پرهيزگارى و پارسايى اصحاب پيامبر صل الله علیه و آله و سلم
پرهیزگارى ابوبکر صدیق رضی الله عنه
احمد در الزهد از محمدبن سیرین روایت نموده، که گفت: هیچ کسی را جز ابوبکر رضی الله عنه نمیشناسم که طعام خورده خود را قصداً استفراغ نموده باشد، برای وی طعامی آورده شد، و او آن را خورد، بعد از آن به او گفته شد: آن را نعمان رضی الله عنه آورده است، گفت: مرا از فالگویی[1] ابن نعمان طعام دادید، و بعد استفراغ نمود. و نزد بغوی از عبدالرحمن بن ابی الدنیا از ابن نعیمان رضی الله عنه ، که از جمله اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود، و دارای شکل روشن و درخشانی بود، روایت است که: قومی نزدش آمدند و گفتند،: آیا نزد تو چیزی برای زنی که باردار نمیشود هست؟ گفت: بلی، گفتند: چیست؟ گفت:
«يا أيتها الرحم العقوقِ. صه لدنيا لداها وفقو، وتحرم من العروق. ياليتها في الرحم العقوق. لعلها تَعْلق أو تُفيق»[2].
آن گاه به وی گوسفند و روغن داد، و او مقداری آن را برای ابوبکر رضی الله عنه آورد و او از آن خورد، هنگامی که تمام کرد ابوبکر رضی الله عنه برخاست و استفراغ[3] نمود، و بعد از آن گفت: یکی از شما چیزی را برای ما آورد، و ما را با خبر نمیسازد که آن را از کجا [آورده] است؟[4].
و ابونعیم[5] از زید بن ارقم رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: ابوبکر صدیق رضی الله عنه غلامی داشت که بر وی مالیهای تعیین مینمود، آن غلام شبی برای وی طعامی آورد، و ابوبکر رضی الله عنه لقمهای از آن خورد غلام به او گفت: چرا هر شب مرا میپرسیدی و امشب نپرسیدی؟ گفت: گرسنگی مرا به آن واداشت، این را از کجا آوردی؟ گفت: در جاهلیت بر قومی گذشتم و برای آنها فالگیری کردم[6]، و آنها به من وعده دادند، هنگامی که آن روز فرارسید بر آنها عبور نمودم، ناگاه دیدم که در آنجا عروسی داشتند و این را به من دادند، گفت: نزدیک بود مرا هلاک کنی[7]. آن گاه دست خود را در حلق خود فرو برد و به استفراغ نمودن شروع کرد، و آنچه را خورده بود بیرون نمیآمد، به او گفته شد: این جز به وسیله آب بیرون نمیآید، در همان حال تشت آب را خواست و از آن مینوشید و استفراغ مینمود تا اینکه آن را بیرون انداخت، به او گفته شد: خدا رحمتت کند، همیشه اینها به خاطر همین لقمه بود، گفت: اگر جز با جانم بیرون نمیشد باز هم بیرونش میکشیدم، از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگوید: «هر جسدی که از حرام نمو نموده است آتش به آن سزاوار است»[8] بنابراین ترسیدم که چیزی از بدنم از این لقمه نمو کند[9].
پرهیزگارى و پارسایى عمر و على رضی الله عنهما
مالک و بیهقی از زیدبن اسلم روایت نمودهاند که گفت: عمر رضی الله عنه شیری را نوشید و خوشش آمد، سپس از کسی که شیر را به او داده بود پرسید: این شیر را از کجا آوردی؟ وی به ایشان گفت که کنار آبی رفت، و در آنجا تعدادی از حیوانات صدقه آب مینوشیدند، و آنان از شیرهای آنها برای ما دوشیدند، و من آن را در این ظرف آب ریختم، عمر رضی الله عنه انگشت خود را داخل دهان نمود و آن را استفراغ کرد[10]. این چنین در المنتخب (418/4) آمده است. و ابن سعد[11] از مسوربن مخرمه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: ما هم نشینی عمربن خطاب را مینمودیم و از او پرهیزگاری میآموختیم. و ابن عساکر از شعبی روایت نموده، که گفت: علی بن ابیطالب روزی درکوفه بیرون رفت، و بر دروازهای ایستاد و آب خواست، آنگاه دختری با آفتابهای و دستمالی بیرون آمد، علی رضی الله عنه به او گفت: ای دختر: این منزل از کیست؟ گفت: از فلان قسطال، وی گفت: از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «نه از چاه قسطال آب بنوش، و نه هم در سایه عشر گیرنده[12] بنشین[13].
پرهیزگارى و پارسایى معاذ و ابن عباس رضی الله عنهم
ابونعیم[14] از یحیی بن سعید روایت نموده که: معاذ بن جبل رضی الله عنه دو زن داشت، و وقتی که روز [نوبت] یکی از آنها میبود از خانه دیگرش وضو نمیگرفت، بعد از آن هردویشان در مریضیی که در شام عاید حالشان گردید وفات کردند، و مردم در آن فرصت مشغول بودند، بنابراین هردو در یک حفره دفن گردید، و او در میانشان قرعه اندازی نمود، که کدامشان اول در قبر گذاشته شود. و نزد وی همچنان از طریق مالک از یحیی روایت است که گفت: معاذبن جبل دو زن داشت، و وقتی که نزد یکی از آنان میبود، از خانه دیگری آب هم نمینوشید. و ابن سعد از طاووس روایت نموده، که گفت: گواهی میدهم که از ابن عباس رضی الله عنهما شنیدم که میگفت: شهادت میدهم که از عمر رضی الله عنه شنیدم که تهلیل میگفت، و ما در موقف[15] ایستاده بودیم، آن گاه مردی به ابن عباس گفت: آیا وی را در وقت پایین شدنش دیدی؟[16] ابن عباس رضی الله عنه پاسخ داد: نمیدانم، و مردم از پرهیزگاری و پارسایی ابن عباس تعجب نمودند[17].
[1]- کهانت. م.
[2]- این کلمات غامض و نامفهوماند. م
[3]- شاید درست: «دادند» باشد.
[4]- ابن کثیر میگوید: اسناد آن جید و حسن است. این چنین در المنتخب (360/4)آمده است.
[5]- الحلیه (31/1).
[6]- رقیه نمودم.
[7]- و در الکنز آمده است: «وای بر تو: نزدیک بود مرا هلاک کنی».
[8]- طبرانی در الاوسط و ابونعیم در الحلیة (1/ 31) از ابوبکر. همچنین احمد و دارمی د ابن حبان و حاکم از جابر. مناوی آن را در فیض القدیر (5/ 22) مشکل دار دانسته است. آلبانی آن را در صحیح الجامع (4519) صحیح دانسته است.
[9]- ابونعیم میگوید: این را عبدالرحمن بن قاسم از پدرش از عایشه رضی الله عنها به مانند آن روایت نموده، و هکذا منکدربن محمد بن منکدر از پدرش از جابر رضی الله عنه مانند آن را روایت کرده است. و ابن جوزی در صفه الصفوه (95/1) میگوید: بخاری از افراد خود به روایت از عایشه رضی الله عنها بخشی از این حدیث را روایت نموده است. حسن بن سفیان و دینوری در المجالسه از زید بن ارقم رضی الله عنه مانند این را، چنانکه در المنتخب (360/4) آمده، روایت کردهاند.
[10]- مالک (1/ 227) بیهقی در شعب (5771).
[11]- 290/3.
[12]- عشرگیرنده یا عشار کسی است که مالیات تجارت را میگیرد.
[13]- این چنین در الکنز (165/2) آمده، و گفته است: در رجال آن کسی راندیدم که دربارهاش سخن گفته شده باشد.
[14]- الحلیه (234/1).
[15]- عرفات.
[16]- البته پایین شدنش از عرفات.
[17] این چنین در المنتخب (229/5) امده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر