توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

امر به معروف و نهى از منكر

 

امر به معروف و نهى از منكر

حدیث پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در مورد کسانى که قبل از ما امر به معروف و نهى از منکر نمودند و اذیت شدند

طبرانی از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  داخل شد و گفت: «ای ابن مسعود»، گفتم: لبیک، ای پیامبر خدا - سه مرتبه آن را گفت - ، و افزود: «می‏دانی کدام یک از مردم بهتر است؟» گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: «بهترین مردم آن هایی‏اند که عمل بهتر دارند، البته وقتی که دین خود را بفهمند»، بعد از آن گفت: «ای ابن مسعود»، گفتم: لبیک، ای پیامبر خدا، فرمود: «می‏دانی کدام یک از مردم عالم‏تر است؟» گفتم: خدا و پیامبرش داناتراند؟ فرمود: «عالم‏ترین مردم حق بین ترین آن‏ها در وقت اختلاف مردم است، اگر چه در عمل مقصر و کوتاه باشد، و اگرچه به سرین خود به آهستگی راه رود. کسانی که قبل از من بودند به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، و سه گروه آن‏ها نجات یافت و بقیه هلاک گردیدند. گروهی در مقابل پادشاهان قیام نمودند علیه آنها به خاطر دین خود و دین عیسی بن مریم جنگیدند، بنابراین آنان را گرفتند و به قتل رسانیدند، و با اره‏ها قطع‌شان نمودند، و گروه دیگری قدرت مقابله با پادشاهان را نداشتند، و نه هم قدرت این را که در میان آن‏ها اقامت کنند و آنان را به‌سوی خدا و دین عیسی بن مریم فرا خوانند، به این سبب این‏ها در زمین پراکنده شدند، و رهبانیت[1] اختیار نمودند»، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  افزود: «و همین‏ها هستند که خداوند درباره‌شان گفته است:

﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ [الحدید: 27].

ترجمه: «ترک دنیا را که آنها نو پیدا کرده بودند، آن را برایشان فرض نگردانیده بودیم، لیکن آن را برای طلب خوشنودی‏اللَّه اختراع کردند».

بعد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «کسانی که به من ایمان بیاورند، مرا تصدیق کنند و از من پیروی نمایند، آن را[2] به درستی رعایت نموده‏اند، و کسانی که از من پیروی نکنند، آن‏ها هلاک شوندگان‏اند». و در روایتی آمده است: «و گروهی نزد پادشاهان و جباران رفتند و به‌سوی دین عیسی بن مریم فراخواندند، بنابراین گرفتار شدند و با اره‏ها به قتل رسانیده شدند، و به آتش سوزانیده شدند، و صبر نمودند تا این که به خدا پیوستند» - و بقیه به مانند حدیث قبلی است -[3].

پیامبر و بر حذر داشتن کسى که امر به معروف و نهى از منکر را ترک نماید

بزار از معاذبن جبل  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «تا اینکه درمیان شما دو مستی ظاهر نگردد بر هدایتی از جانب پروردگارتان می‏باشید: مستی جهل، و مستی دوست داشتن زندگی، و [در نبودن این دو پدیده] شما امر به معروف می‏کنید، نهی از منکر می‏نمایید و در راه خدا جهاد می‏کنید، و وقتی که دوستی دنیا در شما آشکار گردید، نه به معروف امر می‏کنید، و نه هم از منکر نهی می‏نمایید، و نه هم در راه خدا جهاد می‏کنید. گویندگان به کتاب و سنت در آن روز چون مهاجرین و انصار سابقین و اولین‏اند»[4].

منزلت کسى در روز قیامت که در دنیا امر به معروف و نهى از منکر مى‏کند

بیهقی، نقاش در معجم خود و ابن نجار از واقد بن سلامه از یزید رقاشی از انس  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «آیا شما را از اقوامی خبر ندهم که نه انبیا هستند و نه هم شهدا، ولی انبیا و شهدا در روز قیامت بر منزلت آنها نزد خداوند غبطه می‏خورند، آنان بر منبرهایی از نور قرار دارند و شناخته می‏شوند»، گفتند: ای پیامبر خدا، آنان کیستند؟ گفت: «آنانی که بندگان خداوند را دوست خداوند، و خداوند را دوست بندگان او می‏سازند، و در روی زمین به خاطر نصیحت می‏گردند»، گفتیم: این که خدا را دوست بندگان او می‏سازد آشکار است، ولی چگونه بندگان خداوند را دوست او می‏سازند؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آن‏ها را به آنچه خدا دوست می‏دارد امر می‏کنند، و از آنچه خدا بد می‏بیند نهی‌شان می‏نمایند، و وقتی که از آن‏ها اطاعت نمودند خداوند  جل جلاله ایشان را دوست می‏دارد»[5].

چه وقت این امت امر به معروف و نهى از منکر را ترک مى‏کند

طبرانی در الأوسط از حذیفه  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفتیم: ای رسول خدا، امر به معروف و نهی از منکر چه وقت ترک می‏شود، در حالی که این دو عمل سید و سردار اعمال نیکوکاران‏اند؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی شما را آنچه برسد که بنی اسرائیل را رسیده بود»، گفتم: ای پیامبر خدا، بنی اسرائیل را چه رسیده بود؟ گفت: «وقتی که خوب‏ها و برگزیدگان شما چاپلوسی فاجرهای‌تان را بکنند، و فهم و دانایی نصیب شریرهای‌تان گردد، و پادشاهی به دست خردان‌تان بیفتد، در این وقت است که فتنه شما را فرا می‏گیرد، به پیش می‏روید[6]، و به طرف‌تان پیش روی می‏گردد»[7]. در این عماربن سیف آمده، که عجلی و غیر وی او را ثقه دانسته‏اند، و گروهی ضعیفش دانسته‏اند، و بقیه رجال آن ثقه‏اند، و در بعض‌شان اختلاف است، چنان که هیثمی (286/7) گفته، و این را همچنان ابن عساکر و ابن نجار از انس  رضی الله عنه  روایت کرده‏اند، و ابن ابی الدنیا از عایشه به معنای آن را، چنان که در الکنز (139/2) آمده، روایت نموده است.

توضیح ابوبکر بر منبر درباره معناى این آیه: عَلَیکمْ اَنْفُسَکمْ

ابن ابی شیبه، احمد، عبدبن حمید، عدنی، ابن منیع، حمیدی، ابوداود، ترمذی - و گفته: حسن و صحیح است -، نسائی، ابن ماجه، ابویعلی، ابونعیم در المعرفة، دار قطنی در العلل - و گفته: همه راویان آن ثقه‏اند - ، بیهقی، سعیدبن منصور و غیر ایشان از قیس بن ابی حازم روایت نموده‏اند که گفت: هنگامی که ابوبکر  رضی الله عنه  به خلافت برگزیده شد، به منبر بالا رفت و بعد از حمد خداوند گفت: شما ای مردم، این آیه را می‏خوانید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ [المائدة: 105].

ترجمه: «ای کسانی که ایمان آورده‏اید مراقب خود باشید، هنگامی شما هدایت یافتید گمراهی کسانی که گمراه شده‏اند به شما زیانی نمی‏رساند».

و شما این را در غیر جاهایش وضع می‏کنید[8]، من از پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «مردم وقتی که منکر را دیدند، و آن را تغییر ندادند، نزدیک می‏باشد که خداوند تمام آن‏ها را به عذاب گرفتار نماید»[9].

و نزد ابن مردویه از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت است که گفت: ابوبکر  رضی الله عنه  روزی که به خلیفه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مسمی گردید بر منبر رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نشست، و خداوند را ستوده بر او ثنا گفت، و بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درود فرستاد، بعد از آن دست‏های خود را بازکرد، و بر جای نشستن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بر منبر گذاشت و گفت: از دوست در حالی که در همین جا نشسته بود شنیدم که این آیه را تفسیر می‏نمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ،

بعد آن را تفسیر نمود، و تفسیر وی برای ما این بود که گفت: «آری، هر قومی که در میان آن‏ها عمل بدی انجام شود، و در میان‌شان فساد صورت پذیرد، و آن‏ها نه آن را تغییر دهند و نه هم به آن انکار کنند، بر خداوند حق می‏گردد تا آن‏ها را همه به عذاب مبتلا کند، و بعد از آن دعای‌شان را قبول ننماید»، بعد انگشتان خود را داخل گوش‌هایش نمود و گفت: اگر این را از دوست نشنیده باشم، این دو کر شوند[10]. و بیهقی از ابوبکر  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: وقتی که قومی در میان قوم دیگری فساد نمایند و قوم ثانی از قوم اول قوی‏تر باشند، ولی علی‏رغم آن باز هم دست آن‏ها را از فساد باز ندارند، خداوند بر آنان بلایی را نازل می‏کند، و بعد آن را از ایشان دور نمی‏سازد[11].

امر عمر و عثمان براى مسلمانان در امر به معروف و نهى از منکر

ابن ابی شیبه، ابوعبیده در الغریب و ابن ابی الدنیا در الصمت از عمر  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: شما را چه بازمی‏دارد که وقتی بی‌خردی را دیدید ناموس‏های مردم را می‏درد، آشکارا در رد و انکار بر عمل وی اقدام کنید؟ گفتند: از زبان وی می‏ترسیم، عمر  رضی الله عنه  گفت: این پایین‏تر از آن است که گواه باشید[12].

 و ابن ابی شیبه[13] از عثمان  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: قبل از این که شریرهای‌تان بر شما مسلط شوند، وخوب‏ها و برگزیده‏های‌تان بر آن‏ها دعا کنند و دعای‌شان قبول نشود، امر به معروف و نهی از منکر نمایند[14].

ترغیب على در امر به معروف و بیم دادن وى از ترک نهى از منکر

ابن ابی شیبه از علی  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: باید به معروف امر کنید، و از منکر نهی نمایید، و در امر خدا جدی و کوشا باشید، در غیر آن قومی بر شما غالب خواهند شد که شما را تعذیب کنند، و خداوند آن‏ها را تعذیب نماید. و نزد حارث آمده، که گفت: باید به معروف امر کنید، و از منکر نهی نمایید در غیر آن شریرهای‌تان بر شما مسلط می‏شوند، بعد از آن خوب‏های‌تان دعا می‏کنند و دعای‌شان قبول نمی‏شود. و نزد ابن ابی حاتم از علی  رضی الله عنه  روایت است که: در خطبه خود گفت: ای مردم، کسانی که قبل از شما بودند، به سبب سوار شدن‌شان بر گناهان هلاک شدند، و آن‏ها را ربانیون و احبار[15] نهی ننمودند، و هر باری که در گناهان و معاصی فرو می‏رفتند، و ربانیون احبار آن‏ها را نهی نمی‏کردند، عذاب آنان را فرا می‏گرفت، بنابراین قبل از این که مثل آنچه بر آن‏ها نازل شد بر شما نازل گردد به معروف امر کنید، از منکر نهی نمایید، و بدانید که امر به معروف و نهی از منکر رزقی را قطع نمی‏کند، و اجل را نزدیک نمی‏سازد[16].

مسدد و بیهقی - که آن را صحیح دانسته - از علی  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: جهاد سه گونه است: جهاد به دست، جهاد به زبان و جهاد به قلب، اولین جهادی که مغلوب می‏گردد [و از بین برده می‏شود] جهاد با دست است، بعد از آن جهاد زبان، بعد از آن جهاد قلب و وقتی که قلب معروف را نشناسد، و منکر را بد نبیند، واژگون گردیده، و معکوس گردانیده شده است. و نزد ابن ابی شیبه و ابونعیم و نصر در الحجة از علی  رضی الله عنه  روایت است که گفت: اولین جهادی را که ازدست می‏دهید، جهاد با دست‏های‌تان است، بعد از آن جهاد به قلب‏های‌تان است، و هر قلبی که معروف را نشناسد، و منکر را بد نبیند، معکوس و واژگون گردیده است، چنان که توشه دان واژگون می‏گردد و آنچه در آن است فرو می‏ریزد[17].

اقوال عبداللَّه بن مسعود در باره امر به معروف و نهى از منکر

طبرانی از طارق بن شهاب روایت نموده، که گفت: عتریس بن عرقوب شیبانی نزد عبداللَّه  رضی الله عنه  آمد و گفت: کسی که امر به معروف و نهی از منکر نکند هلاک شده است، عبداللَّه گفت: بلکه کسی قلبش معروف را نشناسد، و منکر را بد نبیند هلاک گردیده است[18]. و طبرانی از عبداللَّه بن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: مردم سه گروه‏اند، و در غیر اینها خیری نیست: مردی که گروهی را دید در راه خدا جهاد می‏کند، و [همراه شان] با نفس و مال خود جهاد نمود، و مردی که با زبان خود جهاد کرد، و امر به معروف و نهی از منکر نمود، و مردی که حق را به قلب خود شناخت. هیثمی[19] می‏گوید: در این کسی است که من وی را نشناختم. و ابن عساکر از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده که گفت: بر ضد منافقین با دست‏های خود بجنگید، و اگر جز ترشرویی در مقابل‌شان دیگر عملی نتوانستید، در روهایشان ترش رویی کنید[20].

و ابن ابی شیبه و نعیم از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: وقتی که منکری را دیدی، و نتوانستی آن را تغییر بدهی، همینقدر برایت کافی است که خداوند بداند تو آن را در قلبت بد می‏بری[21]. و نزد هردوی‌شان از ابن مسعود همچنان روایت است که گفت: انسانی که گناهی را که انجام می‏شود مشاهده می‏کند و آن را بد می‏برد مانند کسی می‏باشد که از آن غایب است، و اگر از آن غایب می‏باشد، و از آن رضایت نشان می‏دهد، مانند کسی می‏باشد که در آن حاضر بوده است.

و نزد نعیم و ابن نجار از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت است که گفت: اموری اتفاق خواهد افتاد که اگر کسی از آن غایب باشد، و بر آن رضایت نشان دهد مانند کسی است که در آن حاضر بوده است، و کسی که در آن حاضر بوده، و آن را بد دیده مانند کسی است که از آن غایب بوده است[22].

اقوال حذیفه درباره امر به معروف و نهى از منکر

ابونعیم[23] از ابورقّاد روایت نموده، که گفت: با مولای خود که پسر خردسالی بودم بیرون آمدم، و با حذیفه  رضی الله عنه  بر خوردم که می‏گفت: اگر در زمان پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  انسان کلمه [نفاق] را بر زبان می‏آورد به آن منافق می‏گردید، و من اکنون آن کلمه را از هر یک از شما در یک نشستن چهار بار می‏شنوم، باید به معروف امر کنید، از منکر نهی نمایید، و باید به خیر تشویق کنید، در غیر آن همه‌تان را خداوند به عذاب ریشه کن می‏سازد، یا این که شریرهای‌تان را بر شما مسلط می‏سازد، و بعد از آن خوب‏ها و برگزیده‏های‌تان دعا می‏کنند، و دعای‌شان قبول نمی‏شود[24].

و نزد ابونعیم[25] از حذیفه  رضی الله عنه  روایت است که گفت: کسی را که از ما نیست خدا لعنت کند، به خدا سوگند، یا امر به معروف و نهی از منکر می‏کنید یا این که در میان خود می‏جنگید، و شریرهای‌تان بر خوب‏های‌تان مسلط می‏شوند، و آنان را می‏کشند حتی که هیچکس باقی نمی‏ماند، تا امر به معروف و نهی از منکر نماید، بعد از آن خداوند  جل جلاله را دعا می‏کنید، و او دعای شما را به خاطر کینه و غضبش بر شما قبول نمی‏کند. و نزد وی[26] همچنان از حذیفه  رضی الله عنه  روایت است که گفت: بر شما زمانی خواهد آمد، که بهترتان در آن کسی باشد که به معروفی امر نکند، و از منکری نهی ننماید[27].

قول عدى و ابودرداء در این باره

ابن عساکر از عدی بن حاتم  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: معروف و عمل پسندیده شما منکر و ناپسند زمانی بوده که گذشت، و منکر شما امروز معروف زمانی است که می‏آید، و شما تا آن وقت به خیر می‏باشید که منکرتان را معروف ندانید، و معروف‏تان را منکر ندانید، و عالم‌تان در میان‏تان بدون استهزا شدن و سبک گردیدن صحبت نماید[28]. و ابن عساکر از ابودرداء  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: من به معروف امر می‏کنم، و آن را انجام نمی‏دهم، ولی از خداوند آرزومندم که بر آن پاداش داده شوم[29].

 

عمر و نهى نمودن خانواده‏اش از منکرى که مردم را از آن باز مى‏داشت و قولش درباره هشام بن حکیم

ابن سعد و ابن عساکر از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده‏اند که گفت: عمر  رضی الله عنه  وقتی که می‏خواست مردم را از چیزی منع نماید، اول از اهل خود شروع می‏نمود و آن‏ها را باز می‏داشت، (می‏گفت): کسی را ندانم در چیزی واقع شود که من از آن نهی نموده‏ام، و در غیر آن دو برابر عذابش می‏کنم[30]. و مالک و ابن سعد از ابن شهاب روایت نموده‏اند که گفت: هشام بن حکیم بن حزام  رضی الله عنه  در میان مردانی که با وی همراه بودند امر به معروف و نهی از منکر می‏نمود، و عمربن الخطاب  رضی الله عنه  می‏گفت: تا وقتی که من و هشام زنده باشیم این نخواهد بود[31].[32].

وصیت عمیربن حبیب به پسرش

طبرانی در الأوسط از ابوجعفر خطمی روایت نموده، که جدش عمیربن حبیب بن خماشه  رضی الله عنه  - که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را در وقت بلوغش درک نموده بود - به پسرش توصیه نمود و گفت: ای پسرم، تو را از مجالست بی‌خردان برحذر می‏دارم، چون همنشینی آن‏ها بیماری است، کسی که از بی‌خرد در گذرد و عفو نماید خوشحال می‏گردد، و کسی که به او پاسخ دهد پشیمان می‏شود، کسی که به چیز اندکی که بی‌خرد می‏آورد راضی نشود به زیاد راضی می‏گردد[33]، و وقتی که یکی از شما خواست به معروف امر کند، یا از منکر نهی نماید، باید نفس خود را به صبر بر اذیت آماده سازد، و به ثواب از جانب خداوند متعال اعتماد داشته باشد، چون کسی که به ثواب از طرف خداوند  جل جلاله اعتماد نماید، رسیدن اذیت به او ضرری وارد نمی‏کند[34].

ترس ابوبکره از این که زمانى را درک نماید که در آن امر به معروف و نهى از منکر نباشد

طبرانی در عبدالعزیزبن ابی بکره روایت نموده که: ابوبکره  رضی الله عنه  با زنی از بنی غدانه ازدواج نمود، و آن زن فوت کرد، و ابوبکره  رضی الله عنه  وی را به قبرستان انتقال داد، در این موقع برادران آن زن از اینکه ابوبکره بر وی نماز بگزارد مانع شدند، ابوبکره به آن‏ها گفت: این کار را نکنید، چون من از شما به نماز گزاردن مستحق ترم، گفتند: یار رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  راست، می‏گوید: آن گاه بر وی نماز گزارد، و ابوبکره داخل قبر شد، آن گاه او را به شدت دفع نمودند و راندند، و افتاد و بیهوش گردید، بعد به‌سوی اهلش انتقال داده شد، و در آن روز بیست تن از پسران و دخترانش بر وی فریاد کشیدند - عبدالعزیز می‏گوید: من در آن روز خردترین ایشان بودم، وی یکبار به هوش آمد و گفت: بر من فریاد نکشید، چون بیرون شدن هیچ جانی برایم از جان ابوبکره محبوب‏تر نیست، آن گاه قوم به وحشت افتاده گفتند: چرا ای پدرمان؟ گفت: من از این می‏ترسم که زمانی را درک نمایم که نتوانم در آن امر به معروف و نهی از منکر کنم، و در آن روز خیری نیست[35].

روى گردانیدن و اعراض انس و ابن عمر از نهى حجاج از منکر از ترس اذیت

طبرانی از علی بن زید روایت نموده، که گفت: در قصر با حجاج بودم، و او مردم را به خاطر ابن الاشعث ترغیب می‏نمود[36]، در این اثنا انس بن مالک  رضی الله عنه  آمد، و نزدیک شد، حجاج گفت: بگو، ای خبیث، ای گردنده در فتنه، باری با علی بن ابی طالب، (و باری با ابن زبیر) و باری با اشعث، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، تو را چنان که صمغ[37] ریشه کن می‏شود از ریشه می‏کنم، و تو را چنان که سوسمار پوست کرده می‏شود پوست می‏کنم، انس گفت: هدف امیر - خداوند اصلاحش کند - کیست؟ حجاج گفت: تو هدفم هستی - خداوند گوشت را کر کند، انس استرجاع خواند و گفت: «انالله وإنا إليه راجعون» و بعد نزد وی بیرون رفت و گفت: اگر من اولادم را به یاد نمی‏آوردم و از وی بر آنها نمی‏ترسیدم، در همانجا به او سخنی می‏گفتم که بعد از آن را ابداً زنده نمی‏گذاشت[38]. و بزار از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: از حجاج شنیدم که سخنرانی می‏کرد، و کلامی را متذکر شد، که من آن را منکر دانستم و خواستم تغییر بدهم، ولی قول رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را به یاد آوردم: «برای مؤمن سزاوار نیست که نفس خود را ذلیل بسازد»، می‏گوید: گفتم: ای رسول خدا، چگونه نفس خود را ذلیل می‏سازد؟ گفت: «به بلایی گرفتار می‏شود که توان آن را ندارد»[39].



[1]- رهبانیت عبارت است، از غلو و زیاده روی در عبادت، و تحمل مشقت و تکلیف بر نفس چون امتناع از ازدواج، خوردن، نوشیدن، و گوشه نشینی و عبادت در کوه‏ها.

[2]- رهبانیت را.

[3]- هیثمی (260/7) می‏گوید: این را طبرانی به دو اسناد روایت نموده، و رجال یکی از آن‏ها، رجال صحیح‌اند. غیر از بکیربن معروف که احمد و غیر وی او را ثقه دانسته‏اند و در وی ضعف است.

[4]- هیثمی (271/7) می‏گوید: در این حسن بن بشر آمده است که ابوحاتم و غیر وی او را ثقه دانسته‏اند، و در وی ضعف است.

[5]- و واقد و یزید هردو ضعیف‌اند، این چنین در الکنز (139/2) آمده است.

[6]- به‌سوی دشمن.

[7]- ضعیف. طبرانی در «الاوسط» (144) نگا: «المجمع» (7/ 286).

[8]- یعنی از آن به عدم لزوم امر به معروف و نهی از منکر استدلال می‏کنید. م.

[9]- صحیح. ابوداوود (4388) ترمذی (2168) ابن ماجه (4005) احمد (1/ 2، 5، 7، 9) آلبانی آن را صحیح دانسته است.

[10]- این چنین در کنز العمال (138/2) آمده است.

[11]- این چنین در الکنز (138/2) آمده است.

[12]- اشاره به همان آیهِ قرآنی است که می‏گوید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا [البقرة: 143]. ترجمه: «و هم چنین (که شما را هدایت دادیم) شما را امتی معتدل (مختار) گردانیدیم تا بر مردم (در قیامت) گواه باشید و پیغمبر بر شما گواه باشد». هدف عمر  رضی الله عنه  این است که: این عمل‌تان که از زبان بدکاران می‏ترسید و به سبب آن امر به معروف و نهی از منکر را ترک می‏کنید، از مقام گواه بودن، که شما در آن قرار دارید، خیلی پایین است. م.

[13]- این چنین در الکنز (139/2) آمده است.

[14]- این چنین در الکنز (139/2) آمده است.

[15]- ربانیون و احبار همان علمای یهوداند.

[16]- این چنین در الکنز (139/2) آمده است.

[17]- این چنین در الکنز (139/2) آمده است.

[18]- هیثمی (275/7) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند. و این را همچنان ابونعیم در الحلیه (35/1) از طارق به مانند آن روایت نموده، و ابن ابی شیبه و نعیم در الفتن از ابن مسعود به مانند آن را، چنان که در الکنز (140/2) آمده، روایت نموده‏اند.

[19]- 276/7.

[20]- این چنین در الکنز (140/2) آمده است. و طبرانی این را از وی به معنای آن روایت نموده است. هیثمی (276/7) می‏گوید: این را طبرانی به دو اسناد روایت نموده، و در یکی از آنها شریک آمده، و موصوف حسن الحدیث است، و بقیه رجال آن رجال صحیح‌اند.

[21]- این چنین در الکنز (140/2) آمده است.

[22]- این چنین در الکنز (140/2) آمده است. و ابونعیم در الحلیه 135/1) از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: صالحان می‏روند و در زمره پیشینیان قرار می‏گیرند، و اهل شک و کسی که معروفی را نمی‏شناسد و منکری را بد نمی‏بیند باقی می‏ماند. و طبرانی مانند این را روایت نموده، و رجال آن، چنان که هیثمی (280/7) گفته، رجال صحیح‏اند.

[23]- الحلیه (279/1).

[24]- ابن ابی شیبه مانند این را، چنان که در الکنز (140/2) آمده، روایت نموده است.

[25]- الحلیه (279/1).

[26]- 280/1.

[27]- ابن ابی شیبه این را از وی به مانند آن، چنان که در الکنز (140/2) آمده، روایت نموده است. و این را ابن ابی الدنیا در کتاب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر از ابوسعید خدری  رضی الله عنه  به مانند آن، چنان که در الکنز (140/2) آمده، روایت کرده است.

[28]- این چنین در الکنز (141/2) آمده است.

[29]- این چنین در الکنز (140/2) آمده است. و ابونعیم در الحلیه (213/1) این را از وی به مانند آن روایت نموده است.

[30]- این چنین در الکنز (141/2) آمده است.

[31]- منکر و امور غیر شرعی.

[32]- این چنین در الکنز (141/2) آمده است.

[33]- یعنی کسی که سخن اندک بی‌خردان را متحمل نشود و مقابله نماید منجر بر آن می‏شود که از آنان سخن ناسزای زیادتر بشنود. م.

[34]- رجال آن، چنان که هیثمی (266/7) می‏گوید: ثقه‏اند. و این را همچنان ابونعیم و احمد در کتاب الزهد، چنان که در الإصابه (30/3) آمده، روایت نموده‏اند.

[35]- رجال وی، چنان که هیثمی (280/7) می‏گوید، ثقه‏اند.

[36]- آن‏ها را پیش می‏نمود، که یا قتل را قبول کنند یا توبه نمایند.

[37]- انگم، شلم، نوعی گیاه. م.

[38]- هیثمی (274/7) می‏گوید: علی بن زید ضعیف است، و [از طرف بعضی]ثقه دانسته شده.

[39]- هیثمی (274/7) می‏گوید: این را بزار و طبرانی در الأوسط والکبیر به اختصار روایت نموده‏اند، و اسناد طبرانی در الکبیر جید است، و رجال آن رجال صحیح‌اند، غیر زکریابن یحیی بن ایوب ضریر که خطیب درباره وی گفته: وی از گروهی روایت نموده، و گروهی از وی روایت نموده‏اند، و هیچکس درباره‏اش صحبت ننموده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...