اخلاق اصحاب پيامبر صل الله علیه و آله و سلم
قول ابن عمر رضی الله عنهما درباره ابوبکر، عثمان و ابوعبیده رضی الله عنهم
ابونعیم[1] از عبداللَّه بن عمر رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: سه تن از قریش در میان مردم از نیکوترین صورتها، بهترین اخلاق و ثابتترین حیا برخوردارند، اگر برایت سخن بگویند، دروغ نمیگویند، و اگر برایشان صحبت کنی، تو راتکذیب نمیکنند: ابوبکر صدیق، عثمان بن عفان و ابوعبیده بن جراح رضی الله عنهم . و نزد طبرانی از عبداللَّه بن عمر رضی الله عنهما روایت است که گفت: سه تن از قریش، از همه مردم صورتهای نیکوتر، اخلاق بهتر و حیای فزونتر دارند: ابوبکر عثمان و ابوعبیده[2].
شهادت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به نیکویى اخلاق ابوعبیده رضی الله عنه
یعقوب بن سفیان از حسن رضی الله عنه روایت نموده، که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «در اخلاق هر یک از اصحابم اگر خواسته باشم ایرادی میتوانم بگیریم، به جز ابوعبیده بن جراح»[3]. این چنین در الإصابه (253/2) آمده، و گفته است: این مرسل است، و رجال آن ثقهاند، و حاکم (266/2) این را از حسن به مانند آن روایت نموده، و گفته است: این مرسل غریب است، و راویان آن ثقهاند.
قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره عثمان: وى شبیهترى اصحابم در اخلاق به من است
طبرانی از عبدالرحمن بن عثمان قریشی رضی الله عنه روایت نموده که: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در حالی نزد دخترش وارد شد، که وی سر عثمان رضی الله عنه را میشست، گفت: «ای دخترکم، به ابوعبداللَّه نیکی کن، چون وی شبیهترین اصحابم در اخلاق به من است»[4]. هیثمی[5] میگوید: رجال وی ثقهاند. و نزد وی همچنان از ابوهریره رضی الله عنه روایت است، که گفت: نزد رقیه دختر پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم همسر عثمان رضی الله عنهما وارد شدم، که شانهای در دست داشت، و گفت: همین اکنون پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از نزدم بیرون رفت، که سرش را شانه نمودم، و گفت: «ابوعبداللَّه را چطور مییابی؟» گفتم: به خیر، گفت: «وی را عزت و احترام کن، چون وی شبیهترین اصحابم در اخلاق به من است»[6]. هیثمی (81/9) میگوید: در این محمدبن عبداللَّه آمده، که از مطلب روایت میکند، و من او را نشناختم، و بقیه رجال وی ثقهاند. و این را حاکم و ابن عساکر، چنانکه در المنتخب (4/5) آمده، روایت نمودهاند.
قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره اخلاق جعفر، زید، على و پسر جعفر رضی الله عنهم
احمد از عبداللَّه بن اسلم مولای پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت نموده که: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به جعفر رضی الله عنه گفت: «تو در خلقت و اخلاق مشابه من هستی»[7]. اسناد این، چنانکه هیثمی (272/9) میگوید، حسن است. و نزد ابن ابی شیبه و ابویعلی و بیهقی از علی رضی الله عنه روایت است که گفت: من، جعفر و زید نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمدیم، وی به زید گفت: «تو برادر و آزاد کرده ما هستی»، زید برجست[8]، بعد از آن به جعفر گفت: «تو در خلقت واخلاق مشابه من هستی»، و اودر پی بر جستن زید برجست، بعد از آن به من گفت: «تو از من هستی، و من از تو هستم»، ومن در پی برجستن جعفر برجستم[9]. این چنین در المنتخب (130/5) آمده است. و نزد طبرانی از اسامه بن زید رضی الله عنهما روایت است که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به جعفر گفت: «اخلاق تو چون اخلاق من است، و پیدایش خلفت تو مشابه خلقت من است، بنابراین تو از من هستی، و تو هم ای علی از من هستی و پدر فرزندم هستی»[10]. هیثمی (272/9) میگوید: این را طبرانی از شیخ خود احمدبن عبدالرحمن بن عفال روایت نموده، و وی ضعیف میباشد. و عقیلی و ابن عساکر از عبداللَّه بن جعفر رضی الله عنهما روایت نمودهاند که گفت: از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم کلمهای را شنیدم، که نمیخواهم در عوض آن برایم شترهای سرخ باشد، از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت، «جعفر در خلقت و اخلاق مشابه من است، و تو ای عبداللَّه مشابهترین خلق خدا به پدرت هستی»[11]. این چنین در المنتخب (222/5) آمده است.
حسن اخلاق عمر رضی الله عنه
ابن سعد[12] از بحریه روایت نموده، که گفت: عمویم خداش رضی الله عنه کاسهای را، که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را دیده بود در آن کاسه [طعام] میخورد، از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بخشش خواست، و آن کاسه نزد ما بود، عمر رضی الله عنه میگفت: آن را برای من بیرون آورید، و ما آن را پر از آب زمزم نموده برایش میآوردیم، و او از آن مینوشید، و بر سر و روی خود میریخت، بعد از آن دزدی بر ما تجاوز نمود و آن را با متاع دیگری از ما به سرقت برد، عمر رضی الله عنه بعد از اینکه آن به سرقت برده شد، نزد ما آمد و از ما خواست تا آن را برایش بیرون آوریم، گفتیم: ای امیرالمؤمنین، همراه با متاعی از ما به سرقت برده شد، گفت: خدا پدرش را رحمت کند، کاسه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را دزدید؟! میگوید: به خدا سوگند، نه وی را دشنام داد و نه لعنتش نمود[13].
بخاری، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه و بیهقی از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نمودهاند که گفت: عیینه بن حصن (بن حذیفه) بن بدر رضی الله عنه نزد برادرزادهاش حربن قیس رضی الله عنه آمد. - وی از جمله کسانی بود، که عمر رضی الله عنه آنها را به خود نزدیک میگردانید، و قاریان چه پیر چه جوان اهل مجلس و مشورت وی بودند - عیینه به برادرزادهاش گفت: ای برادرزادهام، تو نزد این امیر روی داری، بنابراین برایم اجازه ورود نزدش بگیر، و او برایش اجازه خواست، (عمر) به او اجازه داد، هنگامی که داخل گردید گفت: هی[14]، ای ابن خطاب، به خدا سوگند، نه به ما زیاد میدهی، و نه در میان ما به عدل حکم میکنی! عمر رضی الله عنه خشمگین شد، حتی خواست به او چیزی زشتی بگوید، آن گاه حر گفت، ای امیرالمومنین، خداوند متعال به پیامبر خود صل الله علیه و آله و سلم گفته است:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ [الاعراف: 199].
ترجمه: «عفو نمودن را عادت گیر، به کار پسندیده امر کن و از نادانان اعراض نما».
و این از جاهلان است!!. به خدا سوگند، عمر رضی الله عنه وقتی که [حربن قیس]این را برایش تلاوت نمود از آن تجاوز ننمود، و او نزد کتاب خداوند جل جلاله متوقف میشد[15]. این چنین در المنتخب (416/4) آمده است.
و نزد ابن سعد از ابن عمر رضی الله عنهما روایت است، که گفت: عمر را هرگز ندیدم که خشمگین شده باشد، و خداوند برای وی ذکر شده باشد، یا از او ترسانیده شده باشد و یا انسانی نزدش آیهای از قرآن را خوانده باشد، مگر اینکه او از همان خواست خود سکوت کرده است.
و نزد اسلم آمده که گفت: بلال رضی الله عنه فرمود: ای اسلم عمر را چگونه مییابید؟ گفتم: خوب، ولی وقتی که عصبانی شود، کار بزرگی است، بلال گفت: اگر هنگام خشم نزد وی میبودم قرآن را برایش میخواندم، تا غضبش فرو نشیند. و از مالک دار روایت است که گفت: عمر رضی الله عنه روزی بر من فریاد کشید، و شلاق را بر من بلند نمود تا بزند، گفتم: خدا را به یاد میآورم، وی آن را انداخت و گفت: [ذات] بزرگی را به یادم آوردی[16].
حسن اخلاق مصعب و عبداللَّه بن مسعود رضی الله عنهما
ابن سعد[17] از عامربن ربیعه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: مصعب بن عمیر رضی الله عنه از روزی که اسلام آورده بود، تا به قتل رسیدنش در احد خداوند رحمتش کند، رفیق و یار من بود، و در هردو هجرت یکجا با ما به سرزمین حبشه آمد، وی از میان قوم رفیق من بود ، ومردی را هرگز با اخلاقتر و کم اختلافتر از وی ندیدم. و ابن سعد[18] از حبه بن جوین روایت نموده، که گفت: نزد علی رضی الله عنه بودیم، و بعضی قول عبداللَّه (بن مسعود) رضی الله عنه را متذکر شدیم، قوم وی را ستودند، و گفتند: ای امیرالمؤمنین، ما مردی نیک اخلاقتر و از نگاه تعلیم سودمند و مهربانتر، نیک مجلستر و متقیتر از عبداللَّه بن مسعود ندیدیم!! آن گاه علی رضی الله عنه گفت: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا این را از صدق قلبهایتان گفتید؟ گفتند: آری، گفت: بار خدایا، من تو را شاهد میگیرم، بار خدایا، من درباره وی مثل گفتههای اینها، یا بهتر از آن را میگویم، و در روایت دیگری از وی افزوده است: وی قرآن راخواند، و حلال آن را حلال دانست و حرامش را حرام، فقیه در دین بود و عالم به سنت.
حسن اخلاق ابن عمر و معاذ بن جبل رضی الله عنهم
ابونعیم[19] از زهری و او از سالم روایت نموده، که گفت: ابن عمر رضی الله عنهما هرگز خادمی را لعنت نکرده، جز یک تن که او را نیز آزاد نمود و زهری میگوید: ابن عمر رضی الله عنهما خواست تا خادمش را لعنت کند، آن گاه گفت: «اللهم الع»، «بار خدایا لع» تا هنوز آن را تمام ننموده بود، که گفت: این کلمهای است که دوست ندارم آن را بگویم. و حدیث جابر در رغبت و علاقمندی صحابه به انفاق گذشت، که وی گفت: معاذبن جبل رضی الله عنه در میان مردم از روی زیباتر، اخلاق نیکوتر و سخاوتمندی زیادتر برخوردار بود... و حدیث را متذکر شد. حاکم این را به طولش روایت نموده است.
[1]- الحلیه (56/1).
[2]- این چنین در الإصابه (253/2) آمده، و گفته است: در سند آن ابی لهیعه آمده.
[3]- ضعیف. حاکم (3/ 266) که مرسل است. نگا: ضعیف الجامع (5137).
[4]- حسن. طبرانی (1/ 76).
[5]- 81/9.
[6]- ضعیف. طبرانی در الکبیر (1/ 76) در سند آن یک ناشناخته است. همچنین حاکم (4/ 48).
[7]- ضعیف. احمد (4/ 342) از طریق ابن لهیعه که ضعیف است.
[8]- مراد از آن این است که یک پای خود را بلند کند، و به پای دیگر خود از خوشی خیز بزند، یا روی هردو پا جست زند.
[9]- ضعیف. بیهقی (8/ 5) احمد (1/ 158) بشماره (857) و ابویعلی (405) شیخ احمد شاکر آن را صحیح دانسته است. من (محقق) میگویم: این سخن به جز در مورد این بخش (و من در پی برجستن جعفر برجستم) صحیح است. زیرا این بخش نزد بیهقی روایت شده و در آن هانی بن هانی از علی روایت نموده است. بیهقی میگیود: هانی بن هانی بسیار معروف نیست. من (محقق) میگویم: همچنین در سند آن ابواسحاق سبیعی است که مدلس است و در این مورد به شنیدن (سماع) تصریح نکرده است. برخی اهل تصوف بر اساس این حدیث به جایز بودن بدعت رقص استناد جستهاند.
[10]- ضعیف. احمد (5/ 204) طبرانی در الکبیر (1/ 160) در سند آن احمد بن عبدالرحمن بن عقال ضعیف است. نگا: المجمع (9/ 272).
[11]- ضعیف. ابن عساکر (7/ 329) و همچنین عقیلی در الضعفاء.
[12]- 57/7.
[13]- این را همچنان ابن بشران در أمالی خود، چنانکه در المنتخب (400/4) آمده، روایت نموده است.
[14]- کلمهای است برای تهدید.
[15]- بخاری (4642).
[16]- این چنین در المنتخب (413/4) امده است.
[17]- 82/3.
[18]- 110/3.
[19]- الحلیه (307/1).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر