گریه صهیب و قول حفصه در وقت خنجر خوردن عمر
ابن سعد[1] از ابن سیرین روایت نموده، که گفت: وقتی که عمربن خطاب رضی الله عنه با خنجر زده شد، نوشیدنی آورده شد، و آن از جراحت وی بیرون گردید، آن گاه صهیب رضی الله عنه گفت: وای عمر! و ای برادرم! پس از تو کی برای ما است! عمر رضی الله عنه به او گفت: باز ایست ای برادرم! آیا نمیدانی کسی که بر وی به آواز گریه و فریاد شود عذاب کرده میشود. و ابوبرده از پدرش روایت نموده، که گفت: هنگامی که عمر رضی الله عنه با خنجر زده شد، صهیب آمد و با صدای بلند گریه نمود، آن گاه عمر گفت: آیا بر من [گریه میکنی]؟ گفت: آری، عمر گفت: آیا نمیدانی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گفته است: «بر کسی که گریه شود، تعذیب میگردد»[2]. و از مقدام بن معدیکرب رضی الله عنه روایت است که گفت: هنگامی که عمر رضی الله عنه مورد اصابت قرار گرفت، حفصه رضی الله عنهما نزد وی داخل شد و گفت: ای یار پیامبر خدا، ای پدر زن پیامبر خدا و ای امیرالمؤمنین، آنگاه عمر به ابن عمر رضی الله عنهما گفت: ای عبداللَّه مرا بنشان، بر آنچه میشنوم نمیتوانم صبر کنم، عبداللَّه او را به سینه خود تکیه داد، و او به حفصه گفت: من نظر به حقی که بر تو دارم، به تو دستور میدهم که مرا پس از این مجلست مدح و توصیف نکنی، اما در مورد چشم هایت من مالک آن نیستم، چون اگر میتی به آنچه در وی نیست توصیف گردد ملائک آن را مینویسند.
گریه نمودن سعیدبن زید و ابن مسعود بر مرگ عمر رضی الله عنهم
ابن سعد[3] از عبدالملک بن زید و او از پدرش روایت نموده، که گفت: سعیدبن زید رضی الله عنه گریه نمود، کسی به او گفت: ای ابو اعور چه تو را میگریاند؟ پاسخ داد: بر اسلام گریه میکنم، چون مرگ عمر رضی الله عنه در اسلام رخنه و شکاف به وجود آورده است، رخنه و شکافی که تا روز قیامت بسته نخواهد شد. و از ابووائل روایت است که گفت: عبداللَّه بن مسعود نزد ما آمد و مرگ عمر رضی الله عنه را به ما خبر داد، من دیگر هیچ روزی را چون گریه و اندوه وی در آن روز ندیدم، بعد از آن گفت: به خدا سوگند، اگر بدانم که عمر سگی را دوست میداشت، آن را حتماً دوست میدارم، و به خدا سوگند، گمان میکنم که درخت عضاه[4] هم فقدان عمر رضی الله عنه را احساس نموده است.
گریه نمودن عمر بر مرگ نعمان بن مقرن
ابن ابی الدنیا از ابوعثمان روایت نموده، که گفت: عمر رضی الله عنه را دیدم که وقتی خبر مرگ نعمان[5] به او رسید، دست خود را بر سرش گذاشت و شروع به گریستن نمود[6].
گریه نمودن ثمامه، زید، ابوهریره و ابوحمید بر کشته شدن عثمان رضی الله عنهم
ابونعیم از ابوالاشعث صنعانی روایت نموده، که گفت: بر صنعا امیری بود، که به او ثمامه بن عدی رضی الله عنه گفته میشد - وی از جمله اصحاب بود - ، هنگامی خبر مرگ عثمان رضی الله عنه رسید وی گریه نمود و گفت: این همان وقتی است که خلافت نبوت به پایان رسید، و جای خود را به پادشاهی و استبداد داد، کسی که بر چیزی غلبه نماید آن را میخورد[7].
و ابن سعد[8] از زیدبن علی روایت نموده که: زیدبن ثابت رضی الله عنه در روزی که منزل عثمان رضی الله عنه محاصره شده بود بر وی گریه مینمود. و از ابوصالح روایت است که گفت: ابوهریره رضی الله عنه وقتی حادثه به شهادت رسیدن حضرت عثمان را به یاد میآورد گریه مینمود، افزود: گویی من از ابوهریره میشنوم که میگوید: آه، آه، و به آواز بلند میگرید. و از یحیی بن سعید روایت است که گفت: هنگامی که عثمان رضی الله عنه به قتل رسید ابوحمید ساعدی رضی الله عنه - که از جمله حاضرین در بدر بود - گفت: بار خدایا، از جانب تو بر من لازم باشد که دیگر اینطور نکنم و آن طور نکنم، و تا تو را ملاقات ننمایم دیگر نخندم.
[1]- ابن سعد (362/3).
[2]- ابونعیم در حلیة (3/ 3652).
[3]- 372/3.
[4]- هر درخت بزرگ خاردار، واحدش «عضاهه» است. م.
[5]- وی نعمان بن مقرن است که در معرکه نهاوند به شهادت رسید.
[6]- این چنین در الکنز (117/8) آمده است.
[7]- این چنین در منتخب الکنز (27/5) آمده. و ابن سعد (80/3) این را به مانند آن روایت نموده است.
[8]- 81/3.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر