توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

گريه بر مرگ بزرگان

 

گريه بر مرگ بزرگان

گریه صهیب و قول حفصه در وقت خنجر خوردن عمر

ابن سعد[1] از ابن سیرین روایت نموده، که گفت: وقتی که عمربن خطاب  رضی الله عنه  با خنجر زده شد، نوشیدنی آورده شد، و آن از جراحت وی بیرون گردید، آن گاه صهیب  رضی الله عنه  گفت: وای عمر! و ای برادرم! پس از تو کی برای ما است! عمر  رضی الله عنه  به او گفت: باز ایست ای برادرم! آیا نمی‏دانی کسی که بر وی به آواز گریه و فریاد شود عذاب کرده می‏شود. و ابوبرده از پدرش روایت نموده، که گفت: هنگامی که عمر  رضی الله عنه  با خنجر زده شد، صهیب آمد و با صدای بلند گریه نمود، آن گاه عمر گفت: آیا بر من [گریه می‏کنی]؟ گفت: آری، عمر گفت: آیا نمی‏دانی که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفته است: «بر کسی که گریه شود، تعذیب می‏گردد»[2]. و از مقدام بن معدیکرب  رضی الله عنه  روایت است که گفت: هنگامی که عمر  رضی الله عنه  مورد اصابت قرار گرفت، حفصه  رضی الله عنهما  نزد وی داخل شد و گفت: ای یار پیامبر خدا، ای پدر زن پیامبر خدا و ای امیرالمؤمنین، آنگاه عمر به ابن عمر  رضی الله عنهما  گفت: ای عبداللَّه مرا بنشان، بر آنچه می‏شنوم نمی‏توانم صبر کنم، عبداللَّه او را به سینه خود تکیه داد، و او به حفصه گفت: من نظر به حقی که بر تو دارم، به تو دستور می‏دهم که مرا پس از این مجلست مدح و توصیف نکنی، اما در مورد چشم هایت من مالک آن نیستم، چون اگر میتی به آنچه در وی نیست توصیف گردد ملائک آن را می‏نویسند.

گریه نمودن سعیدبن زید و ابن مسعود بر مرگ عمر  رضی الله عنهم

ابن سعد[3] از عبدالملک بن زید و او از پدرش روایت نموده، که گفت: سعیدبن زید  رضی الله عنه  گریه نمود، کسی به او گفت: ای ابو اعور چه تو را می‏گریاند؟ پاسخ داد: بر اسلام گریه می‏کنم، چون مرگ عمر  رضی الله عنه  در اسلام رخنه و شکاف به وجود آورده است، رخنه و شکافی که تا روز قیامت بسته نخواهد شد. و از ابووائل روایت است که گفت: عبداللَّه بن مسعود نزد ما آمد و مرگ عمر رضی الله عنه  را به ما خبر داد، من دیگر هیچ روزی را چون گریه و اندوه وی در آن روز ندیدم، بعد از آن گفت: به خدا سوگند، اگر بدانم که عمر سگی را دوست می‏داشت، آن را حتماً دوست می‏دارم، و به خدا سوگند، گمان می‏کنم که درخت عضاه[4] هم فقدان عمر  رضی الله عنه  را احساس نموده است.

گریه نمودن عمر بر مرگ نعمان بن مقرن

ابن ابی الدنیا از ابوعثمان روایت نموده، که گفت: عمر  رضی الله عنه  را دیدم که وقتی خبر مرگ نعمان[5] به او رسید، دست خود را بر سرش گذاشت و شروع به گریستن نمود[6].

گریه نمودن ثمامه، زید، ابوهریره و ابوحمید بر کشته شدن عثمان  رضی الله عنهم

ابونعیم از ابوالاشعث صنعانی روایت نموده، که گفت: بر صنعا امیری بود، که به او ثمامه بن عدی  رضی الله عنه  گفته می‏شد - وی از جمله اصحاب بود - ، هنگامی خبر مرگ عثمان  رضی الله عنه  رسید وی گریه نمود و گفت: این همان وقتی است که خلافت نبوت به پایان رسید، و جای خود را به پادشاهی و استبداد داد، کسی که بر چیزی غلبه نماید آن را می‏خورد[7].

و ابن سعد[8] از زیدبن علی روایت نموده که: زیدبن ثابت  رضی الله عنه  در روزی که منزل عثمان  رضی الله عنه  محاصره شده بود بر وی گریه می‏نمود. و از ابوصالح روایت است که گفت: ابوهریره  رضی الله عنه  وقتی حادثه به شهادت رسیدن حضرت عثمان را به یاد می‏آورد گریه می‏نمود، افزود: گویی من از ابوهریره می‏شنوم که می‏گوید: آه، آه، و به آواز بلند می‏گرید. و از یحیی بن سعید روایت است که گفت: هنگامی که عثمان  رضی الله عنه  به قتل رسید ابوحمید ساعدی  رضی الله عنه  - که از جمله حاضرین در بدر بود - گفت: بار خدایا، از جانب تو بر من لازم باشد که دیگر اینطور نکنم و آن طور نکنم، و تا تو را ملاقات ننمایم دیگر نخندم.

 



[1]- ابن سعد (362/3).

[2]- ابونعیم در حلیة (3/ 3652).

[3]- 372/3.

[4]- هر درخت بزرگ خاردار، واحدش «عضاهه» است. م.

[5]- وی نعمان بن مقرن است که در معرکه نهاوند به شهادت رسید.

[6]- این چنین در الکنز (117/8) آمده است.

[7]- این چنین در منتخب الکنز (27/5) آمده. و ابن سعد (80/3) این را به مانند آن روایت نموده است.

[8]- 81/3.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...