توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

ايمان به شفاعت

 

ايمان به شفاعت

قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به این که شفاعتم در برگیرنده هر آن فرد از امتم است که بدون شریک آوردن چیزی به خداوند از دنیا رفته است

بغوی و ابن عساکر از عوف بن مالک  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: در آخر شب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ما را در جایی پایین آورد، و هر یک از ما سرش را بر بازوی شترش گذاشت، در یک وقت شب بیدار شدم، و رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را نزد سواریش ندیدم، این پدیده مرا در هراس و خوف افکند، بنابر آن در تلاش و جستجوی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به راه افتادم، ناگهان به معاذ بن جبل و ابوموسی اشعری  رضی الله عنهما  برخوردم، که آنان را نیز آنچه مرا به ترس و هراس افکنده بود ترسانیده بود، در حالی که ما در این حالت قرار داشتیم، ناگهان آوازی در بالای دره چون آواز آسیاب شنیدیم، و او را از مسئله‏ای که اتفاق افتاده بود خبر دادیم، نبی خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «امشب کسی از نزد پروردگارم  جل جلاله نزدم آمد، و مرا در میان شفاعت و این که نصف امتم داخل جنت شود اختیار داد، و من شفاعت را اختیار نمودم»، گفتم: ای نبی خدا، تو را به خدا و حق صحبت و همراهی سوگند می‏دهم، که ما را از اهل شفاعت بگردانی، فرمود: «شما از اهل شفاعتم هستید»، آن گاه با پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به راه افتادیم تا اینکه نزد مردم رسیدیم، و دریافتیم که آنان نیز وقتی نبی خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را گم نموده‏اند در هراس افتاده‏اند، و نبی خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی از نزد پروردگارم آمد، و مرا در میان شفاعت و اینکه نصف امتم داخل جنت شود اختیاری نمود، و من شفاعت را اختیار نمودم»، آنان به او گفتند: تو را به خدا و صحبت و همراهی سوگند می‏دهیم، که ما را از اهل شفاعتت بگردانی، هنگامی که در اطرافش گرد آمدند، نبی خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من کسی را که حاضر است گواه می‏گیرم، که شفاعتم در برگیرنده هر آن امتی‏ام است که بدون شریک آوردن چیزی به خداوند در گذشته باشد»[1]. این چنین در الکنز (271/7) آمده است.

دعای پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برای امتش نزد پروردگارش همان شفاعت برای آنان است

بغوی، ابن منده و ابن عساکر از عبدالرحمن بن ابی عقیل  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: در هیأت ثقیف نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رفتیم، شترهایمان را نزد دروازه خوابانیدیم، و در میان مردم نزد ما مبغوض‏تر از کسی که نزدش می‏رفتیم دیگر کسی نبود، و هنوز بیرون نرفته بودیم، که از مردی که نزدش وارد شدیم دیگر کسی در میان مردم برای ما محبوب‏تر نبود. گوینده‏ای از ما گفت: ای رسول خدا، آیا از پروردگارت پادشاهی و ملکی چون پادشاهی سلیمان  علیه السلام  نخواستی؟ پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خندید، و بعد از آن گفت: «ممکن است برای صاحب‌تان نزد خداوند بهتر از ملک سلیمان باشد، خداوند هر پیامبری را که فرستاده است به او دعوت مستجابی داده است، کسی از آنان توسط آن - و در لفظی آمده: به آن - دنیا را خواست، و خداوند به او داد، و کسی از آنان هنگامی که قومش از وی نافرمانی نمودند بر آنان دعا نمود و آنان بدان هلاک شدند. خداوند به من هم دعای مستجابی داده است، که آن را نزد پروردگارم پنهان نموده‏ام، البته به خاطر شفاعت امتم در روز قیامت»[2]. بغوی می‏گوید: ابن ابی عقیل را نمی‏دانم که غیر این حدیث را روایت نموده باشد، و این حدیث غریب است، و جز به همین طریق روایت نشده است. این چنین در الکنز (272/7) آمده است. این را بخاری و حارث بن اسامه هم، چنانکه در الاصابه (411/2) آمده، روایت کرده‏اند.

قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم : من چه نیکو مردی برای شریرهای امتم هستم

شیرازی در الالقاب و ابن نجار از ام سلمه  رضی الله عنها  روایت نموده‏اند که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من چه نیکو مردی برای شریرهای امتم هستم». آن گاه مردی از مزینه به او گفت: ای رسول خدا، تو برای شریرهای ایشان هستی، حال خوبان آنان چگونه خواهد بود؟ گفت: «خوبان امتم به اعمال‌شان داخل جنت می‏شوند، و شریرهای امتم انتظار شفاعتم را می‏کشند، ولی شفاعتم در روز قیامت برای جمیع امتم مباح است، مگر برای مردی که اصحابم را بدگویی نماید»[3]. این چنین در الکنز (272/7) آمده است.

سخن علی  رضی الله عنه  درباره امیدبخش‏ترین آیه در کتاب خدا

ابن مردویه از علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  روایت نموده که: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «برای امتم شفاعت می‏کنم، تا این که پروردگارم صدایم می‏نماید و می‏گوید: ای محمد، آیا راضی شدی؟ می‏گویم: بلی، راضی شدم»، بعد از آن رویش را به‌سوی من گردانید و گفت: ای اهل عراق شما می‏گویید: امید بخش‏ترین آیه در کتاب خداوند این است:

﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ [الزمر: 53].

ترجمه: «ای بندگان من! آنان که بر نفس‏های خود اسراف و ستم کرده‏اید، از رحمت خدا ناامید مشوید، چون خداوند همه گناهان را می‏آمرزد، و او آمرزگار و مهربان است».

پاسخ دادم: آری، ما این را می‏گوییم، افزود: ولی ما اهل بیت می‏گوییم: امیدبخش‏ترین آیه در کتاب خدا این است:

﴿ وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ ٥ [الضحی: 5].

ترجمه: «و پروردگارت به تو عطا خواهد نمود و تو خوشنود خواهی شد».

و این شفاعت است.[4] این چنین در الکنز (273/7) آمده است.

سخن بریده  رضی الله عنه  درباره شفاعت در پیش روی معاویه  رضی الله عنه

احمد از ابن بریده و او از پدرش  رضی الله عنه  روایت نموده که: وی نزد معاویه  رضی الله عنه  در حالی داخل شد، که مردی صحبت می‏نمود، بریده گفت: ای معاویه برایم به سخن گفتن اجازه می‏دهی؟ گفت: آری، - وی می‏پنداشت که او هم چون آن دیگر حرف خواهد زد -، بریده گفت: از پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گوید: «من امیدوارم که در روز قیامت به تعداد آنچه در روی زمین درخت و کلوخ است شفاعت کنم»، و افزود: تو ای معاویه امیدوار آن هستی و علی  رضی الله عنه  امیدوارش نیست؟![5] این چنین در تفسیر ابن کثیر (56/3) آمده است.

جواب جابر بن عبداللَّه  رضی الله عنه  به کسی که شفاعت را تکذیب نمود

ابن مردویه از طلق بن حبیب روایت نموده، که گفت: من از همه مردم شفاعت را شدیدتر تکذیب می‏نمودم، تا اینکه با جابربن عبداللَّه  رضی الله عنه  روبرو شدم، برای او هر آیه را که می‏توانستم و خداوند در آن خلود و همیشگی اهل آتش را یاد می‏نمود تلاوت کردم، وی گفت: ای طلق آیا خودت را از من خواننده‏تر به کتاب خدا و عالم‏تر به سنت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‏پنداری؟ آنانی که [درباره‌شان آیات دال بر خلود را] خواندی، آنان اهل آنند، آنان مشرکین‌اند، ولی اینان قومی‌اند که مرتکب گناهانی شدند و بر اثر آن تعذیب گردیدند و بعد از آن اخراج شدند، سپس دستهایش را به گوش‌هایش برد و گفت: این دو کر شوند، اگر از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نشنیده باشم که می‏گفت: «از آتش بعد از اینکه داخل شدند بیرون می‏شوند»[6]، و آیاتی که تو تلاوت نمودی ما هم آن را می‏خوانیم.

و نزد ابن ابی حاتم از یزید فقیر روایت است که گفت: نزد جابر بن عبداللَّه نشستم، و او حدیث بیان می‏نمود و گفت: گروهی از مردم از آتش بیرون می‏شوند، می‏گوید: و من تا آن روز آن را منکر بودم، بنابراین خشمگین شده گفتم: از مردم تعجب نمی‏کنم، ولی از شما تعجب می‏نمایم ای یاران محمد  صل الله علیه و آله و سلم !! گمان می‏کنید، که خداوند تعدادی را از آتش بیرون می‏کند، در حالی که خداوند می‏گوید:

﴿يُرِيدُونَ أَن يَخۡرُجُواْ مِنَ ٱلنَّارِ وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنۡهَا [المائدة: 37].

ترجمه: «می‏خواهند از آتش خارج شوند، ولی آنان از آن خارج نخواهند شد».

آن گاه یارانش مرا نکوهش کردند، و او که بردبارترین ایشان بود گفت: این مرد را بگذارید، آن آیه درباره کفار است و تلاوت نمود:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ أَنَّ لَهُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لِيَفۡتَدُواْ بِهِۦ مِنۡ عَذَابِ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ تا این که به اینجا رسید ﴿وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّقِيمٞ [المائدة: 36-37].

ترجمه: «کسانی که کافر شدند اگر تمام آنچه روی زمین قرار دارد و همانند آن، برای آنان باشد، و آنها را برای نجات از مجازات روز قیامت بدهند... و برای آنان مجازات پایداری است».

[بعد از آن گفت:] آیا قرآن را نمی‏خوانی؟ گفتم: بلی می‏خوانم، آن را حفظ نموده‏ام، گفت: آیا خداوند نمی‏گوید:

﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩ [الاسراء: 79].

ترجمه: «پاسی از شب را از خواب برخیز و قرآن) و نماز (بخوان، این یک وظیفه اضافی برای توست، تا پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد».

این همان مقام است، خداوند تعالی اقوامی را در آتش به سبب خطاهایشان تا وقتی که خواست نگه می‏دارد و با آنان حرف نمی‏زند، و وقتی که خواست ایشان را بیرون نماید، بیرون‌شان می‏کند، می‏گوید: و بعد از آن دیگر به تکذیب شفاعت عودت ننمودم[7]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (54/2) آمده است.



[1]- صحیح لغیره. ابن عساکر (4/ 415) طبرانی (18/ 58/ 107) منذری در الترغیب می گوید: طبرانی آن را با دو سند که یکی از آنها جید است روایت کرده است. همچنین ابن حبان در صحیح خود (2592) به مانند آن. آلبانی آن را در صحیح الترغیب (3637) صحیح دانسته است.

[2]- صحیح لغیره. طبرانی د حاکم (1/ 68) بزار و ابوعاصم در السنة (2/ 393- 394) (824) منذری اسناد آن را جید دانسته است. آلبانی در صحیح الترغیب (635) صحیح دانسته است.

[3]- ابونعیم در الحلیة (10/ 219) طبرانی در الکبیر (7483) از ابی امامة بطور مرفوع که در سند آن جمیع بن ثوب الرحبی که بخاری درباره اش می گوید: منکر الحدیث است. نسائی می گوید: متروک است. ابن عدی می گوید: روایاتش نشانه‌ی ضعیف بودنش است. نگا: التذکره با تحقیق من (384).

[4]- ضعیف. ابونعیم (3/ 179) همچنین بزار و طبرانی بطور مختصر. منذری در الترغیب می گوید: سند آن ان شاءالله حسن است. آلبانی در ضعیف الترغیب می گوید: منذری چنین می گوید اما در آن یک ضعیف و یک شخص ناشناس است. (4118).

[5]- ضعیف. احمد (5/ 347) در سند آن حارث بن حصیرة صدوق است و اشتباه می کند. ابواسرائیل ابن خلیفه نیز ضعیف بدحفظ است. التقریب (1/ 69) نگا: المجمع (10/ 378).

[6]- صحیح. احمد (3/ 330) بخاری در ادب المفرد (818) آلبانی در صحیح الادب صحیحش دانسته است.

[7]- حسن. ابوحاتم. رجال آن ثقه هستند. مبارک بن فضالة نیز مدلس است و تدلیس تسویه می کند اما در این سند به شنیدن تصریح نموده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...