه کسی قلبش معروف را نشناسد، و منکر را بد نبیند هلاک گردیده است[18]. و طبرانی از عبداللَّه بن مسعود رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: مردم سه گروهاند، و در غیر اینها خیری نیست: مردی که گروهی را دید در راه خدا جهاد میکند، و [همراه شان] با نفس و مال خود جهاد نمود، و مردی که با زبان خود جهاد کرد، و امر به معروف و نهی از منکر نمود، و مردی که حق را به قلب خود شناخت. هیثمی[19] میگوید: در این کسی است که من وی را نشناختم. و ابن عساکر از ابن مسعود رضی الله عنه روایت نموده که گفت: بر ضد منافقین با دستهای خود بجنگید، و اگر جز ترشرویی در مقابلشان دیگر عملی نتوانستید، در روهایشان ترش رویی کنید[20].
و ابن ابی شیبه و نعیم از ابن مسعود رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: وقتی که منکری را دیدی، و نتوانستی آن را تغییر بدهی، همینقدر برایت کافی است که خداوند بداند تو آن را در قلبت بد میبری[21]. و نزد هردویشان از ابن مسعود همچنان روایت است که گفت: انسانی که گناهی را که انجام میشود مشاهده میکند و آن را بد میبرد مانند کسی میباشد که از آن غایب است، و اگر از آن غایب میباشد، و از آن رضایت نشان میدهد، مانند کسی میباشد که در آن حاضر بوده است.
و نزد نعیم و ابن نجار از ابن مسعود رضی الله عنه روایت است که گفت: اموری اتفاق خواهد افتاد که اگر کسی از آن غایب باشد، و بر آن رضایت نشان دهد مانند کسی است که در آن حاضر بوده است، و کسی که در آن حاضر بوده، و آن را بد دیده مانند کسی است که از آن غایب بوده است[22].
اقوال حذیفه درباره امر به معروف و نهى از منکر
ابونعیم[23] از ابورقّاد روایت نموده، که گفت: با مولای خود که پسر خردسالی بودم بیرون آمدم، و با حذیفه رضی الله عنه بر خوردم که میگفت: اگر در زمان پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم انسان کلمه [نفاق] را بر زبان میآورد به آن منافق میگردید، و من اکنون آن کلمه را از هر یک از شما در یک نشستن چهار بار میشنوم، باید به معروف امر کنید، از منکر نهی نمایید، و باید به خیر تشویق کنید، در غیر آن همهتان را خداوند به عذاب ریشه کن میسازد، یا این که شریرهایتان را بر شما مسلط میسازد، و بعد از آن خوبها و برگزیدههایتان دعا میکنند، و دعایشان قبول نمیشود[24].
و نزد ابونعیم[25] از حذیفه رضی الله عنه روایت است که گفت: کسی را که از ما نیست خدا لعنت کند، به خدا سوگند، یا امر به معروف و نهی از منکر میکنید یا این که در میان خود میجنگید، و شریرهایتان بر خوبهایتان مسلط میشوند، و آنان را میکشند حتی که هیچکس باقی نمیماند، تا امر به معروف و نهی از منکر نماید، بعد از آن خداوند جل جلاله را دعا میکنید، و او دعای شما را به خاطر کینه و غضبش بر شما قبول نمیکند. و نزد وی[26] همچنان از حذیفه رضی الله عنه روایت است که گفت: بر شما زمانی خواهد آمد، که بهترتان در آن کسی باشد که به معروفی امر نکند، و از منکری نهی ننماید[27].
قول عدى و ابودرداء در این باره
ابن عساکر از عدی بن حاتم رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: معروف و عمل پسندیده شما منکر و ناپسند زمانی بوده که گذشت، و منکر شما امروز معروف زمانی است که میآید، و شما تا آن وقت به خیر میباشید که منکرتان را معروف ندانید، و معروفتان را منکر ندانید، و عالمتان در میانتان بدون استهزا شدن و سبک گردیدن صحبت نماید[28]. و ابن عساکر از ابودرداء رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: من به معروف امر میکنم، و آن را انجام نمیدهم، ولی از خداوند آرزومندم که بر آن پاداش داده شوم[29].
عمر و نهى نمودن خانوادهاش از منکرى که مردم را از آن باز مىداشت و قولش درباره هشام بن حکیم
ابن سعد و ابن عساکر از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نمودهاند که گفت: عمر رضی الله عنه وقتی که میخواست مردم را از چیزی منع نماید، اول از اهل خود شروع مینمود و آنها را باز میداشت، (میگفت): کسی را ندانم در چیزی واقع شود که من از آن نهی نمودهام، و در غیر آن دو برابر عذابش میکنم[30]. و مالک و ابن سعد از ابن شهاب روایت نمودهاند که گفت: هشام بن حکیم بن حزام رضی الله عنه در میان مردانی که با وی همراه بودند امر به معروف و نهی از منکر مینمود، و عمربن الخطاب رضی الله عنه میگفت: تا وقتی که من و هشام زنده باشیم این نخواهد بود[31].[32].
طبرانی در الأوسط از ابوجعفر خطمی روایت نموده، که جدش عمیربن حبیب بن خماشه رضی الله عنه - که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را در وقت بلوغش درک نموده بود - به پسرش توصیه نمود و گفت: ای پسرم، تو را از مجالست بیخردان برحذر میدارم، چون همنشینی آنها بیماری است، کسی که از بیخرد در گذرد و عفو نماید خوشحال میگردد، و کسی که به او پاسخ دهد پشیمان میشود، کسی که به چیز اندکی که بیخرد میآورد راضی نشود به زیاد راضی میگردد[33]، و وقتی که یکی از شما خواست به معروف امر کند، یا از منکر نهی نماید، باید نفس خود را به صبر بر اذیت آماده سازد، و به ثواب از جانب خداوند متعال اعتماد داشته باشد، چون کسی که به ثواب از طرف خداوند جل جلاله اعتماد نماید، رسیدن اذیت به او ضرری وارد نمیکند[34].
ترس ابوبکره از این که زمانى را درک نماید که در آن امر به معروف و نهى از منکر نباشد
طبرانی در عبدالعزیزبن ابی بکره روایت نموده که: ابوبکره رضی الله عنه با زنی از بنی غدانه ازدواج نمود، و آن زن فوت کرد، و ابوبکره رضی الله عنه وی را به قبرستان انتقال داد، در این موقع برادران آن زن از اینکه ابوبکره بر وی نماز بگزارد مانع شدند، ابوبکره به آنها گفت: این کار را نکنید، چون من از شما به نماز گزاردن مستحق ترم، گفتند: یار رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم راست، میگوید: آن گاه بر وی نماز گزارد، و ابوبکره داخل قبر شد، آن گاه او را به شدت دفع نمودند و راندند، و افتاد و بیهوش گردید، بعد بهسوی اهلش انتقال داده شد، و در آن روز بیست تن از پسران و دخترانش بر وی فریاد کشیدند - عبدالعزیز میگوید: من در آن روز خردترین ایشان بودم، وی یکبار به هوش آمد و گفت: بر من فریاد نکشید، چون بیرون شدن هیچ جانی برایم از جان ابوبکره محبوبتر نیست، آن گاه قوم به وحشت افتاده گفتند: چرا ای پدرمان؟ گفت: من از این میترسم که زمانی را درک نمایم که نتوانم در آن امر به معروف و نهی از منکر کنم، و در آن روز خیری نیست[35].
روى گردانیدن و اعراض انس و ابن عمر از نهى حجاج از منکر از ترس اذیت
طبرانی از علی بن زید روایت نموده، که گفت: در قصر با حجاج بودم، و او مردم را به خاطر ابن الاشعث ترغیب مینمود[36]، در این اثنا انس بن مالک رضی الله عنه آمد، و نزدیک شد، حجاج گفت: بگو، ای خبیث، ای گردنده در فتنه، باری با علی بن ابی طالب، (و باری با ابن زبیر) و باری با اشعث، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، تو را چنان که صمغ[37] ریشه کن میشود از ریشه میکنم، و تو را چنان که سوسمار پوست کرده میشود پوست میکنم، انس گفت: هدف امیر - خداوند اصلاحش کند - کیست؟ حجاج گفت: تو هدفم هستی - خداوند گوشت را کر کند، انس استرجاع خواند و گفت: «انالله وإنا إليه راجعون» و بعد نزد وی بیرون رفت و گفت: اگر من اولادم را به یاد نمیآوردم و از وی بر آنها نمیترسیدم، در همانجا به او سخنی میگفتم که بعد از آن را ابداً زنده نمیگذاشت[38]. و بزار از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: از حجاج شنیدم که سخنرانی میکرد، و کلامی را متذکر شد، که من آن را منکر دانستم و خواستم تغییر بدهم، ولی قول رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را به یاد آوردم: «برای مؤمن سزاوار نیست که نفس خود را ذلیل بسازد»، میگوید: گفتم: ای رسول خدا، چگونه نفس خود را ذلیل میسازد؟ گفت: «به بلایی گرفتار میشود که توان آن را ندارد»[39].
[1]- رهبانیت عبارت است، از غلو و زیاده روی در عبادت، و تحمل مشقت و تکلیف بر نفس چون امتناع از ازدواج، خوردن، نوشیدن، و گوشه نشینی و عبادت در کوهها.
[2]- رهبانیت را.
[3]- هیثمی (260/7) میگوید: این را طبرانی به دو اسناد روایت نموده، و رجال یکی از آنها، رجال صحیحاند. غیر از بکیربن معروف که احمد و غیر وی او را ثقه دانستهاند و در وی ضعف است.
[4]- هیثمی (271/7) میگوید: در این حسن بن بشر آمده است که ابوحاتم و غیر وی او را ثقه دانستهاند، و در وی ضعف است.
[5]- و واقد و یزید هردو ضعیفاند، این چنین در الکنز (139/2) آمده است.
[6]- بهسوی دشمن.
[7]- ضعیف. طبرانی در «الاوسط» (144) نگا: «المجمع» (7/ 286).
[8]- یعنی از آن به عدم لزوم امر به معروف و نهی از منکر استدلال میکنید. م.
[9]- صحیح. ابوداوود (4388) ترمذی (2168) ابن ماجه (4005) احمد (1/ 2، 5، 7، 9) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[10]- این چنین در کنز العمال (138/2) آمده است.
[11]- این چنین در الکنز (138/2) آمده است.
[12]- اشاره به همان آیهِ قرآنی است که میگوید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾ [البقرة: 143]. ترجمه: «و هم چنین (که شما را هدایت دادیم) شما را امتی معتدل (مختار) گردانیدیم تا بر مردم (در قیامت) گواه باشید و پیغمبر بر شما گواه باشد». هدف عمر رضی الله عنه این است که: این عملتان که از زبان بدکاران میترسید و به سبب آن امر به معروف و نهی از منکر را ترک میکنید، از مقام گواه بودن، که شما در آن قرار دارید، خیلی پایین است. م.
[13]- این چنین در الکنز (139/2) آمده است.
[14]- این چنین در الکنز (139/2) آمده است.
[15]- ربانیون و احبار همان علمای یهوداند.
[16]- این چنین در الکنز (139/2) آمده است.
[17]- این چنین در الکنز (139/2) آمده است.
[18]- هیثمی (275/7) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند. و این را همچنان ابونعیم در الحلیه (35/1) از طارق به مانند آن روایت نموده، و ابن ابی شیبه و نعیم در الفتن از ابن مسعود به مانند آن را، چنان که در الکنز (140/2) آمده، روایت نمودهاند.
[19]- 276/7.
[20]- این چنین در الکنز (140/2) آمده است. و طبرانی این را از وی به معنای آن روایت نموده است. هیثمی (276/7) میگوید: این را طبرانی به دو اسناد روایت نموده، و در یکی از آنها شریک آمده، و موصوف حسن الحدیث است، و بقیه رجال آن رجال صحیحاند.
[21]- این چنین در الکنز (140/2) آمده است.
[22]- این چنین در الکنز (140/2) آمده است. و ابونعیم در الحلیه 135/1) از ابن مسعود رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: صالحان میروند و در زمره پیشینیان قرار میگیرند، و اهل شک و کسی که معروفی را نمیشناسد و منکری را بد نمیبیند باقی میماند. و طبرانی مانند این را روایت نموده، و رجال آن، چنان که هیثمی (280/7) گفته، رجال صحیحاند.
[23]- الحلیه (279/1).
[24]- ابن ابی شیبه مانند این را، چنان که در الکنز (140/2) آمده، روایت نموده است.
[25]- الحلیه (279/1).
[26]- 280/1.
[27]- ابن ابی شیبه این را از وی به مانند آن، چنان که در الکنز (140/2) آمده، روایت نموده است. و این را ابن ابی الدنیا در کتاب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر از ابوسعید خدری رضی الله عنه به مانند آن، چنان که در الکنز (140/2) آمده، روایت کرده است.
[28]- این چنین در الکنز (141/2) آمده است.
[29]- این چنین در الکنز (140/2) آمده است. و ابونعیم در الحلیه (213/1) این را از وی به مانند آن روایت نموده است.
[30]- این چنین در الکنز (141/2) آمده است.
[31]- منکر و امور غیر شرعی.
[32]- این چنین در الکنز (141/2) آمده است.
[33]- یعنی کسی که سخن اندک بیخردان را متحمل نشود و مقابله نماید منجر بر آن میشود که از آنان سخن ناسزای زیادتر بشنود. م.
[34]- رجال آن، چنان که هیثمی (266/7) میگوید: ثقهاند. و این را همچنان ابونعیم و احمد در کتاب الزهد، چنان که در الإصابه (30/3) آمده، روایت نمودهاند.
[35]- رجال وی، چنان که هیثمی (280/7) میگوید، ثقهاند.
[36]- آنها را پیش مینمود، که یا قتل را قبول کنند یا توبه نمایند.
[37]- انگم، شلم، نوعی گیاه. م.
[38]- هیثمی (274/7) میگوید: علی بن زید ضعیف است، و [از طرف بعضی]ثقه دانسته شده.
[39]- هیثمی (274/7) میگوید: این را بزار و طبرانی در الأوسط والکبیر به اختصار روایت نمودهاند، و اسناد طبرانی در الکبیر جید است، و رجال آن رجال صحیحاند، غیر زکریابن یحیی بن ایوب ضریر که خطیب درباره وی گفته: وی از گروهی روایت نموده، و گروهی از وی روایت نمودهاند، و هیچکس دربارهاش صحبت ننموده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر