روش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در این امر
طبرانی از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم که عطسه نمود، گفتند «یرحـمك الله»، «خدا تو را رحم کند»، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «یـهدیکم الله ویصلح بالکم»، «خداوند شما را هدایت نماید و حالتان را اصلاح گرداند»[1]. هیثمی (57/8) میگوید: در این اسباط بن عزره آمده، که وی را نشناختم، و بقیه رجال وی رجال صحیحاند. و احمد و ابویعلی از عایشه رضی الله عنها روایت نمودهاند که گفت: مردی نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم عطسه نمود و گفت: ای رسول خدا چه بگویم؟ گفت: «بگو: الحمدللَّه»، [حاضرین] گفتند: ما به او چه بگوییم؟ گفت: «بگویید: یرحمك الله»، آن مرد گفت: ای پیامبر خدا من به آنان چه بگویم؟ گفت: «به ایشان بگو: یـهْدِیکمُ الله ویصْلِحْ بَالُکمْ»[2]. هیثمی (57/8) میگوید: در این ابومعشر نجیح آمده، که لَین الحدیث میباشد، و بقیه رجال وی ثقهاند. ابن جریر و بیهقی این را از عایشه رضی الله عنها به مانند آن روایت نمودهاند، چنان که در کنزالعمال (56/5) آمده است.
و طبرانی از ابن مسعود رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به ما تعلیم میداد، که وقتی کسی از ما عطسه نمود به او جواب بگوییم[3]. اسناد آن، چنان که هیثمی (57/8) میگوید، جید است. و نزد وی همچنان از او روایت است که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به ما میآموخت که: «وقتی یکی از شما عطسه نمود باید بگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾، وقتی وی این را گرفت، باید کسی که نزد وی هست بگوید: «یرحـمك اللَّه»، و وقتی که او این را گفت، [عطسه کننده] باید بگوید: «يغفر الله لي ولكم» «خداوند من و شما را ببخشد»[4]. هیثمی میگوید: در این عطا بن سائب آمده که مختلط شده است و ابن جریر از ام سلمه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: کسی در پهلوی خانه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عطسه نمود و گفت: «الحمد لله»، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «يرحمك الله»، باز کس دیگری در پهلوی خانه عطسه زد و گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رب العالـمين حَمْدًا كَثِيرًا طَيِّبًا مُبَارَكًا فِيهِ»، «ستایش خدایی راست که پروردگار جهانیان است، ستایش فراوان، خوب و با برکت»، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «این بر آن نوزده درجه بلند شد»[5].
امتناع پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از جواب عطسه کنندهاى که حمد خدا را نگفت
بخاری، مسلم، ابوداود و ترمذی از انس رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: دو مرد نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عطسه نمودند، او به یکی از آنها پاسخ داد[6]، و به دومی چیزی نگفت، به او گفته شد [که چرا؟] فرمود: «این حمد خدا را گفت، و آن حمد خدا را نگفت»[7]. این چنین در جمع الفوائد (145/2) آمده است.
و نزد احمد و طبرانی از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که گفت: دو نفر نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عطسه نمودند، که یکی از دیگری شریفتر بود، شریف عطسه نمود و حمد خدا را نگفت، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به او پاسخ نداد، و دومی عطسه نمود و حمد خدا را گفت، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نیز جوابش را گفت، میگوید شریف گفت: من نزدت عطسه نمودم ولی جوابم را نگفتی، و این نزدت عطسه نمود و جوابش را گفتی؟ میگوید: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «این خدا را یاد نمود، من نیز یادش نمودم، و تو خدا را فراموش نمودی، و من نیز فراموشت کردم»[8]. هیثمی (58/8) میگوید: رجال احمد رجال صحیحاند، غیر ربعی بن ابراهیم که ثقه و مأمون میباشد. این را بخاری در الأدب (ص136)، بیهقی، ابن نجار و ابن شاهین، چنانکه در الکنز (57/5) آمده، روایت نمودهاند.
و بخاری[9] از ابوبرده روایت نموده، که گفت: نزد ابوموسی رضی الله عنه در حالی داخل شدم، که وی در خانهام الفضل[10] [دختر فضل] بن عباس رضی الله عنهم بود، عطسه نمودم ولی جوابم را نگفت، آن گاه ام الفضل عطسه نمود و او جوابش را داد، من به مادرم خبر دادم، هنگامی که ابوموسی نزدش آمد، مادرم به او ناسزا گفت، و افزود: فرزندم عطسه زد جوابش را نگفتی، و او[11] عطسه زد جوابش را دادی؟! ابوموسی به او گفت: من از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «وقتی یکی از شما عطسه زد و حمد خدا را گفت، جوابش را بگویید و اگر حمد خدا را نگفت، جوابش را نگویید»، فرزندم عطسه زد ولی حمد خدا را نگفت، و من هم جوابش را نگفتم، ام الفضل عطسه زد و حمد خدا را به جای آورد، و من نیز جوابش را گفتم، [مادرم] گفت: خوب کردی[12].
عملکرد ابن عمر و ابن عباس رضی الله عنهم در این باره
و بخاری[13] از مکحول ازدی روایت نموده، که گفت: در پهلوی ابن عمر رضی الله عنهما بودم، که مردی از گوشه مسجد عطسه زد، ابن عمر رضی الله عنهما گفت: «يرحـمك الله إن كنت حـمدت الله»، «اگر حمد خدا را گفته باشی، خدا تو را رحمت کند»[14]، و بیهقی از نافع رضی الله عنه روایت نموده که: ابن عمر رضی الله عنهما وقتی که عطسه میزد، و به او گفته میشد: «يرحـمك الله»، میگفت: «يرحـمنا الله واياکم وغفرلنا ولكم»، «خداوند ما و شما را رحم کند، و برای ما و شما مغفرت نماید»[15]. این چنین در الکنز (57/5) آمده است. و بخاری در الأدب (ص136) مانند این را روایت نموده است. و بیهقی از نافع رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: مردی نزد ابن عمر رضی الله عنهما عطسه نمود و حمد خدا را گفت: ابن عمر به او گفت: بخل ورزیدی، چرا در وقت حمدت برای خدا، برای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نیز درود نگفتی. و از ضحاک بن قیس یشکری روایت است که گفت: مردی نزد ابن عمر رضی الله عنهما عطسه نمود و گفت: (الحمدللَّه رب العالمین)، عبداللَّه گفت: اگر آن را به این گفته: (والسلام علی رسولاللَّه)، تمام مینمودی بهتر بود. این چنین در الکنز (57/5) آمده است. و بخاری در الأدب (ص 135) از ابوجمره روایت نموده، که گفت: از ابن عباس رضی الله عنهما وقتی که به او جواب عطسه گفته میشد، شنیدم که میگفت: «عافانا الله واياكم من النار، يرحكم الله»، «خداوند ما و شما را از آتش در امان داشته باشد، خداوند رحمتان کند»[16].
[1]- ضعیف. طبرانی (12/ 411) در سند آن جهالت است. نگا: المجمع (8/ 57).
[2]- ضعیف. ابوداوود (5038) احمد (4/ 400) ترمذی (2739) از ابی موسی و همچنین احمد (6/ 79) ابویعلی (4946) از عایشه با سند ضعیف.
[3]- صحیح. طبرانی (10/ 162) نگا: المجمع (8/ 57).
[4]- ضعیف. طبرانی (10/ 162) در سند آن عطاء بن سائب است که صدوق است و دچار اختلاط گردید.
[5]- این چنین در الکنز (56/5) آمده، و گفته است: در سند آن اشکالی نیست.
[6]- گفت: یرحمکاللَّه. م.
[7]- بخاری (6221) مسلم (2991).
[8]- حسن. بخاری در ادب المفرد (932) و احمد (2/ 328) آلبانی آن را حسن دانسته است.
[9]- الأدب (ص 137).
[10]- وی بنت الفضل بن عباس یکی از همسران ابوموسی میباشد.
[11]- اشاره به امالفضل همسر ابوموسی است. م.
[12]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (941) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[13]- اللأدب (ص 136).
[14]- ضعیف. بخاری در ادب المفرد (936) در سند آن عمارة بن زاذان است که ضعیف است. آلبانی آن را موقوف ضعیف دانسته است.
[15]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (933) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[16]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (929) آلبانی آن را صحیح دانسته است (710) همچنین ابن حجر در فتح الباری (10/ 609).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر