مهربانى و رحمت بر اولاد و تساوى در ميان آن ها
پایین آمدن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از منبر به خاطر حسین
طبرانی از عبداللَّه بن عمرو رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را بر منبر دیدم که برای مردم صحبت مینمود، در این موقع حسین بن علی رضی الله عنهما در حالی بیرون آمد که پارچهای بر گردنش بود و آن را میکشید، وی در آن گیر کرد و به صورت افتاد، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از منبر به قصد گرفتن وی پایین آمد، هنگامی که مردم وی را دیدند، طفل را گرفته برایش آوردند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم او را گرفت و با خود برداشت و گفت: «خداوند شیطان را بکشد! هر فرزند فتنه است، به خدا سوگند، تا اینکه وی برایم آورده نشد، من ندانستم که از منبر پایین شدهام»[1].
سوار شدن حسن و حسین رضی الله عنهما بر پشت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نماز و دراز نمودن سجده به این خاطر
بزار از ابوسعید رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: حسن رضی الله عنه در حالی نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد که وی در سجده بود، و بر پشتش سوار گردید، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم او را با دست خود محکم گرفت و ایستاد، و باز رکوع نمود و حسن بر پشتش ایستاد، هنگامی که برخاست وی را رها نمود و او رفت[2]. هیثمی (175/9) میگوید: این را بزار روایت نموده و در اسناد آن اختلاف است.
و نزد طبرانی از زبیر رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را در سجده دیدم، در این اثنا حسن بن علی رضی الله عنهما آمد و بر پشت وی سوار شد، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وی را تا اینکه خودش پایین نشد پایین ننمود، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پاهای خود را برای وی گشاده مینمود، و او از یک طرف داخل میشد و از طرف دیگر بیرون میگردید[3]. هیثمی (175/9) گفته است: در این حال علی بن عابس آمده، و ضعیف میباشد. و نزد بزار از بهی روایت است که گفت: به عبداللَّه بن زبیر رضی الله عنهما گفتم: مرا از شبیهترین مردم به پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم خبر بده، گفت: حسن بن علی رضی الله عنهما شبیهترین مردم به پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم و محبوبترین آنها نزد وی بود، وی میآمد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در سجده میبود، و بر پشت وی سوار میشد، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تا پاین نیاوردن وی بر نمیخاست، ومی آمد و در زیر شکم وی داخل میشد، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پاهای خود را به او گشاده مینمود تا بیرون شود[4]. هیثمی (176/9) میگوید: در این علی بن عابس آمده، و ضعیف میباشد.
و در نزد ابویعلی از عبداللَّه بن مسعود رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نماز میخواند، و وقتی که به سجده میرفت، حسن و حسین رضی الله عنهما بر پشت وی میپریدند، و وقتی میخواستند آنها را منع نمایند، بهسوی آنها اشاره مینمود که آن دو را بگذارید، و هنگامی که نماز را تمام مینمود آنها را بر زانوی خود گذاشته میگرفت: «کسی که مرا دوست دارد، باید این دو را دوست داشته باشد»[5]. هیثمی (179/9) میگوید: این را ابویعلی و بزار روایت نمودهاند، و بزار گفته است: وقتی که نماز را تمام مینمود، آنها را در آغوش خود میگرفت. و طبرانی این را به اختصار روایت نموده، و رجال ابویعلی ثقهاند، و در بعضیشان اختلاف است.
و نزد ابویعلی از انس رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم سجده مینمود، و حسن یا حسین رضی الله عنهما میآمد[6] و بر پشت وی سوار میشد و او سجده را طولانی مینمود، گفته میشد: ای نبی خدا، سجده را طولانی نمودی؟ میگفت: «پسرم مرا سوار شده بود و نپسندیدم که او را به عجله دور کنم»[7]. هیثمی (181/9) میگوید: در این محمدبن ذکوان آمده، وی را ابن حبان ثقه دانسته، و غیر وی ضعیفش دانستهاند، و بقیه رجال آن رجال صحیحاند.
نماز پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حالى که امامه بر شانهاش بود
بخاری[8] از ابوقتاده رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حالی نزد ما بیرون شد، که امامه بنت ابی عاص رضی الله عنهما بر شانهاش بود، بعد نماز گزارد، وقتی رکوع مینمود او را میگذاشت، و وقتی بلند میشد او را بلند مینمود[9]. و ابن سعد (39/8) از ابوقتاده مانند این را روایت نموده است.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و حمل نمودن حسن و حسین بر شانهاش و گفتارش درباره آنها
احمد از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حالی نزد ما آمد که حسن و حسین علیهماالسلام همراهش بودند، یکی از آنها بر یک شانه وی و دیگری بر شانه دیگر وی قرار داشتند، گاهی این را میبوسید و گاهی آن را، تا اینکه نزد ما رسید، مردی گفت: ای پیامبر خدا، تو این دو را دوست میداری! فرمود: «کسی که این دو را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است، و کسی که این دو را بد ببیند، مرا بد دیده است»[10]. هیثمی (179/9) میگوید: این را احمد روایت نموده، و رجال وی ثقهاند، ولی درباره بعضیها اختلاف است، و بزار هم این را روایت کرده، و ابن مجاه این را به اختصار روایت نموده است.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و مکیدن زبان حسن
احمد از معاویه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که زبان حسن بن علی رضی الله عنهما را - یا گفت لبش را - میبوسید، و هرگز زبان یا لبهایی را که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بوسیده باشد عذاب نمیرسد[11]. هیثمی (177/9) میگوید: رجال وی رجال صحیحاند غیر عبدالرحمن بن ابی عوف که ثقه میباشد.
آنچه میان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و اقرع در وقت بوسیدن حسن اتفاق افتاد
طبرانی از سائب بن یزید رضی الله عنه روایت نموده که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم حسن رضی الله عنه را بوسید، و اقرع بن حابس رضی الله عنه به او گفت: برای من ده پسر به دنیا آمده است، ولی یکی از آنها را هم نبوسیدهام، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «کسی که بر مردم رحم نمیکند، خداوند بر وی رحم نمینماید». هیثمی (156/8) میگوید رجال وی ثقهاند[12]. و بخاری (887/2) این را از ابوهریره رضی الله عنه به مانند آن روایت نموده است.
قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره اولاد و زیارت وى از فرزندش ابراهیم
نزد بزار از اسود بن خلف رضی الله عنه از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت است که: وی حسن را گرفت و بوسید، بعد از آن به آنها پشت کرد وگفت: «فرزند مایه بخیلی، نادانی و ترس است»[13]. رجال آن، چنان که هیثمی (155/8) میگوید: ثقهاند. و بخاری[14] از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مهربانترین مردم برای عیال خود بود، و پسری[15] داشت و آن را برای شیر دهندهای در گوشهای از مدینه داده بود، شوهر آن زن آهنگر بود، و ما هرگاهی نزد وی میآمدیم، خانهاش پر از دود[16] بود، بعد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پسرش را میبوسید، و بویش مینمود[17]. ابن سعد (87/1) مانند این را از انس رضی الله عنه روایت نموده است.
بشارت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به کسى که بر اولاد خود رحم کند و درخواست وى در مساوات میان اولاد
بزار از انس رضی الله عنه روایت نموده که: زنی نزد عایشه رضی الله عنها رفت، و دو دخترش همراهش بودند، میگوید: و عایشه رضی الله عنها به اوسه دانه خرما داد، و آن زن به هر یک از دو دخترش یک دانه خرما را داد، و بعد آن یک دانه خرمای دیگر را گرفت تا در دهن خود بگذارد، میگوید: اطفال به طرف وی نگاه نمودند، میافزاید: آن گاه وی آن خرما را دو شق نموده، و به هر یک از آنها نصف آن را داد و بیرون رفت، بعد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وارد شد و عایشه عملکرد آن زن را برایش بازگو نمود، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «وی به این عمل داخل جنت شد»[18].
ونزد طبرانی در الصغیر و الکبیر از حسن بن علی رضی الله عنهما روایت است که گفت: زنی با دو فرزندش نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد، و از وی چیزی خواست، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به او سه دانه خرما داد، به هر یکشان یک خرما، بعد آن زن برای هر یک از آنها یک خرما داد، و آن دو حق خود را خوردند و به طرف مادر خویش نگاه کردند، و مادرشان آن یک خرما را [که حق خودش بود و باقی مانده بود] نیز دو شق نمود، و به هر یک از آنها نصف خرما را داد، آن گاه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «خداوند وی را به خاطر رحمت وی بر دو فرزندانش رحم نمود»[19]. هیثمی (158/8) میگوید: در این خدیج بن معاویه جعفی آمده و ضعیف میباشد.
و بخاری[20] از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: مردی در حالی نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد که طفلی همراهش بود، و او را در آغوش میکشید، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «آیا بر وی مهربانی و رحمت میکنی؟» گفت: آری، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «خداوند بر تو مهربانتر از تو بر این است، و او مهربانترین مهربانان است»[21].
و بزار از انس رضی الله عنه روایت نموده که: مردی نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود، و یکی از فرزندانش نزدش آمد، او وی را بوسید و بر روی پای خود نشاند، بعد دختر وی نیز نزدش آمد، و او وی را در پیش روی خود نشاند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «چرا در میانشان مساوات ننمودی؟»[22]. هیثمی (156/8) میگوید: این را بزار روایت نموده، و گفته است: بعضی از اصحاب ما برای ما حدیث بیان نمودند، و از وی نام نبرده است، و بقیه رجال وی ثقهاند.
[1]- هیثمی (155/8) میگوید: این را طبرانی از شیخ خود حسن روایت نموده، و او را [به پدرش] نسبت نداده و او از عبداللَّه بن علی جارودی روایت کرده، و من آن دو را نشناختم، و بقیه رجال وی ثقهاند.
[2]- ضعیف. بزار (2638) نگا: المجمع (9/ 175).
[3]- ضعیف. چنانکه هیثمی (9/ 175) میگوید.
[4]- ضعیف. بزار (2637) در سند آن علی بن عابس ضعیف است. نگا: المجمع (9/ 176).
[5]- حسن. ابویعلی (5017، 5368).
[6]- شاید درست همینطور باشد، و در اصل حسن حسین آمده است.
[7]- حسن لغیره. ابویعلی (3428) در سند آن محمد بن ذکوان ضعیف است اما حدیث قبل و بعد شاهد آن است. نگا: المطالب العالیة (3998).
[8]- 887/2.
[9]- بخاری (516) مسلم (543).
[10]- صحیح. احمد (2/ 288، 440) حاکم (3/ 166) و طبرانی (3/ 40).
[11]- صحیح. احمد (4/ 93).
[12]- بخاری (5997) از حدیث ابی هریره. طبرانی آن را از سائب (7/ 16) روایت کرده است.
[13]- صحیح. بزار (1191) آلیانی آن را در صحیح الجامع (1990) صحیح دانسته است.
[14]- الأدب (ص56).
[15]- وی ابراهیم است.
[16]- اذخر: گیاهی که بوی مطبوع دارد.
[17]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (376) و آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[18]- ضعیف. بزار (1890) در سند آن مشکل جهالت وجود دارد نگا: المجمع (8/ 158).
[19]- ضعیف. طبرانی در الکبیر (3/ 78) و الصغیر (836) در سند آن خدیج بن معاویة ضعیف است: المجمع (8/ 158).
[20]- الأدب (ص56).
[21]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (377) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[22]- ضعیف. بزار (1893) در سند آن جهالت است. نگا: المجمع (8/ 156).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر