وقار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
قاضی عیاض در الشفاء از خارجه بن زید رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در نشستن خود با وقارترین مردم بود، و چیزی از دست و پایش به شکل غیرموزون بیرون نمیشد[1]. این را ابوداود در المراسیل، چنان که در شرح الشفاء از خفاجی (117/2) آمده، روایت نموده است.
وقار معاذ بن جبل رضی الله عنه
ابونعیم[2] از شهر بن حوشب روایت نموده، که گفت: اصحاب پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی که صحبت مینمودند، و معاذبن جبل رضی الله عنه در میانشان میبود، نظر به هیبتی که داشت به طرفش نگاه مینمودند. و در نزد وی همچنان از ابومسلم خولانی روایت است که گفت: داخل مسجد حمص شدم و ناگهان متوجه شدم که در آن تعداد سی تن از بزرگ سالان اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم قرار دارند، و در میانشان جوانی است، سیاه چشم، دارای دندانهای درخشان، و خاموش وقتی که قوم در چیزی شک مینمودند به طرف وی روی آورده از او میپرسیدند، به یکی از هم نشینانم گفتم: این کیست؟ گفت: معاذبن جبل رضی الله عنه ، آن گاه محبت وی در قلبم جای گرفت، و تا این که متفرق شدند همراهشان بودم. و نزد وی همچنان از ابومسلم روایت است که: وی روزی با اصحاب پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم داخل مسجد شد، البته در ابتدای خلافت عمربن الخطاب رضی الله عنه و در وقتی که اصحاب از همه وقت زیادتر حاضر بودند، میگوید: در مجلسی نشستم که در آن سی تن و اندی حاضر بودند، و همهشان حدیثی را از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم متذکر میشدند، و در حلقه یک جوان گندمگون، شیرین منطق و درخشان قرار داشت، و از همه قوم در سن جوانتر بود، و وقتی که از احادیث قوم چیزی برایشان مشتبه میشد، آن را به وی محول مینمودند، و او دربارهاش برایشان صحبت مینمود، و تا این که از وی سؤال نمیکردند، برایشان صحبت نمینمود، گفتم: ای عبداللَّه تو کیستی؟ گفت: من معاذبن جبل هستم.
طیالسی، احمد، حمیدی، ابوداود، ترمذی، ابویعلی، سعیدبن منصور و غیر ایشان از ابوبرزه اسلمی رضی الله عنه روایت نمودهاند، که گفت: مردی در مقابل ابوبکر صدیق رضی الله عنه غلظت و درشتی نمود، ابوبرزه گفت: آیا گردنش را نزنم؟ ابوبکر رضی الله عنه او را بازداشت گفت: این حق برای هیچ کسی بعد از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم نیست[3]. این چنین در الکنز (161/2) آمده است. و احمد در الزهد از عمر رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: هیچ بندهای جرعهای از شیر یا عسل را ننوشیده، که بهتر از نوشیدن جرعه خشم باشد. این چنین در الکنز آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر