توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

اخلاق اصحاب پيامبر صل الله علیه و آله و سلم

 

اخلاق اصحاب پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم  

قول ابن عمر  رضی الله عنهما  درباره ابوبکر، عثمان و ابوعبیده  رضی الله عنهم

ابونعیم[1] از عبداللَّه بن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: سه تن از قریش در میان مردم از نیکوترین صورت‏ها، بهترین اخلاق و ثابت‏ترین حیا برخوردارند، اگر برایت سخن بگویند، دروغ نمی‏گویند، و اگر برای‌شان صحبت کنی، تو راتکذیب نمی‏کنند: ابوبکر صدیق، عثمان بن عفان و ابوعبیده بن جراح  رضی الله عنهم . و نزد طبرانی از عبداللَّه بن عمر  رضی الله عنهما  روایت است که گفت: سه تن از قریش، از همه مردم صورت‏های نیکوتر، اخلاق بهتر و حیای فزونتر دارند: ابوبکر عثمان و ابوعبیده[2].

شهادت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به نیکویى اخلاق ابوعبیده  رضی الله عنه

یعقوب بن سفیان از حسن  رضی الله عنه  روایت نموده، که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در اخلاق هر یک از اصحابم اگر خواسته باشم ایرادی می‏توانم بگیریم، به جز ابوعبیده بن جراح»[3]. این چنین در الإصابه (253/2) آمده، و گفته است: این مرسل است، و رجال آن ثقه‏اند، و حاکم (266/2) این را از حسن به مانند آن روایت نموده، و گفته است: این مرسل غریب است، و راویان آن ثقه‏اند.

قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درباره عثمان: وى شبیه‏ترى اصحابم در اخلاق به من است

طبرانی از عبدالرحمن بن عثمان قریشی  رضی الله عنه  روایت نموده که: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی نزد دخترش وارد شد، که وی سر عثمان  رضی الله عنه  را می‏شست، گفت: «ای دخترکم، به ابوعبداللَّه نیکی کن، چون وی شبیه‏ترین اصحابم در اخلاق به من است»[4]. هیثمی[5] می‏گوید: رجال وی ثقه‏اند. و نزد وی همچنان از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت است، که گفت: نزد رقیه دختر پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  همسر عثمان  رضی الله عنهما  وارد شدم، که شانه‏ای در دست داشت، و گفت: همین اکنون پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از نزدم بیرون رفت، که سرش را شانه نمودم، و گفت: «ابوعبداللَّه را چطور می‏یابی؟» گفتم: به خیر، گفت: «وی را عزت و احترام کن، چون وی شبیه‏ترین اصحابم در اخلاق به من است»[6]. هیثمی (81/9) می‏گوید: در این محمدبن عبداللَّه آمده، که از مطلب روایت می‏کند، و من او را نشناختم، و بقیه رجال وی ثقه‏اند. و این را حاکم و ابن عساکر، چنانکه در المنتخب (4/5) آمده، روایت نموده‏اند.

قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درباره اخلاق جعفر، زید، على و پسر جعفر  رضی الله عنهم

 احمد از عبداللَّه بن اسلم مولای پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  روایت نموده که: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به جعفر  رضی الله عنه  گفت: «تو در خلقت و اخلاق مشابه من هستی»[7]. اسناد این، چنانکه هیثمی (272/9) می‏گوید، حسن است. و نزد ابن ابی شیبه و ابویعلی و بیهقی از علی  رضی الله عنه  روایت است که گفت: من، جعفر و زید نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمدیم، وی به زید گفت: «تو برادر و آزاد کرده ما هستی»، زید برجست[8]، بعد از آن به جعفر گفت: «تو در خلقت واخلاق مشابه من هستی»، و اودر پی بر جستن زید برجست، بعد از آن به من گفت: «تو از من هستی، و من از تو هستم»، ومن در پی برجستن جعفر برجستم[9]. این چنین در المنتخب (130/5) آمده است. و نزد طبرانی از اسامه بن زید  رضی الله عنهما  روایت است که: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به جعفر گفت: «اخلاق تو چون اخلاق من است، و پیدایش خلفت تو مشابه خلقت من است، بنابراین تو از من هستی، و تو هم ای علی از من هستی و پدر فرزندم هستی»[10]. هیثمی (272/9) می‏گوید: این را طبرانی از شیخ خود احمدبن عبدالرحمن بن عفال روایت نموده، و وی ضعیف می‏باشد. و عقیلی و ابن عساکر از عبداللَّه بن جعفر  رضی الله عنهما  روایت نموده‏اند که گفت: از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  کلمه‏ای را شنیدم، که نمی‏خواهم در عوض آن برایم شترهای سرخ باشد، از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت، «جعفر در خلقت و اخلاق مشابه من است، و تو ای عبداللَّه مشابه‏ترین خلق خدا به پدرت هستی»[11]. این چنین در المنتخب (222/5) آمده است.

حسن اخلاق عمر  رضی الله عنه

ابن سعد[12] از بحریه روایت نموده، که گفت: عمویم خداش  رضی الله عنه  کاسه‏ای را، که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را دیده بود در آن کاسه [طعام] می‏خورد، از پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بخشش خواست، و آن کاسه نزد ما بود، عمر  رضی الله عنه  می‏گفت: آن را برای من بیرون آورید، و ما آن را پر از آب زمزم نموده برایش می‏آوردیم، و او از آن می‏نوشید، و بر سر و روی خود می‏ریخت، بعد از آن دزدی بر ما تجاوز نمود و آن را با متاع دیگری از ما به سرقت برد، عمر  رضی الله عنه  بعد از اینکه آن به سرقت برده شد، نزد ما آمد و از ما خواست تا آن را برایش بیرون آوریم، گفتیم: ای امیرالمؤمنین، همراه با متاعی از ما به سرقت برده شد، گفت: خدا پدرش را رحمت کند، کاسه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دزدید؟! می‏گوید: به خدا سوگند، نه وی را دشنام داد و نه لعنتش نمود[13].

بخاری، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه و بیهقی از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده‏اند که گفت: عیینه بن حصن (بن حذیفه) بن بدر  رضی الله عنه  نزد برادرزاده‏اش حربن قیس  رضی الله عنه  آمد. - وی از جمله کسانی بود، که عمر  رضی الله عنه  آن‏ها را به خود نزدیک می‏گردانید، و قاریان چه پیر چه جوان اهل مجلس و مشورت وی بودند - عیینه به برادرزاده‏اش گفت: ای برادرزاده‏ام، تو نزد این امیر روی داری، بنابراین برایم اجازه ورود نزدش بگیر، و او برایش اجازه خواست، (عمر) به او اجازه داد، هنگامی که داخل گردید گفت: هی[14]، ای ابن خطاب، به خدا سوگند، نه به ما زیاد می‏دهی، و نه در میان ما به عدل حکم می‏کنی! عمر  رضی الله عنه  خشمگین شد، حتی خواست به او چیزی زشتی بگوید، آن گاه حر گفت، ای امیرالمومنین، خداوند متعال به پیامبر خود  صل الله علیه و آله و سلم  گفته است:

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩ [الاعراف: 199].

ترجمه: «عفو نمودن را عادت گیر، به کار پسندیده امر کن و از نادانان اعراض نما».

و این از جاهلان است!!. به خدا سوگند، عمر  رضی الله عنه  وقتی که [حربن قیس]این را برایش تلاوت نمود از آن تجاوز ننمود، و او نزد کتاب خداوند  جل جلاله متوقف می‏شد[15]. این چنین در المنتخب (416/4) آمده است.

و نزد ابن سعد از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت است، که گفت: عمر را هرگز ندیدم که خشمگین شده باشد، و خداوند برای وی ذکر شده باشد، یا از او ترسانیده شده باشد و یا انسانی نزدش آیه‏ای از قرآن را خوانده باشد، مگر اینکه او از همان خواست خود سکوت کرده است.

و نزد اسلم آمده که گفت: بلال  رضی الله عنه  فرمود: ای اسلم عمر را چگونه می‏یابید؟ گفتم: خوب، ولی وقتی که عصبانی شود، کار بزرگی است، بلال گفت: اگر هنگام خشم نزد وی می‏بودم قرآن را برایش می‏خواندم، تا غضبش فرو نشیند. و از مالک دار روایت است که گفت: عمر  رضی الله عنه  روزی بر من فریاد کشید، و شلاق را بر من بلند نمود تا بزند، گفتم: خدا را به یاد می‏آورم، وی آن را انداخت و گفت: [ذات] بزرگی را به یادم آوردی[16].

حسن اخلاق مصعب و عبداللَّه بن مسعود  رضی الله عنهما

ابن سعد[17] از عامربن ربیعه  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: مصعب بن عمیر  رضی الله عنه  از روزی که اسلام آورده بود، تا به قتل رسیدنش در احد خداوند رحمتش کند، رفیق و یار من بود، و در هردو هجرت یکجا با ما به سرزمین حبشه آمد، وی از میان قوم رفیق من بود ، ومردی را هرگز با اخلاق‏تر و کم اختلاف‏تر از وی ندیدم. و ابن سعد[18] از حبه بن جوین روایت نموده، که گفت: نزد علی  رضی الله عنه  بودیم، و بعضی قول عبداللَّه (بن مسعود)  رضی الله عنه  را متذکر شدیم، قوم وی را ستودند، و گفتند: ای امیرالمؤمنین، ما مردی نیک اخلاق‏تر و از نگاه تعلیم سودمند و مهربان‏تر، نیک مجلس‏تر و متقی‏تر از عبداللَّه بن مسعود ندیدیم!! آن گاه علی  رضی الله عنه  گفت: شما را به خدا سوگند می‏دهم، آیا این را از صدق قلب‏های‌تان گفتید؟ گفتند: آری، گفت: بار خدایا، من تو را شاهد می‏گیرم، بار خدایا، من درباره وی مثل گفته‏های این‏ها، یا بهتر از آن را می‏گویم، و در روایت دیگری از وی افزوده است: وی قرآن راخواند، و حلال آن را حلال دانست و حرامش را حرام، فقیه در دین بود و عالم به سنت.

حسن اخلاق ابن عمر و معاذ بن جبل  رضی الله عنهم

ابونعیم[19] از زهری و او از سالم روایت نموده، که گفت: ابن عمر  رضی الله عنهما  هرگز خادمی را لعنت نکرده، جز یک تن که او را نیز آزاد نمود و زهری می‏گوید: ابن عمر  رضی الله عنهما  خواست تا خادمش را لعنت کند، آن گاه گفت: «اللهم الع»، «بار خدایا لع» تا هنوز آن را تمام ننموده بود، که گفت: این کلمه‏ای است که دوست ندارم آن را بگویم. و حدیث جابر در رغبت و علاقمندی صحابه به انفاق گذشت، که وی گفت: معاذبن جبل  رضی الله عنه  در میان مردم از روی زیباتر، اخلاق نیکوتر و سخاوتمندی زیادتر برخوردار بود... و حدیث را متذکر شد. حاکم این را به طولش روایت نموده است.



[1]- الحلیه (56/1).

[2]- این چنین در الإصابه (253/2) آمده، و گفته است: در سند آن ابی لهیعه آمده.

[3]- ضعیف. حاکم (3/ 266) که مرسل است. نگا: ضعیف الجامع (5137).

[4]- حسن. طبرانی (1/ 76).

[5]- 81/9.

[6]- ضعیف. طبرانی در الکبیر (1/ 76) در سند آن یک ناشناخته است. همچنین حاکم (4/ 48).

[7]- ضعیف. احمد (4/ 342) از طریق ابن لهیعه که ضعیف است.

[8]- مراد از آن این است که یک پای خود را بلند کند، و به پای دیگر خود از خوشی خیز بزند، یا روی هردو پا جست زند.

[9]- ضعیف. بیهقی (8/ 5) احمد (1/ 158) بشماره (857) و ابویعلی (405) شیخ احمد شاکر آن را صحیح دانسته است. من (محقق) می‌گویم: این سخن به جز در مورد این بخش (و من در پی برجستن جعفر برجستم) صحیح است. زیرا این بخش نزد بیهقی روایت شده و در آن هانی بن هانی از علی روایت نموده است. بیهقی می‌گیود: هانی بن هانی بسیار معروف نیست. من (محقق) می‌گویم: همچنین در سند آن ابواسحاق سبیعی است که مدلس است و در این مورد به شنیدن (سماع) تصریح نکرده است. برخی اهل تصوف بر اساس این حدیث به جایز بودن بدعت رقص استناد جسته‌اند.

[10]- ضعیف. احمد (5/ 204) طبرانی در الکبیر (1/ 160) در سند آن احمد بن عبدالرحمن بن عقال ضعیف است. نگا: المجمع (9/ 272).

[11]- ضعیف. ابن عساکر (7/ 329) و همچنین عقیلی در الضعفاء.

[12]- 57/7.

[13]- این را همچنان ابن بشران در أمالی خود، چنانکه در المنتخب (400/4) آمده، روایت نموده است.

[14]- کلمه‏ای است برای تهدید.

[15]- بخاری (4642).

[16]- این چنین در المنتخب (413/4) امده است.

[17]- 82/3.

[18]- 110/3.

[19]- الحلیه (307/1).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...