صبر بر مرگ اولاد، اقارب و دوستان
صبر سیدنا محمد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بر مرگ پسرش ابراهیم
ابن سعد[1] از انس بن مالک رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: ابراهیم را دیدم که در پیش روی پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم جان میداد، و چشمهای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اشک میریخت، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «چشم اشک میریزد، و قلب اندوهگین میگردد، و جز آنچه پروردگارمان را راضی میکند، غیر آن را نمیگوییم، به خدا سوگند، ای ابراهیم، ما به خاطر تو اندوهگین هستیم».
و نزد وی[2] همچنان از مکحول روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حالی که بر عبدالرحمن تکیه نموده بود داخل شد و ابراهیم جان میداد، هنگامی که در گذشت چشمهای پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم اشک ریخت، عبدالرحمن به او گفت: ای پیامبر خدا، این چیزی است، که مردم را از آن نهی میکنی، وقتی مسلمانان تو را ببینند که گریه میکنی، آنها نیز گریه میکنند!! گوید: هنگامی که اشکش خشک شد، گفت: «این مهربانی است و کسی که رحم نکند رحم نمیشود، مردم را از نوحه خوانی نهی میکنیم، و از اینکه مردی به آنچه توصیف شود که در وی نیست»، بعد از آن فرمود: «اگر وعده با هم یک جا شدن، و راه پیمودنی نمیبود، و آخر ما به اول مان نمیپیوست، بر وی اندوهی غیر از این اندوه میداشتیم، ما بر وی غمگین هستیم، چشم اشک میریزد، قلب اندوهگین میشود، و آنچه پروردگارمان را ناراضی گرداند، آن را نمیگوییم، باقی دوره شیرخوارگی وی در جنت میباشد»[3].
صبر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر مرگ فرزند یکى از دخترانش
طیالسی، احمد، ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، ابوعوانه و ابن حبان از اسامه بن زید رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودیم، که یکی از دخترانش کسی را نزد وی فرستاد، و او را طلب مینمود، به او خبر میداد که طفلی از وی در حال مرگ است، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به همان کس گفت: «به طرف وی برگرد، و به او خبر بده، که خداوند آنچه را میگیرد مال اوست و آنچه را میدهد نیز از آن اوست، و هر چیز نزد وی دارای یک وقت معین است، وی را امر کن تا صبر کند، و ثواب آن رااز خدا بخواهد». فرستاده برگشت و گفت: وی سوگند داد، که باید نزدش بیایی، آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برخاست، و سعدبن عباده، معاذبن جبل، ابی بن کعب و زیدبن ثابت رضی الله عنهم و مردان دیگری با او برخاستند، من نیز با ایشان حرکت کردم، طفل بهسوی پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم حرکت داده شد، که نفسش حرکت مینمود و میجنبید، گویی که در مشکی باشد، چشمهای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اشک زد، و سعد به او گفت: ای پیامبر خدا، این چیست؟ گفت: «این رحمتی است که خداوند آن را در قلبهای بندگان خود قرار داده است، و خداوند بندگان با رحم را رحم میکند»[4]. این چنین در الکنز (118/8) آمده است.
صبر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر مرگ عمویش حمزه
بزار و طبرانی از ابوهریره رضی الله عنه روایت نمودهاند که: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی که حمزه بن عبدالمطلب به شهادت رسید بر سر وی ایستاد و منظری را دید که هیچ منظری را دردناکتر از آن ندیده بود، و دید که تکه تکه شده است، و گفت: «رحمت خدا بر تو باد، تا جایی که من میدانم تو وصل کننده رحم و انجام دهنده کارهای خیر بودی، به خدا سوگند، اگر اندوه و غمگینی کسی که بعد از توست بر تو نمیبود، دوست داشتم که تو را بگذارم، تا خداوند از شکمهای درندگان - یا کلمهای مانند آن - حشرت کند. به خدا سوگند، در مقابل این عمل هفتاد تن را چون مرده تو تکه تکه خواهم نمود». آن گاه جبرئیل علیهالسلام با این سوره بر محمد صل الله علیه و آله و سلم نازل شد و خواند:
﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِ﴾ [النحل: 126] تا به آخر آیت.
ترجمه: «اگر خواستید مجازات کنید، تنها به مقداری که به شما تعدی شده کیفر دهید».
آن گاه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم برای قسم خویش کفاره داده و از اجرای این عمل اجتناب ورزید[5]. در این صالح بن بشیری مری آمده و وی، چنانکه هیثمی (19/6) میگوید، ضعیف میباشد، و حاکم (197/3) این را به این اسناد به مانند آن روایت نموده است.
و نزد طبرانی از ابن عباس رضی الله عنهما روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم مقابل حمزه رضی الله عنه ایستاد، و بهسوی آنچه بر وی انجام داده شده بود نگاه نمود: گفت: «اگر زنان ما غمگین نمیشدند وی را دفن نمینمودم، و وی را میگذاشتم تا در شکمهای درندگان و چینه دانهای پرندگان باشد، و خداوند او را از آن جا برانگیزد». میگوید: و آن چه را در وی دید، اندوهگینش ساخت و گفت: «اگر بر آنها پیروز شدم، سی مرد آنها را تکه تکه خواهم نمود»، آنگاه خداوند جل جلاله در این باره نازل فرمود:
﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِۦۖ وَلَئِن صَبَرۡتُمۡ لَهُوَ خَيۡرٞ لِّلصَّٰبِرِينَ ١٢٦﴾ [النحل: 126]. تابه این قول خداوند ﴿يَمۡكُرُونَ﴾.
ترجمه: «و اگر خواستید مجازات کنید، تنها به مقداری که به شما تعدی شده کیفر دهید، و اگر شکیبایی پیشه کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است... و حیله و مکر میکنند».
بعد از آن دستور داد و او به طرف قبله نهاده شد، بعد نه مرتبه بر وی تکبیر گفت، و سپس شهدا را کنار وی جمع نمود، و هرگاه شهیدی آورده میشد، در پهلوی وی گذاشته میشد، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر وی و شهدا هفتاد قرآن نازل شد، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم عفو نمود و مثله کردن را ترک کرده[6]. در این احمدبن ایوب بن راشد آمده، و ضعیف میباشد. این را هیثمی (120/6) گفته است.
اندوه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر زیدبن حارثه
ابن ابی شیبه، ابن منیع، بزار، باوردی، دارقطنی در الأفراد و سعیدبن منصور از اسامه بن زید رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: هنگامی که پدرم کشته شد، نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمدم، وقتی که مرا دید چشمهایش اشک ریخت، و به فردای آن نیز نزد وی آمدم، گفت: «امروز نیز از دیدن تو چیزی را میبینم که دیروز از تو دیدم»[7]. این چنین در المنتخب (136/5) آمده است. و نزد ابن سعد[8] از خالدبن شمیر روایت است که گفت: هنگامی که زیدبن حارثه به شهادت رسید، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزدشان آمد، میافزاید: آنگاه دختر زید به طرف پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم با اضطراب و گریان دوید، و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گریست، و آوازش بلند گردید، سعدبن عباده رضی الله عنه گفت: ای رسول خدا، این چیست؟ پاسخ داد: «این شوق دوست به دوستش است»[9].
اندوه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر عثمان بن مظعون
ترمذی از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عثمان بن مظعون را در حالی که درگذشته بود میبوسید، و گریه مینمود، و چشمهایش اشک میریخت[10]. این چنین در الإصابه (464/2) آمده است، و ابن سعد (288/3) از عایشه رضی الله عنها مانند آن را روایت کرده است، و در روایت وی آمده، که گفت: من اشکهای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که بر رخسار عثمان بن مظعون جاری بود.
[1]- 90/1.
[2]- 88/1.
[3]- این را وی (89/1) همچنان از عبدالرحمن بن عوف طویلتر از آن، و به معنای آن روایت کرده است.
[4]- بخاری (1284) مسلم (923) ابوداوود (3125) ابن ماجه (1588) احمد (5/ 204).
[5]- ضعیف. بزار (1795) در سند آن صالح بن بشیر المری است که ضعیف است. حاکم (3/ 197) به مانند آن.
[6]- ضعیف. طبرانی (12/ 62، 63) نگا: مجمع (6/ 120).
[7]- بزار (2675) ابن ابی شیبة (7/ 532).
[8]- 32/3.
[9]- ابن عساکر در تاریخ دمشق (5/ 462).
[10]- صحیح. ترمذی (989) وی گفته است: حسن صحیح است. آلبانی نیز آن را در صحیح الترمذی، (788) صحیح دانسته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر