توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

عظمت و بزرگی ايمان:

 

عظمت و بزرگی ايمان:

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و بشارت جنت برای کسی که از یقین و صمیم قلب شهادت بدهد که: معبودی جز خدا نیست

مسلم از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: ما در اطراف رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نشسته بودیم، ابوبکر و عمر  رضی الله عنهما  نیز با چند نفر دیگر همراهمان حضور داشتند. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از میان ما برخاست، و در بازگشت تأخیر نمود. ترسیدیم که به دور از چشم ما گرفتار شده باشد، و بنابر همین خوف برخاستیم، و من نخستین کسی بودم که ترسیدم، و در طلب و جستجوی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیرون رفتم، تا این که به بستانی از انصار که مال بنی نجار بود آمدم. (در) اطراف آن دور زدم که آیا دروازه‏ای برایش می‏یابم؟ ولی نیافتم، ناگهان به جویباری برخوردم که از چاهی از بیرون، داخل بستان می‏شد. خود را جمع نمودم و به نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رسیدم. فرمود: «ابوهریره؟» پاسخ دادم: بلی ای رسول خدا! پرسید: «چه کار داری؟» گفتم تو در میان ما بودی، برخاستی و تاخیر نمودی، بنابراین ترسیدیم که دور از ما و به تنهایی گرفتار شده باشی، و من نخستین کسی بودم که ترسیدم، و به این بستان آمدم، و خود را چنانکه روباه جمع می‏کند جمع نمودم و داخل شدم، و مردمان هم پشت سر هم هستند. فرمود: «ای ابوهریره - و هر دو کفش‏های خود را به من داد -، و گفت: با این دو کفش هایم برو، و با هر که در پشت این بستان روبرو شدی که وی شهادت می‏دهد، به این که معبودی جز خدا نیست، و از قلب به آن یقین دارد، به جنت بشارتش بده».

آن گاه نخستین کسی که با من روبرو گردید عمر  رضی الله عنه  بود، گفت: ای ابوهریره، این دو نعل برای چیست؟ گفتم: این همان نعل‏های رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هستند، مرا با آن دو فرستاده است که با هر که روبرو شدم که از صمیم و یقین قلب شهادت می‏دهد که معبودی جز خدا وجود ندارد، به جنت بشارتش دهم. آن گاه عمر  رضی الله عنه  (با دست خود) به میان هر دو سینه‏ام زد، در جا نقش زمین شدم، و گفت: ای ابوهریره برگرد، من به طرف رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برگشتم، و در حالی که می‏گریستم به وی پناه بردم، وی در میان هردو سینه‏ام چنان ضربه‏ای زد که نقش زمین شدم، و گفت: برگرد. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای عمر، چه چیزی تو را به این کار وادار نمود؟» پاسخ داد: ای رسول خدا، پدر و مادرم فدایت، آیا ابوهریره را با هر دو نعلت فرستادی، که با هر که روبرو شود که از یقین و صمیم قلب شهادت می‏دهد، که معبودی جز خدا نیست، او را به جنت بشارت بدهد؟ گفت: «بلی»، عمر گفت: این کار را مکن، چون می‏ترسم مردم بر آن اعتماد نمایند، بگذارشان عمل کنند، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پس بگذارشان»[1]. این چنین در جمع الفوائد (7/1) آمده ست.

بشارت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به داخل شدن در بهشت برای کسی که از دنیا برود و هیچ چیزی را با خدا شریک نسازد

بخاری و مسلم از ابوذر  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: در شبی از شب‏ها بیرون رفتم، ناگهان متوجه گردیدم که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به تنهایی راه می‏رود و کسی همراهش نیست. گفتم: شاید وی همراهش کسی را با خود ناپسند می‏شمارد. ابوذر می‏گوید: بنابراین سایه‏ی مهتاب به راه افتادم، وی ملتفت شد و مرا دید و گفت: «این کیست؟» پاسخ دادم: ابوذر، خداوند مرا فدایت گرداند. آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای ابوذر بیا»، ابوذر می‏گوید: آن گاه ساعتی با وی راه رفتم، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «توانگران در روز قیامت نادار می‏باشند، مگر کسی که خداوند به او مال داده است، و او از آن مال به راست و چپ، و از پیش روی و پشت سر خود انفاق نموده، و با آن کار خیر انجام داده است»، ابوذر می‏گوید: باز ساعتی با وی راه رفتم، آن گاه به من گفت: «اینجا بنشین»، ابوذر می‏گوید: مرا در زمین همواری که اطرافش سنگ بود نشاند و به من گفت: «همین جا باش تا به سویت برگردم»، و خود در میان سنگزارهای سیاه رنگ به راه افتاد، تا اندازه‏ای که دیگر نمی‏دیدمش، دورتر از من درنگ نمود، و این درنگ نمودنش طولانی شد، بعد در حالی که به پیش می‏آمد از وی شنیدم که می‏گفت: «اگر چه زنا نماید و دزدی کند»، ابوذر می‏گوید: هنگامی که آمد دیگر صبر ننمودم و گفتم: ای نبی خدا، خداوند مرا فدایت گرداند، در گوشه حره با چه کسی صحبت می‏کردی؟ من چیزی از کسی نشنیدم که پاسخ تو را بدهد، گفت: «او جبریل بود، که در گوشه حره پدیدار شده و فت: امتت را بشارت بده؟ هرکه از دنیا رفت در حالی که با خدا چیزی را شریک قرار نداده، وارد بهشت می‏شود؟ گفتم: ای جبریل، اگر چه زنا نماید و سرقت کند؟ گفت: «بلی». گفتم: ای رسول خدا، اگرچه دزدی نماید و زنا کند؟ گفت: «بلی». گفتم: اگرچه دزدی نماید و زنا کند؟ گفت: «بلی، اگر چه شراب بنوشد»[2]. این چنین در جمع الفوائد (7/1) آمده است. و گفت: بخاری و مسلم همراه با ترمذی در روایت دیگری که همانند این روایت است، بار چهارم افزوده‏اند: «به رغم انف ابوذر».

داستان علقمه بادیه نشین که به فقاهت رسید

ابن عساکر از انس  رضی الله عنه  روایت نموده است، پیرمردی بادیه نشین که نامش علقمه بن علاثه  رضی الله عنه  بود نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: ای رسول خدا من پیرمردی هستم، و نمی‏توانم قرآن بیاموزم، ولی شهادت می‏دهم که معبود بر حقی جز خدا نیست و شهادت می‏دهم که محمد بنده و رسول اوست، البته به حق و یقین. هنگامی که پیرمرد رفت، نبی  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این مرد کاملاً فهمید - یا (این که حضرت فرمود) دوست‌تان دانست -»[3]، این چنین در الکنز (70/1) آمده. و این را خرائطی در مکارم الاخلاق و دار قطنی در الافراد از انس روایت نموده‏اند، اسناد آن، چنانکه در الاصابه (503/2) آمده، خیلی ضعیف است.

حدیث حضرت عثمان در مورد حرام شدن آتش جهنم بر کسی که کلمه شهادت را بر زبان آورده است

احمد از عثمان بن عفان  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «من کلمه‏ای را می‏دانم که هر بنده‏ای آن را به حق از قلب خود بگوید، برایش آتش حرام می‏شود، عمربن خطاب گفت: آیا برایت نگویم که آن کلمه کدام است؛ آری آن کلمه اخلاص است که خداوند تبارک و تعالی آن را بر محمد  صل الله علیه و آله و سلم  و اصحابش لازم گردانیده است، آن همان کلمه تقواست که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در ادای آن بر عمویش ابوطالب در وقت مرگ اصرار نمود، شهادت به این که معبودی جز خدا نیست[4]. این چنین در المجمع (15/1) آمده است. و همچنان این را ابویعلی، ابن خزیمه، ابن حبان، بیهقی و دیگران به طوری که در الکنز (74/1) آمده، روایت کرده‏اند.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و بشارت مغفرت برای اصحابش که با وی در مجلسی کلمه شهادت را تکرار نمودند

احمد از یعلی بن شداد روایت نموده، که گفت: پدرم شداد  رضی الله عنه  که عباده بن صامت  رضی الله عنه  حاضر بود و تصدیقش می‏نمود، برایم حدیث بیان نموده گفت: ما نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بودیم، فرمود: «آیا در میان شما بیگانه هست؟» - هدف وی بود اهل کتاب - گفتیم: نخیر، ای رسول خدا، آنگاه دستور داد در را ببندند و گفت: معبودی «دست‏های خویش را بلند کنید و بگویید: جز خدا نیست»، ما دست‏هایمان را ساعتی بلند نمودیم، بعد از آن دست خویش را پایین آورد و گفت: «ستایش خدا راست، بار خدایا، تو مرا به این کلمه مبعوث نموده‏ای، و مرا به آن امر کرده‏ای، و برایم جنت را به خاطر آن وعده نموده‏ای و تو هیچ گاه خلف وعده نمی‏کنی»، بهد گفت: آگاه باشید بشارت باد برای‏تان که خداوند شما را بخشید[5] هیثمی (19/1) می‏گوید: این را احمد، طبرانی و بزار روایت نموده‏اند و راویان آن افرادی موثق‌اند.

بشارت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به اصحابش آنگاه که در کدید بودند

احمد از رفاعه جهنی  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  حرکت نمودیم تا اینکه به کدید - یا گفت: قدید - رسیدیم، آن گاه افرادی از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  اجازه خواستند تا به دیدار اهل و خانواده خود بروند؛ آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  به آنها اجازه داد؛ بعد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برخاست، و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: «چرا برای مردانی ناحیه درختی که نزدیک رسول خداست، از ناحیه دیگر مبغوض‏تر است»، در این هنگام همه مردم گریه کردند، آن گاه مردی گفت: کسی که بعد از این اجازه می‏طلبد، بدون تردید احمق است، آن گاه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خداوند را ستود، و با گفتن خیر فرمود: «هر بنده‏ای که از صدق دل شهادت بدهد که معبودی جز خدا نیست و من رسول خدا هستم، و بر آن استوار بماند و به همین حال وفات کند، من نزد خداوند گواهی می‏دهم که وی داخل جنت می‏شود»، فرمود: «مرا پروردگارم  جل جلاله وعده نموده است که هفتاد هزار از امتم را که حساب و عذاب بر آنها نیست، داخل جنت نماید، و من آرزو دارم که شما، پدران، زنان و اولاد صالح‌تان قبل از دخول آنان به جنت در قصرهای آن جای بگیرید»[6]، هیثمی (20/1) می‏گوید: این را احمد روایت نموده، و نزد ابن ماجه قسمتی از آن آمده است، و رجال آن موثق و مورد اعتبارند. و این را همچنان دارمی، ابن خزیمه، این حبان و طبرانی به طول آن، چنان که در الکنز (287/5) آمده، روایت نموده‏اند، و در روایت ایشان آمده است: آن گاه ابوبکر  رضی الله عنه  گفت: کسی که بعد از این برای چیزی از تو اجازه خواهد نادان است.

کفاره واقع شدن کلمه شهادت برای کسی که سوگند دروغ گفت

بزار از انس  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای فلان چنین و چنان نمودی؟» گفت: نخیر، سوگند به ذاتی که جز او معبود بر حق دیگری نیست من نکرده‏ام، و رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‏دانست که وی آن کار را انجام داده است، و آن را برای وی به مراتب تکرار نمود، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «از تو به خاطر تصدیقت به «لا اله الاالله» محو گردید»[7]. هیثمی (83/10) می‏گوید: این را بزار روایت نموده است و ابویعلی همانند آن را روایت کرده، مگر این که وی گفته است: «دروغ تو در برابر تصدیقت به لا إله إلا الله محو گردید»، و رجال آن دو، رجال صحیح‌اند، و در حاشیه خود از ابن حجر آورده است: می‏گویم: در این راویان حارث بن عبید ابوقدامه وجود دارد، وی بسیاری از احادیث منکر را روایت کرده است و این از همان منکرهای وی است، و بزار متذکر شده که وی در این روایت تنها مانده است. و نزد طبرانی از ابن زبیر به شکل مرفوع روایت است که: مردی به دروغ سوگند خورد، سوگند به خدایی که جز وی معبودی بر حق نیست، و برایش بخشیده شد. هیثمی (83/10) می‏گوید: رجال وی رجال صحیح‌اند.

خروج شهادت دهندگان از آتش

طبرانی از ابوموسی  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی که اهل آتش در آتش جمع می‏شوند، همراه‌شان گروهی از اهل قبله نیز می‏باشد، کفار به مسلمانان می‏گویند:مسلمان نبودید؟ می‏گویند: بلی، می‏پرسند: پس اسلام چه چیز را از شما دور ساخت، چون شما هم همراه ما داخل آتش گردیده‏اید؟ می‏گویند: ما گناهانی داشتیم، و به آن مؤاخذه شدیم، آن گاه خداوند آنچه را که می‏گویند می‏شنود، و درباره کسانی که از اهل قبله در آتش بودند امر می‏کند تا آنها بیرون کرده شوند، هنگامی که باقیمانده‏های کفار آنها را می‏بینند می‏گویند: ای کاش ما هم مسلمان می‏بودیم، و چنان که این‏ها بیرون شدند بیرون می‏شدیم»، راوی میگوید: بعد از آن رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آیات زیر را قرائت نمود:

﴿اعوذ بالله من الشيطان الرجيم الٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ وَقُرۡءَانٖ مُّبِينٖ ١ رُّبَمَا يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ كَانُواْ مُسۡلِمِينَ ٢ [الحجر: 1-2].

ترجمه: «از شیطان رانده شده به خدا پناه می‏برم، آلر. این آیه‏های کتاب، و قرآن روشن است و چه بسا کافران آرزو می‏کنند ای کاش مسلمان می‏بودند»[8].

و این را ابن ابی حاتم همانند آن روایت نموده و در آن بسم‏اللَّه به عوض اعوذ بالله آمده است. و نزد طبرانی از انس  رضی الله عنه  به شکل مرفوع روایت است: «مردمی از اهل توحید به خاطر گناهان‌شان داخل آتش می‏شوند، آن گاه بت پرستان به آنان می‏گویند: قول لا إله إلا الله تان برای‏تان چه فایده کرد، حالا شما هم با ما در آتش هستید. آن گاه خداوند برای آنها به خشم می‏آید، و اهل توحید را بیرون می‏کند و در نهر حیات می‏اندازد، و از سوختگی‌شان چنانکه مهتاب از خسوف درست می‏شود، تندرست می‏شوند، و داخل جنت می‏گردند، و با دیدن این عمل دوزخیان ناامید می‏شوند». این را همچنان طبرانی از ابوسعید خدری  رضی الله عنه  به سیاق دیگری همانند آن روایت کرده است، و در روایتی آمده: «و در جنت به خاطر سیاهی روی‌شان دوزخیان نامیده می‏شوند، آن گاه می‏گویند: پروردگارا، این نام را از ما دور ساز، بنابراین به آنها امر می‏کند، و در نهری (در) جنت غسل می‏کنند، و آن اسم از ایشان دور می‏شود»[9]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (546/2) آمده است.

نجات گروهی ازاهل‏کلمه شهادت از آتش

حاکم (545/4) از ربعی از حذیفه  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «نشانه‏های اسلام از بین می‏رود هم چنان که نقش و نگار لباس از بین می‏رود، و کسی نمی‏داند که روزه چیست، صدقه چیست و قربانی چیست،و در شبی کتاب خداوند  جل جلاله برده می‏شود، و آیتی از آن در زمین نمی‏ماند، و گروه‌هایی از مردم، بزرگ سال و پیرزن باقی می‏مانند، و می‏گویند: ما پدران‌مان را بر این کلمه: لا إله إلا الله درک نمودیم، بنابراین ما هم آن را می‏گوییم»، صله[10] گفت: آن زمان لا إله إلا الله برای‌شان چه فایده دارد، نمی‏دانند که روزه چیست، صدقه چیست و قربانی چیست؟! حذیفه از وی روی گردانید، و او آن را سه بار برای وی تکرار نمود، و در هر بار از وی روی می‏گردانید، بعد از آن در مرتبه سوم وی روی گردانیده گفت: ای صله، آنها را از آتش نجات می‏دهد، آنها را از آتش نجات می‏دهد، آنها را از آتش نجات می‏دهد[11]. حاکم می‏گوید: این حدیث به شرط مسلم صحیح است، ولی آن دو این را روایت نکرده‏اند، و ذهبی هم گفته: به شرط مسلم است.

گفتارهای علی، ابودرداء و ابن‏مسعود  رضی الله عنه  درباره کلمه شهادت و اهل آن

ابونعیم در الحلیه از علی  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: فصیح‏ترین مردم و عالم‏ترین‌شان به خداوند  جل جلاله، دوست دارنده‏ترین و تعظیم کننده‏ترین آنها به حرمت اهل لا إله إلا الله است. این چنین در الکنز (76/1) آمده است. و ابونعیم در الحلیه (219/1) از سالم بن ابی الجعد روایت نموده، که گفت: به ابودرداء  رضی الله عنه  گفته شد: ابوسعد بن منبه صد غلام را آزاد نموده است. فرمود: صد آزاد شده از مال یک مرد بدون تردید زیاد است، و اگر خواسته باشی تو را به آنچه خبر دهم که از آن افضل است: ایمان ملتزم در شب وروز، و اینکه زبانت همیشه از ذکر خداوند  جل جلاله‏تر باشد. و این را ابن ابی الدنیا به شکل موقوف به اسناد حسن از سالم بن ابی الجعد روایت نموده، که گفت: به ابودرداء گفته شد: مردی... آزاد نموده... و مانند آن را متذکر شده، چنانکه در الترغیب (55/3) آمده است. و طبرانی از عبداللَّه بن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: خداوند در میان شما اخلاق‌تان را تقسیم نموده، چنانکه در میان شما رزق‏هایتان را تقسیم نموده است، و خداوند مال را هم به کسی که دوست دارد، می‏دهد و هم به کسی که دوست ندارد، می‏دهد، ولی ایمان را جز برای کسی که دوست دارد به دیگری نمی‏دهد، و وقتی که خداوند بنده‏ای را دوست بدارد، ایمان را به او می‏دهد، وکسی که در انفاق مال بخل ورزید، از دشمن ترسید که با وی جهاد نماید و از شب ترسید که در آن مشقت نماید، باید قول «لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَاَللَّهُ أَكْبَرُ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَسُبْحَانَ اللَّهِ» را زیاد بگوید[12]. هیثمی (90/10) می‏گوید: این را طبرانی به شکل موقوف روایت نموده و رجال وی رجال صحیح‌اند. و منذری در الترغیب (95/3) می‏گوید: راویان آن ثقه‏اند ولی در کتاب من به شکل مرفوع ذکر نشده است.

 



[1]- مسلم (31) در کتاب الایمان.

[2]- بخاری (6443) مسلم (94) در زکاة و احمد (2/ 358، 391).

[3]- بسیار ضعیف.

[4]- صحیح. احمد (1/ 63) حاکم (1/ 72) و آن را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافقت نموده است.

[5]- ضعیف. احمد (4/ 124) بزار (10) حاکم (1/ 501) طبرانی (19/ 23) آلبانی آن را در ضعیف الترغیب (924) ضعیف دانسته است.

[6]- صحیح. احمد (4/ 16) ابن حبان (212).

[7]- ضعیف. ابویعلی (3368) نگا: میزان الاعتدال (1/ 348) مطالب العالیة (1734) و المجمع (10/ 83).

[8]- صحیح بر اساس شواهد آن. (2/ 242) و ابن ابی عاصم (2/ 405) (843) در سند آن خالد بن نافع اشعری است که در وی ضعف است. اما این حدیث شواهدی دارد از جمله حدیث انس نزد طبرانی در الاوسط (7/ 7293) و حدیث ابوسعید نزد ابن حبان (7432).

[9]- حسن بر اساس شواهد آن. هیثمی (10/ 379) آن را به طبرانی در الاوسط ارجاع داده است.

[10]- یکی از راویان است.

[11]- آلبانی آن را صحصح دانسته اما ما درمورد آن توقف می کنیم. ابن ماجه (4049) حاکم (4/ 4049) حاکم (4/ 473، 545) خطرناکترین مساله موجود در سند حدیث وجود محمدبن حازم الضریر است که سر مرجئه در کوفه بود و این حدیث موید بدعت اوست. بر فرض صحت حدیث این حمل بر آن حالت مخصوص در آخر زمان است که قرآن و علم برداشته می شود...

[12]- صحیح موقوف. به صورت مرفوع م وموقوف روایت شده و موقوف آن صحیح تر است. احمد (1/ 378) حاکم (1/ 33) ابونعیم (4/ 166) طبرانی (9/ 299) آلبانی و احمد شاکر مرفوع آن را ضعیف دانسته‌اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...