استقبال پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از دخترش فاطمه و استقبال فاطمه ازوى
بخاری[1] از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: هیچکس از مردم را در سخن، صحبت و نشستن از فاطمه رضی الله عنها مشابهتر به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ندیدم، میگوید: چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وی رامی دید که میآید، به او خوش آمد میگفت، و به سویش بر میخاست، و او را میبوسید، و دست وی را گرفته، او را آورده در جای خود مینشاند، و او نیز وقتی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزدش میآمد، به او خوش آمد میگفت: به سویش بر میخاست و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را میبوسید، وی در همان مریضی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که در آن درگذشت، نزدش وارد شد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وی را خوش آمد گفت: و او را بوسید، و بعد از آن چیزی را مخفیانه به او گفت، و او گریه نمود، بعد از آن چیز دیگری مخفیانه به او گفت و او خندید، آن گاه برای زنان گفتم: من بر این باور بودم که این زن بر زنان فضیلت و امتیاز دارد، اما ناگاه معلوم گردید که وی از جمله دیگر زنان [و مثل آنها] است، گاهی میگرید و گاهی میخندد!! از وی پرسیدم: برایت چه گفت؟ گفت: اگر این را برایت بگویم فاش کننده رازم، هنگامی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درگذشت، وی گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مخفیانه به من گفت: «من وفات میکنم»، بنابراین گریه نمودم، بعد از آن مخفیانه به من گفت: «تو اولین کسی از اهلم هستی که به من میپیوندی»، آن گاه بدان مسرور شدم، و آن خوشم آمد[2].
برخاستن اصحاب براى پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
بزار از محمدبن هلال و او از پدرش روایت نموده که: وقتی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بیرون میآمد، تا اینکه داخل خانهاش میشد برایش ایستاده میماندیم. هیثمی[3] میگوید: در آنچه من جمع نمودهام این را همین طور یافتم، و ممکن از محمدبن هلال از پدرش از ابوهریره رضی الله عنه روایت باشد، و ظاهر هم همینطور است، چون هلال تابعی ثقه است، یا اینکه از محمدبن هلال بن ابی هلال از پدرش و از جدش روایت است، و این بعید است، و رجال بزار ثقهاند.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و نهى نمودن اصحاب از برخاستن برایش
ابن جریر از ابوامامه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در حالی که بر عصای خود تکیه مینمود نزد ما بیرون آمد، و ما برایش برخاستیم، فرمود: «چنان که عجمها بر میخیزند، و یکدیگر را تعظیم میکنند، بر نخیزید»[4]. این چنین در الکنز (55/5) آمده است، و ابوداود این را به مانند آن، چنانکه در جمع الفوائد (143/2) آمده، روایت نموده است.
و احمد از عباده بن صامت رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم نزد ما بیرون آمد، آن گاه ابوبکر رحمهاللَّه گفت: برخیزید از این منافق برای پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شکایت کنیم، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «فقط برای خداوند تبارک و تعالی برخاسته میشود، و برای کس دیگری برخاسته نمیشود»[5]. هیثمی (40/8) میگوید: در این راویی که از وی نام برده نشده، و ابن لهیعه آمدهاند.
بخاری[6] از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: دیدن هیچ شخصی از دیدن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برایشان محبوبتر نبود، و هنگامی وی را میدیدند به خاطری که میدانستند وی ایستادن را بد میبیند، برایش بر نمیخاستنده[7]. این را ترمذی روایت نموده و صحیح دانسته است، چنانکه عراقی در تخریج الإحیاء گفته، و امام احمد، و ابوداود نیز این را، چنانکه در البدایه (57/6) آمده، روایت نمودهاند. و بخاری[8] از نافع و او از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از اینکه (مردی) مرد دیگری را از مجلس برخیزاند و بعد در جایش بنشیند نهی نموده است، و ابن عمر رضی الله عنهما اگر مردی برایش از جای نشستن خود بر میخاست در آنجا نمینشست[9]. و ابن سعد (120/4) از نافع از ابن عمر رضی الله عنه فقط عملکرد ابن عمر رضی الله عنهما را روایت نموده است.
و ابن سعد[10] از ابو خالد والبی روایت نموده، که گفت: علی بن ابی طالب رضی الله عنه در حالی نزد ما آمد، که برای تشریف آوریاش ایستادهایم و انتظار میکشیم گفت: چرا من شما را ایستاده میبینم؟! و بخاری[11] از ابومجلز روایت نموده، که گفت: معاویه رضی الله عنه در حالی بیرون آمد، که عبداللَّه بن عامر و عبداللَّه بن زبیر رضی الله عنهم نشسته بودند، آنگاه ابنعامر برخاست، و ابن زبیر که سنگینتر آنها بود در جای خود نشسته باقی ماند، و معاویه رضی الله عنه گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است: «کسی که دوست داشته باشد، بندههای خداوند برای وی بایستند، باید خانهای را از آتش برای خود آماده ببنید»[12].
[1]- الأدب (ص138).
[2]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (947) آلبانی آن را صحیح دانسته است. همچنین بخاری در صحیح خود (3623، 3715) و مسلم در کتاب الفاضائل (99) و احمد (6/ 282) و ابن ماجه (1621) و طبرانی (11/ 330).
[3]- 40/8.
[4]- ضعیف. احمد (5/ 253) ابوداوود (5230) آلبانی آن را ضعیف دانسته است. اما نهی از این کار که پارس ها انجام میدادند در احادیث صحیح آمده است. مثلا: مسلم و ابن ماجه (3836).
[5]- ضعیف. احمد (5/ 317) در سند آن جهالت وجود دارد همچنین ابن لهیعة ضعیف است.
[6]- الأدب (ص 138).
[7]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (138) ترمذی (4/7) و آن را صحیح دانسته است. احمد (3/ 132) نگا: الصحیحة (358).
[8]- الأدب (ص 169).
[9]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (1153) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[10]- 28/6.
[11]- الأدب (ص144).
[12]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (977) آلبانی آن را صحیح دانسته است. احمد (4/ 93، 100).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر