توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

عزت و اكرام نمودن بزرگ و عزتمند قوم

 

عزت و اكرام نمودن بزرگ و عزتمند قوم

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و انداختن چادرش براى جریربن عبداللَّه تا بر آن بنشیند

طبرانی در الصغیر والأوسط از جریربن عبداللَّه بجلی  رضی الله عنه  روایت نموده که: او در حالی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، که وی در خانه شلوغی قرار داشت، و بر دروازه ایستاد، آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به طرف راست و چپ متوجه شد ولی گنجایشی ندید، بنابراین پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چادر خود را گرفت و جمع نمود و به طرف وی انداخت و گفت: «روی این بنشین»، و جریر آن را گرفت و به [سینه خود] چسباند و بوسید و دوباره به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برگرداند و گفت: ای رسول خدا، خداوند آن چنان که مرا عزت نمودی، تو را عزت کند، و پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی بزرگ و کریم قومی نزدتان آمد او را عزت کنید»[1]. هیثمی[2] می‏گوید: در این عون بن عمرو قیسی آمده، و ضعیف می‏باشد. و نزد طبرانی در الأوسط از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت است که: جریربن عبداللَّه  رضی الله عنه  در حالی داخل خانه شد که خانه پر بود، و جایی برای نشستن نیافت، آن گاه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  لنگ و یا چادر خود را برای وی انداخت و گفت: «روی این بنشین»، و او آن را گرفت و بوسید و به خود چسباند و گفت: ای رسول خدا، خداوند، آن چنان که مرا عزت نمودی تو را عزت کند، و پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی بزرگ و کریم قومی نزدتان آمد او را عزت کنید»[3].

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و نشاندن عیینه بن حصن بر بالشت

طبرانی از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: عیینه بن حصن  رضی الله عنه  در حالی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  داخل شد که ابوبکر و عمر  رضی الله عنهما  نزد وی بودند، و همه بر زمین نشسته بودند، آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برای عیینه بالشتی خواست، و او را بر آن نشاند و گفت: «وقتی بزرگ و کریم قومی نزدتان آمد او را عزت کنید»[4]. هیثمی (16/8) می‏گوید: این را طبرانی روایت نموده، و در آن کسانی‏اند که من نشناختم‏شان.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و انداختن بالشتى براى عدى بن حاتم

عسکری و ابن عساکر از عدی بن حاتم  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که: وقتی وی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، او برایش بالشتی را انداخت، ولی او بر زمین نشسته، و گفت: شهادت می‏دهم که تو در زمین در تلاش بلندی و فساد نیستی، و اسلام آورد، گفتند: ای نبی خدا، ما از تو عملی را دیدیم که آن را از خودت برای هیچکسی ندیده بودیم، فرمود: «آری، این بزرگ و کریم قومی است، و وقتی بزرگ و کریم قومی نزدتان آمد، او را عزت و اکرام کنید»[5]. این چنین در الکنز (55/5) آمده است.

 

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و عزت نمودن ابوراشد

دولابی[6] از ابوراشد بن عبدالرحمن  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: با صد تن از قومم نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمدیم، هنگامی که به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نزدیک شدیم ایستادیم و به من گفتند: ای ابومعاویه تو پیش برو، اگر چیزی را دیدی که خوشت آمد، نزد ما بیا تا همه نزد وی رویم و اگر از آنچه که خوشت می‏آید چیزی را ندیدی، به طرف ما برگرد، تا همه برگردیم، آن گاه نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمدم، و خردترین قوم بودم، و گفتم: صبح بخیر ای محمد، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این سلام مسلمانان برای یکدیگر نیست»، به او گفتم: چگونه است ای پیامبر خدا؟ گفت: «وقتی نزد قومی از مسلمانان آمدی می‏گویی: السلام عليكم ورحمة الله»، گفتم: «السلام علیك یا رسول الله ورحمه الله وبرکاته»، گفت: «وعليك السلام ورحمه الله وبركاته»، بعد از آن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به من گفت: «نامت چیست، و تو کیستی؟» گفتم: من ابومعاویه بن عبداللات و العزی هستم. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به من گفت: «بلکه تو ابوراشدبن عبدالرحمن هستی»، و مرا عزت نمود و در پهلوی خود نشاند، و چادرش را به من پوشانید، و کفش‌هایش را به من داد، و عصای خود را به من بخشید و اسلام آوردم، آن گاه از همنشینان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  کسی به او گفت: ای پیامبر خدا تو را می‏بینم که این مرد را عزت نمودی، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به آنان گفت: «این شریف قوم خود است، و وقتی شریف قومی نزدتان آمد، او را عزت کنید»... و حدیث را متذکر شده است[7].



[1]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (5261) در سند آن عون القیسی است که ضعیف است: المجمع (8/ 105).

[2]- 15/8.

[3]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (5461) در سند آن مجهولانی وجود دارند: المجمع (8/ 16).

[4]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (5582) در سند آن مجهولانی وجود دارند: المجمع (8/ 16).

[5]- اسناد آن ضعیف است. دولابی در «الکنی» (312) و ابن عساکر از طریق او در تاریخ دمشق (10/ 21/ 2 – 22/ 1) آلبانی در الصحیحة (3/ 208) می‌گوید: ان سندی است بسیار تاریک که هیچ کدام از رجال آن شناخته نیتسند و معرفی نشده‌اند به جز ابی راشد که از وی در صحابه نام برده‌اند./ البته آلبانی متن آن را بر اساس راه‌های دیگری که وارد شده است در الصحیحة (1205) و صحیح الجامع (269) حسن دانسته است.

[6]- الکنی (31/1).

[7]- این را ابن منده از این طریق به اختصار روایت نموده است، و همچنان ابن سکن این را، چنانکه در الإصابه (409/2) آمده، روایت کرده است، و همچنان این را عقیلی، چنان که در منتخب الکنز (216/5) آمده، روایت نموده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...