گريه اصحاب پيامبر صل الله علیه و آله و سلم
گریه اهل صفه در وقت نزول آیه اى
بیهقی از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: هنگامی که نازل شد:
﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ تَعۡجَبُونَ ٥٩ وَتَضۡحَكُونَ وَلَا تَبۡكُونَ ٦٠﴾ [النجم: 59-60].
ترجمه: «آیا از این سخن تعجب میکنید و میخندید و گریه نمیکنید».
آنگاه اصحاب صفه گریه نمودند، حتی که اشکهایشان بر گونههایشان جاری شد، هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم صدای گریهشان را شنید با آنها گریه نمود، و ما به گریه وی گریه نمودیم، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «کسی که از ترس خدا گریه کند داخل آتش نمیشود، وکسی که بر گناه مداومت کند داخل جنت نمیگردد، و اگر گناه نمیکردید خداوند قومی را میآورد که گناه میکردند، و آنها را میبخشید»[1]. این چنین در الترغیب (190/5) آمده است.
گریه نمودن مرد حبشى در پیش روى پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هنگامى که آیهاى را تلاوت نمود
بیهقی و اصبهانی از انس رضی الله عنه روایت نمودهاند، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم این آیه را تلاوت نمود:
﴿وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾ [البقرة: 24].
ترجمه: «و هیزم آن مردم و سنگ هاست».
و افزود: «هزار سال در آن آتش برافروخته شد تا اینکه سرخ گردید، و هزار سال دیگر تا اینکه سفید گردید، و هزار سال دیگر تا اینکه سیاه گردید، و حالا سیاه و تاریک است و شعلهاش خاموش نمیگردد»، انس میگوید: در پیش روی پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم مرد سیاهی قرار داشت، و به آواز بلند گریست، آن گاه جبرئیل علیه السلام بر وی نازل شد و گفت: این گریه کننده در پیش رویت کیست؟ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «مردی است از حبشه»، و او را به نیکی ستود [جبریل] گفت: خداوند جل جلاله میگوید: «به عزت جلال و بلندیم بالای عرشم سوگند، چشم هر بندهای که در دنیا از خوفم بگرید، خنده او را در جنت زیاد میگردانم»[2]. این چنین در الترغیب (194/5) آمده است.
گریه ابوبکر و عمر رضی الله عنهما
عبدالرزاق از قیس بن ابی حازم رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمدم، و ابوبکر رضی الله عنه در جایش ایستاده بود، وی ثنای خداوند را به خوبی گفت، وخیلی گریست[3]. و شافعی از حسن بن محمدبن علی بن ابی طالب روایت نموده که: عمربن خطاب رضی الله عنه در خطبه خود در روز جمعه این میخواند
﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ ١﴾ [التکویر: 1].
ترجمه: «وقتی که آفتاب پیچیده شود».
تا اینکه به اینجا رسید:
﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ ١٤﴾ [التکویر: 14].
ترجمه: «هر نفس آن چه را آماده کرده میداند».
و بعد از آن سوره را قطع مینمود. و نزد ابوعبید از حسن روایت است که گفت: عمر بن خطاب رضی الله عنه این را خواند.
﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ ٧ مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ ٨﴾ [الطور: 7-8].
ترجمه: «عذاب پروردگارت واقع شدنی است. برای آن هیچ بازدارندهای نیست».
و از [اندیشه و ترس] آن چنان ورم کرد که بیست روز مردم به عیادتش میرفتند. و نزد ابوعبید از عبید بن عمیر رضی الله عنه روایت است که گفت: عمربن خطاب رضی الله عنه نماز فجر را برای ما امامت نمود، و در آن سوره یوسف را شروع نمود و آن را خواند، تا اینکه به اینجا رسید:
﴿وَٱبۡيَضَّتۡ عَيۡنَاهُ مِنَ ٱلۡحُزۡنِ فَهُوَ كَظِيمٞ﴾ [یوسف: 83].
ترجمه: «و هردو چشم او به سبب اندوه سفید گردید، و غم خود را در حالی که پر از غم میبود فرو میخورد».
و گریه نمود تا اینکه قرائتش قطع شد و رکوع نمود.(1308) و نزد عبدالرزاق سعیدبن منصور، ابن سعد، ابن ابی شیبه و بیهقی از عبداللَّه بن شداد بنهاد روایت است که گفت: صدای سینه عمر را توأم با گریه در حالی که در آخر صفوف در نماز صبح بودم شنیدم، و او سوره یوسف را میخواند، تا اینکه به اینجا رسید:
﴿إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [یوسف: 86][4].
ترجمه: «من فقط غم سخت و اندوه خود را به خدا شکایت و بیان میکنم».
و ابونعیم[5] از هشام بن حسن روایت نموده، که گفت: عمر رضی الله عنه آیه را تکرار مینمود گلویش میگرفت، و گریه مینمود تا اینکه میافتاد، بعد از آن در خانه خود میبود، تا اینکه عیادت میشد، و او را گمان مینمودند که مریض است.
گریه عثمان رضی الله عنه
ترمذی - که آن را حسن دانسته - از هانیء مولای عثمان بن عفان رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: عثمان رضی الله عنه وقتی بر قبری میایستاد، آن قدر میگریست که ریششتر میشد، به او گفته شد: جنت و دوزخ را یاد میکنی ولی گریه نمینمایی، و قبر را یاد میکنی و گریه میکنی؟! گفت: من از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «قبر اولین منزل از منازل آخرت است، اگر [انسان] از آن نجات پیدا کند، ما بعد آن (از آن) آسانتر است و اگر از آن نجات نیابد، ما بعد آن شدیدتر است»[6]. میافزاید: و از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: هر منظری را که دیدم قبر از آن وحشتاکتر است». و و رزین در این افزوده است که: هانی گفت: از عثمان شنیدم که بر قبری میسرود:
فان تنج منها تنج من
ذى عظيمة |
|
والا فانى لا اخالك
ناجيا |
«اگر از قبر نجات یابی از جایی بزرگی نجات یافتهای، و الا من تو را کامیاب فکر نمیکنم»[7].
گریه معاذ رضی الله عنه
حاکم[8] - که لفظ از وی است - و ابونعیم[9] از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نمودهاند که گفت: عمر از نزد معاذبن جبل رضی الله عنهما گذشت که گریه مینمود، گفت: چه تو را میگریاند؟ پاسخ داد: حدیثی که از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم: «کمترین ریا شرک است، و محبوبترین بندگان نزد خداوند پرهیزکاران مخفی هستند، آنانی که اگر غالب شدند، جستجو نشود، و وقتی که حاضر شوند، شناخته نشوند، اینها امامان هدایت و چراغهای علم اند»[10]. حاکم میگوید: از اسناد صحیح برخوردار است، ولی بخاری و مسلم آن را روایت ننمودهاند. ذهبی میگوید: درباره ابوقحذم [راوی]، ابوحاتم گفته است: حدیثش نوشته نمیشود، و نسائی گفته: ثقه نیست.
گریه ابن عمر رضی الله عنهما
ابونعیم[11] از قاسم بن ابی بزه روایت نموده، که گفت: کسی که از این عمر رضی الله عنهما شنیده بود برایم حدیث جدید بیان نمود که: وی این را خواند:
﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١﴾ تا به این جا رسید ﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦﴾ [المطففین: 1-6][12].
ترجمه: «وای بر کمکنندگان... روزی که ایستاده میشوند مردم به حضور پروردگار عالمیان».
افزود: آن گاه ابن عمر رضی الله عنهما گریه نمود حتی که افتاد، و از خواندن ما بعد آن عاجز آمد[13]. و احمد مانند این را[14]، روایت نموده است، و نزد هردویشان همچنان از نافع روایت است که گفت: ابن عمر رضی الله عنهما هر گاه این دو آیه آخر سوره بقره را خوانده، گریه نموده است:
﴿وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُ﴾ [البقرة: 284][15].
ترجمه: «و اگر آنچه را در دلهایتان است آشکار کنید یا پنهان کنید، خداوند شما را به آن حساب میکند».
بعد از آن میگفت: این حساب خیلیها شدید است. و نزد ابونعیم همچنان[16] از نافع روایت است که گفت: ابن عمر رضی الله عنهما وقتی که میخواند،
﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾ [الحدید: 16].
ترجمه: «آیا مؤمنان را وقت آن نرسیده که دلهایشان از یاد کردناللَّه بترسد».
گریه مینمود، و گریه بر وی غلبه مییافت[17]. و ابن سعد[18] از یوسف بن ماهک روایت نموده، که گفت: با ابن عمر رضی الله عنهما نزد عبید بن عمیر رضی الله عنه رفتم، او برای یاران خود حکایت مینمود، به طرف ابن عمر رضی الله عنهما نگاه کردم که چشمهایش اشک میریزند[19]. و نزد ابن سعد[20] از عبیدبن عمیر روایت است که: وی تلاوت نمود:
﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ﴾ [النساء: 41].
ترجمه: «آن گاه چگونه خواهد بود که از هر امت گواهی بیاوریم».
تا اینکه آیه را ختم نمود، و ابن عمر بر اثر این آنقدر گریست که ریش و گریبانش از اشکش تر شد، عبداللَّه میگوید: کسی که در پهلوی ابن عمر رضی الله عنهما بود برایم حدیث بیان نموده گفت: خواستم تا بهسوی عبیدبن عمیر بروم و به او بگویم: بس است کوتاه کن، چون این شیخ را اذیت نمودی.
گریه ابن عباس و عباده بن صامت رضی الله عنهم
ابونعیم[21] از عبداللَّه بن ابی ملیکه روایت نموده، که گفت: ابن عباس رضی الله عنهما را از مکه تا مدینه همراهی نمودم، وی وقتی فرود میآمد بخشی از شب را قیام مینمود[22]، میگوید: ایوب ازوی پرسید که قرائتش چگونه بود؟ گفت: وی خواند:
﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ ١٩﴾ [ق: 19].
ترجمه: «سرانجام سکرات مرگ فرارسید، این همان چیزی است که از آن میگریختی و کناره میگرفتی».
و این را به ترتیل میخواند، و صدای سینهاش توأم با گریه افزون میشد. و نزد وی همچنان[23] از ابورجاء رضی الله عنه روایت است که گفت: این جای ابن عباس - مجرای اشکش - چون بند کفش کهنه بود. و ابونعیم[24] از عثمان بن ابی سوده روایت نموده، که گفت: عباده بن صامت رضی الله عنه را بر این دیوار - دیوار مسجد که مشرف بر وادی جهنم است - دیدم که سینه خود را بر آن گذاشته و گریه مینمود، گفتم: ای ابوولید چه تو را میگریاند؟ گفت: این همان مکانی است که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به ما خبر داد که جهنم را در آن دیده است.
[1]- ضعیف. بیهقی و بغوی (14/ 364) آلبانی آن را در ضعیف الترغیب (1932) ضعیف دانسته است و گفته است: اما جملهی پایانی از حدیث ابوهریرة بصورت مرفوع دارای اصل میباشد. همچینن در صحیح مسلم و غیره و همچینن در الصحیحة (968) تخریج شده است./ پایان سخن آلبانی. من میگویم: همینطور جملهی اول دارای شواهدی از حدیث ابوهریرة نزد ترمذی و نسائی و حاکم موجود است و بر اساس این شواهد صحیح لغیره است چنانکه در «صحیح الترغیب» (3324) و صحیح الجامع (7778) آمده است. تنها جملهی میانی میماند که شاهدی برای آن نیافتم.
[2]- ضعیف. ترمذی (3/ 346) ابن ماجه (2/ 587) ترمذی میگوید: حدیث ابوهریره در این باره موقوف صحیح تر است و گمان نمیکنم کسی جز یحیی بن ابی بکر از شریک آن را مرفوع روایت کرده باشد./ پایان سخن ترمذی. برخی از آن بصورت موقوف به صحت رسیده است. مالک در موطا (3/ 156) نگا الضعیفة (1305) مجمع الزوائد (10/ 188) ضعیف الترغیب (2132).
[3]- این چنین در المنتخب (260/5) آمده است.
[4]- این چنین در منتخب الکنز (401/4) آمده است.
[5]- این چنین در المنتخب (387/4) آمده است.
[6]- حسن. ترمذی (2308) ابن ماجه (4267) نگا: صحیح ترمذی آلبانی (1878) صحیح الجامع (1684) و «التذکرة» قرطبی (ص 101 تحقیق من چاپ دارالغد الجدید) و حاکم (4/ 330).
[7]- الحلیه (51/1).
[8]- این چنین در الترغیب (322/5) آمده، و ابونعیم در الحلیه (61/1) این را از هانی به اختصار روایت کرده است.
[9]- 270/3.
[10]- بسیار ضعیف. حاکم (3/ 270) ابن حبان در «المجروحین» (1/ 264) ابن عدی (7/ 2490) طبرانی در «الکبیر» (20/ 36- 53) حاکم آن را صحیح دانسته است. ذهبی نیز آن را به همین سخن حاکم نقل نموده و چیزی نگفته است. نگا: الضعیفة (2975) و ضعیف الجامع (1379).
[11]- الحلیه (15/1).
[12]- الحلیه (305/1).
[13]- ضعیف. ابونعیم در حلیة (1/ 305) در سند آن جهالت کسی که از ابن عمر شنیده مشکل ایجاد کرده است.
[14]- المطففون6-1).
[15]- چنانکه در صفه الصفوه (234/1) آمده.
[16]- الآیه: البقره:284).
[17]- الحدید:16).
[18]- ابوالعباس این را در تاریخ خود به سند جید، چنانکه در الإصابه (349/2) آمده، روایت نموده است.
[19]- 162/4.
[20]- و ابونعیم این را در الحلیه (305/1) به اختصار از یوسف بن ماهک روایت کرده است.
[21]- النسا:41).
[22]- الحلیه (327/1).
[23]- ق:19).
[24]- 329/1.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر