توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

عزت و احترام والدين

 

عزت و احترام والدين

گفته پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  براى مردى که او را از اداى شکر مادرش پرسید

طبرانی در الصغیر از بریده روایت نموده: که مردی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: ای پیامبر خدا، من مادرم را بر گردن خود دو فرسخ راه در ریگستان گرم و سوزانی که اگر پاره‏ای از گوشت را در آن می‏انداختم می‏پخت حمل نمودم، آیا شکر وی را ادا نموده‏ام؟ گفت: «ممکن است این برای یکی از احسان‏های وی کافی باشد»[1]. هیثمی (137/8) می‏گوید: در این حسن بن ابوجعفر آمده، وی ضعیف می‏باشد، و نه دروغگو، و لیث بن ابوسلیم مدلس است.

وصیت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  براى مردى درباره پدرش

طبرانی در الأوسط از عایشه  رضی الله عنها  روایت نموده، که گفت: مردی که پیرمردی همراهش بود نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «ای فلان، این کس که با توست کیست؟» گفت: پدرم، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در پیش روی وی راه مرو، قبل از وی منشین، او را به اسمش صدا مکن ووی را در معرض دشنام قرار مده»[2]. هیثمی (137/8) می‏گوید: در این علی بن سعیدبن بشیر شیخ طبرانی آمده که لین الحدیث می‏باشد، و ابن دقیق العید نقل نموده، که وی ثقه دانسته شده است. ومحمدبن عروه بن البرند را نشناختم، ولی بقیه رجال وی رجال صحیح‏اند.

وصیت ابوهریره براى ابوغسان درباره پدرش

طبرانی در الأوسط از ابوغسان ضبّی روایت نموده، که گفت: بیرون آمدم و با پدرم در پشت حره راه می‏رفتم که ابوهریره  رضی الله عنه  با من روبرو شد و به من گفت: این کیست؟ گفتم: پدرم، گفت: پیش روی پدرت راه مرو، ولی از عقب وی یا در پهلویش راه برو، کسی را مگذار که در میان تو و وی حایل واقع گردد، بالای سقف پدرت راه مرو که او را تحقیر می‏کنی و استخوانی را که پدرت به طرف آن نگاه نموده است نخور، ممکن است که او اشتهای آن را نموده باشد. هیثمی (137/8) می‏گوید: ابوغسان و ابوغنم راوی از وی را نشناختم، و بقیه رجال وی ثقه‏اند.

دستور پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به نیکى والدین به کسى که به خاطر جهاد نزد وى آمده بود

امام‏های شش گانه، غیر ابن ماجه، از عبداللَّه بن عمروبن عاص  رضی الله عنهما  روایت نموده‏اند، که گفت: مردی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و از وی برای [رفتن به] جهاد اجازه خواست، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «آیا پدر و مادرت زنده هستند؟» گفت: آری، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بنابراین در آن‏ها جهاد کن»[3]. و در روایتی نزد مسلم آمده که گفت: مردی به‌سوی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  روی آورد و گفت: من با تو به هجرت و جهاد بیعت می‏کنم، و پاداش را از خدا می‏خواهم، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا یکی از والدینت زنده‏اند؟» گفت: آری، بلکه هردوی‌شان زنده‏اند، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «و اجر و پاداش را از خدا می‏خواهی» گفت: بلی، فرمود: «بنابراین به طرف پدر و مادرت برگرد و همنشینی با ایشان را نیکودار»[4]. و در روایتی از ابوداود آمده که گفت: آمده‏ام تا با تو بر هجرت بیعت کنم، و پدر و مادرم را در حالی ترک نمودم که گریه می‏کردند، فرمود: «نزد آن‏ها برگرد و آن‏ها را چنانکه گریاندی بخندان»[5]. نزد وی همچنان به روایت از ابوسعید  رضی الله عنه  روایت است که: مردی از اهل یمن به‌سوی پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هجرت نمود، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «آیا تو کسی را در یمن نداری؟» پاسخ داد: پدر و مادرم هستند. فرمود: «آن‏ها به تو اجازه دادند؟» گفت: نخیر، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به‌سوی آن‏ها برگرد، و از ایشان اجازه بخواه، اگر به تو اجازه دادند جهاد کن، و گرنه به آن‏ها نیکی نما»[6]. و نزد ابویعلی و طبرانی به اسناد جید از انس  رضی الله عنه  روایت است که گفت: مردی نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: من جهاد را دوست دارم ولی بر آن قادر نیستم، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «آیا یکی از والدینت باقی هست؟» گفت: مادرم هست، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در حال نیکی به وی، با خدا روبرو شو، و وقتی که این را انجام دادی، تو حاجی، عمره کننده و مجاهد هستی»[7]. این چنین در الترغیب (93/4) آمده است.

 

 

پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  و منع نمودن ابوهریره از جنگ خیبر به خاطر مادرش

طبرانی از ابوامامه  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به‌سوی این قریه که اهل آن ستمگرند آماده شوید، چون خداوند إن شاءاللَّه آن را برای شما می‏گشاید - هدف خیبر است - ، و کسی که شترش عاصی و سرکش باشد، یا ضعیف باشد با من بیرون نیاید، ابوهریره  رضی الله عنه  نزد مادرش رفت و گفت: اسباب مرا آماده کن، چون پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به جهاد[8] (برای جنگ) دستور داده است، مادرش گفت: می‏روی، و خودت می‏دانی که من بدون تو داخل نمی‏شوم! گفت: من از پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  تخلف نمی‏کنم، آن گاه مادرش پستان‏های خود را بیرون آورد و ابوهریره را به شیری که از آن مکیده بود سوگند داد، بعد مخفیانه نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، و قضیه را به وی یادآوری نمود، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «برو مشکلت حل کرده شد». بعد از آن ابوهریره آمد، و پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از وی روگردان شد، گفت: ای پیامبر خدا، من روی گردانیدنت را نسبت به خود احساس می‏کنم، و این بدون رسیدن چیزی از من به تو نیست، گفت: «تو کسی هستی که مادرت تو را سوگند داد، و پستان‏های خود را بیرون آورد، و به شیری که از آن مکیده بودی سوگندت داد! آیا یکی از شما بر این باور است، که اگر نزد پدر و مادر، یا یکی از آن‏ها باشد در راه خدا نیست؟ بلکه او وقتی به آنها نیکی کند، و حق‌شان را ادا نماید در راه خداست». ابوهریره  رضی الله عنه  می‏گوید: بعد از آن من دو سال بدون شرکت و سهم‏گیری در غزوات باقی ماندم، تا اینکه او درگذشت...[9] و حدیث را متذکر شده[10].

امر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  براى بعضى اصحاب خود به نیکى والدین‌شان و ترک جهاد

طبرانی از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در سقایه[11] قرار داشت، که زنی فرزند خود را گرفته نزد وی آمد و گفت: این پسرم می‏خواهد به جنگ برود، ومن او را نمی‏گذارم، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «از مادرت تا وقتی که به تو اجازه نداده، یا مرگ وی را نبرده است دور مشو، چون در این عمل پاداشت بزرگتر است»[12]. و نزد وی همچنان از او روایت است که گفت: مردی با مادرش نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمدند، آن مرد خواهان رفتن به جهاد بود، و مادرش او را نمی‏گذاشت، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «نزد مادرت باش، چون برای تو در بودن نزد وی همانقدر پاداش و اجر است که برایت در جهاد می‏باشد»[13]. چنانکه هیثمی و در هردو اسناد رشدین بن کریب آمده، و ضعیف می‏باشد. گفته است. ونزد وی همچنان از طلحه بن معاویه سلمی  رضی الله عنه  روایت است، که گفت: نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمدم و گفتم: ای پیامبر خدا، من می‏خواهم در راه خدا جهاد کنم، گفت: «مادرت زنده است؟» گفتم: بلی، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پای وی را محکم بگیر، که آنجا جنت را می‏یابی»[14]. هیثمی (138/8) می‏گوید: این را طبرانی از ابن اسحاق روایت نموده، و وی مدلس می‏باشد، و او از محمدبن طلحه روایت کرده که وی را نشناختم، و بقیه رجال وی رجال صحیح‏اند.

و نزد وی همچنان از معاویه بن جاهمه از پدرش  رضی الله عنه  روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای مشورت خواستن در جهاد آمدم، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «آیا پدر و مادر داری؟» پاسخ دادم: آری، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ملازمت آن‏ها را کن، که جنت زیر قدم‏های آنان است»[15]. هیثمی (138/8) می‏گوید: رجال وی ثقه‏اند. و ابن سعد (17/4) این را از معاویه بن جاهمه سلمی روایت نموده که: جاهمه نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: ای پیامبر خدا، خواستم به جنگ بروم، و آمدم تا از تو در این مورد مشورت بخواهم، گفت: «آیا مادر داری؟» گفت: آری، فرمود: «ملازمت وی راکن، که جنت زیر پای اوست»، باز برای دومین و سومین بار و در جاهای مختلف و همانند این قول.

و ابویعلی از نعیم مولای ام سلمه  رضی الله عنها  روایت نموده، که گفت: ابن عمر  رضی الله عنهما  به خاطر ادای حج بیرون آمد، وقتی در میان مکه و مدینه رسید به درختی برخورد و آن را شناخت و در زیرش نشست، بعد از آن گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را در زیر این درخت دیدم، آن گاه مرد جوانی از این سیل برد آمد و نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  ایستاد و گفت: ای رسول خدا، من آمده‏ام تا با تو در راه خدا جهاد کنم، و به این وسیله رضای خدا و دار آخرت را می‏طلبم، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پدر و مادرت هردو زنده هستند؟» گفت: آری، فرمود: «بنابراین برگرد، و به آن‏ها نیکی کن» و او از همان جایی که آمده بود، به همان جا برگشت[16]. هیثمی (138/8) می‏گوید: در این حدیث ابن اسحاق که مدلس ثقه می‏باشد آمده، و بقیه رجال وی رجال صحیح‏اند، اگر مولای ام سلمه ناعم باشد، و همین [که وی ناعم است]درست است، ولی اگر نعیم باشد وی را نمی‏شناسم.

آنچه میان على و دو فرزندش هنگام خواستگارى عمر از دختر وى اتفاق افتاد

بیهقی از حسن بن حسن و او از پدرش روایت نموده که: عمربن خطاب ام کلثوم را خواستگاری نمود، علی  رضی الله عنه  به او گفت: وی کوچک است، عمر  رضی الله عنه  گفت: از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «هر سبب و نسب در روز قیامت جز سبب و نسب من قطع می‏شود»، و من دوست دارم، تا برایم از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سبب و نسبی باشد، آن گاه علی  رضی الله عنه  به حسن و حسین  رضی الله عنهم  گفت: برای عمویتان [خواهر خود را] به نکاح دهید، آن دو گفتند: این زنی است از جمله زنان و کسی را برای خود انتخاب می‏کند. آن گاه علی  رضی الله عنه  با خشم برخاست، و حسن پیراهن وی را گرفت و گفت: ای پدرم من تحمل دوری تو را ندارم، می‏گوید: پس آن‏ها [او را] به نکاح عمر  رضی الله عنه  درآوردند[17]. این چنین در الکنز (296/8) آمده است.

اسامه و دادن روغن درخت خرما به مادرش

ابن سعد (94/4) از محمدبن سیرین روایت نموده، که گفت: درخت خرما در زمان عثمان  رضی الله عنه  به هزار درهم رسید، می‏گوید: اسامه  رضی الله عنه  به طرف درخت خرمایی رفت و آن را شکافت و روغنش را بیرون آورد، و آن را به مادرش خورانید، به او گفتند: چه تو را به این کار وا می‏دارد در حالی که می‏بینی درخت خرما به هزار درهم رسیده است؟ گفت: مادرم این را از من خواست، او هر چیزی را که از من بخواهد و من بر آن قادر باشم، آن را برایش انجام می‏دهم.



[1]- ضعیف. طبرانی در الصغیر (1/ 93) در سند آن حسن بن ابی جعفر و لیث بن ابی سلیم مدلس هستند. نگا: المجمع (8/ 137).

[2]- ضعیف. طبرانی در اوسط (4159) نگا: المجمع (8/ 137).

[3]- صحیح. بخاری (3004) مسلم (2549) ابوداوود (2529) و ترمذی (1671) و نسائی (6/ 10) احمد (2/ 165، 188).

[4]- مسلم (2549).

[5]- صحیح. ابوداوود (2528) آلبانی آن را صحیح دانسته است.

[6]- صحیح. ابوداوود (2510).

[7]- ضعیف. ابویعلی (2760) و طبرانی در الصغیر (1/ 10) آلیانی آن را در ضعیف الترغیب (1475) و الضعیفة (3195) ضعیف دانسته است.

[8]- ممکن است درست «جهاز» باشد که «آمادگی» برای جنگ را افاده می‏کند.

[9]- ضعیف. طبرانی (8/ 282) نگا: المجمع (5/ 323)، (6/ 147).

[10]- هیثمی (323/5) می‏گوید: در این علی بن یزید الهانی آمده، و ضعیف می‏باشد.

[11]- مکانی است در مکه.

[12]- ضعیف. طبرانی (11/ 411) در سند آن رشدین بن کریب است که چنانکه در التقریب (1/ 251) آمده ضعیف است.

[13]- ضعیف. طبرانی (11/ 410) در سند آن رشدین است.

[14]- صحیح بر اساس شواهد آن. طبرانی (8/ 311) نگا: الارواء (1199).

[15]- صحیح بر اساس شواهد آن. طبرانی (2/ 289) احمد (3/ 429) نگا: الارواء (1199).

[16]- صحیح. حاکم (3/ 142) طبرانی (3/ 36) بیهقی (7/ 114) ابونعیم (2/ 34) نگا: صحیح الجامع (4627).

[17]- ضعیف. طبرانی (3/ 34) در آن ناشناختگی (جهالت) است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...