قصه خصومت اهل قبا و اصلاح پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در میان شان
بخاری[1] از سهل بن سعد رضی الله عنه روایت نموده که: اهل قبا در میان خود جنگ نمودند، حتی که یک دیگر را با سنگ زدند و این به پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم خبر داده شد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بیایید برویم در میانشان صلح کنیم». و نزد وی همچنان[2] از سهل روایت میکند که: در میان گروهی از بنی عمرو بن عوف چیزی واقع شد، آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با گروهی از اصحاب خود جهت صلح در میان آنها به سویشان حرکت کرد، و حدیث را متذکر شده است[3].
اصلاح پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در میان متخاصمین در وقت زیارت عبداللَّه بن ابى
بخاری[4] از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته شد: اگر نزد عبداللَّه ابن ابی بیایی [بهتر میشود]، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با سوار شدن خری به طرف وی رفت، و مسلمانان با وی پیاده حرکت نمودند، و آن زمین شوره زاری بود، هنگامی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزدش آمد، عبداللَّه بن ابی بن سلول گفت: از من دور شو، به خدا سوگند، بدبویی خرت مرا اذیت نمود! آن گاه مردی از انصار از میان آنها به او گفت: به خدا سوگند، خر پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از تو خوشبوتر است! ومردی از قوم عبداللَّه بن طرفداری وی حرکت کردند، و یکدیگر را دشنام دادند، آن گاه رفیقهای هردویشان به طرفداری آن دو حرکت نمودند، و در میان آن دو گروه زد و خوردی با شاخهای خرما و با دست و کفش صورت گرفت. و به ما خبر رسیده است، که این آیه نازل شد:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا﴾ [الحجرات: 9].
ترجمه: «و اگر دو گروه از مؤمنان با هم جنگ کنند میانشان اصلاح کنید»[5].
و در عیادت مریض حدیث اسامه رضی الله عنه که بخاری آن را روایت نموده گذشت، و در آن آمده: آن گاه مسلمانان، مشرکین و یهود شوریدند و یکدیگر را ناسزا گفتند، و نزدیک بود به جان یکدیگر حمله کنند، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آنها را تا آن وقت به آرامش دعوت نمود، که خاموش شدند.
اصلاح پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در میان اوس و خزرج
طبرانی از انس بن مالک رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: اوس و خزرج دو قبیله از انصار بودند، و در جاهلیت در میانشان عداوت و دشمنی وجود داشت، هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم نزد آنها آمد، آن عداوت و دشمنی از بین رفت، و خداوند قلبهایشان را به هم نزدیک گردانید، در حالی که آنها در یکی از مجالس خویش نشسته بودند، ناگهان مردی از اوس بیتی را مثال زد که در آن هجو خزرج بود، و مردی از خزرج بیتی را مثال زد، که در آن هجو اوس بود، و همینطور او بیتی را تمثیل آورد، و دیگری بیتی را تمثیل آورد، تا اینکه یکی بر جان دیگری حمله نمودند و سلاحهای خویش را گرفتند، و برای نبرد حرکت نمودند، این خبر به پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم رسید، و وحی[6] نازل شد، و او با سرعت در حالی که ساقهایش برهنه بود نزد آنها آمد، و هنگامی که آنها را دید، فریادشان نمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢﴾ [آل عمران: 102].
ترجمه: «ای مؤمنان از خدا به حق ترسیدن از وی بترسید، و جز مسلمان نمیرید».
تا اینکه از آیهها فارغ شد، آنگاه آنها صلاحهای خود را از خود دور کردند، و یکدیگر را در حالی که گریه مینمودند در آغوش گرفتند[7]. هیثمی (80/8) میگوید: این را طبرانی در الصغیر روایت نموده، و در آن غسان بن ربیع آمده، و ضعیف میباشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر