توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۱۰, چهارشنبه

سلامت و صفاى سينه از كينه[1] و حسد

 

سلامت و صفاى سينه از كينه[1] و حسد

قصه عبداللَّه بن عمرو و مردى که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  وى را به جنت بشارت داد

احمد به اسناد حسن و نسائی از اسن بن مالک  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: ما با پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نشسته بودیم که گفت: «اکنون مردی از اهل جنت بر شما ظاهر می‏شود»، آن گاه مردی از انصار آشکار شد که قطرات آب وضویش از ریشش می‏چکید، و کفش‏های خود را با دست چپ خود گرفته بود، چون فردای آن روز شد، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  عین گفته را تکرار نمود، و باز آن مرد مثل مرتبه اول ظاهر شد، و چون روز سوم فرا رسید پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  همچنان مثل گفته خود را گفت و باز آن مرد چون همان حالت اولش ظاهر شد، هنگامی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برخاست عبداللَّه بن عمرو (بن العاص)  رضی الله عنهما  وی را دنبال نموده به او گفت: من با پدرم مخاصمه نمودم، و سوگند یاد نمودم که تا سه روز نزدش داخل نشوم، اگر لطف نمایی که مرا تا پایان این مدت جای بدهی این کار را بکن، گفت: آری، انس می‏گوید: عبداللَّه حدیث بیان می‏نمود که: وی با او همان سه شب را سپری نمود، و او را ندید که هنگام شب برخیزد، مگر اینکه وقتی در شب بیدار می‏شد و بر بستر خود دراز می‏کشید خداوند  جل جلاله را یاد می‏نمود و تکبیر می‏گفت، [و همنیطور می‏بود] تا اینکه برای نماز فجر بر می‏خاست، عبداللَّه گفت: مگر اینکه من از وی در گفتارش جز خیر نشنیدم. هنگامی که آن سه شب گذشت، و نزدیک بود که عملش را حقیر بشمرم، گفتم: ای بنده خدا در میان من و پدرم هیچ خشم و جدایی نبود، ولیکن از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که سه مرتبه به تو می‏گفت: «اکنون مردی از اهل جنت بر شما ظاهر می‏شود»، و در هر سه مرتبه تو ظاهر شدی، بنابراین خواستم تا نزد تو جای بگیرم، و ببینم که عملت چیست و به آن اقتدا کنم، ولی تو را ندیدم که عمل بزرگی انجام داده باشی، تو را چه به آن رسانیده که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت؟ وی گفت: عملم جز چیزی که دیدی چیز دیگری نیست و هنگامی که برگشتم مرا فراخواند، و گفت: عملم جز چیزی که دیدی چیز دیگری نیست، مگر اینکه من در نفس خود کینه‏ای برای احدی از مسلمانان نمی‏یابم و با هیچکس بر خیری که خداوند آن را به او داده است حسد نمی‏کنم، آن گاه عبداللَّه گفت: این همان چیزی است که تو را به آن منزلت رسانیده است. این را ابویعلی و بزار به مانند این روایت نموده‏اند، و بزار این مرد مبهم را سعد نامیده است، و در آخر آن گفته: سعد گفت: برادرزاده‏ام، عملم جز همان چیزی که دیدی، دیگر چیزی نیست، مگر اینکه من کینه به دل بر مسلمانی نخوابیده‏ام - یا کلمه‏ای مانند این - . و نسائی در روایتی از روایات خود و بیهقی و اصبهانی افزوده‏اند: آن گاه عبداللَّه گفت: این همان چیزی است که تو را به آن منزلت رسانیده است، و این چیزی است که ما توانایی آن را نداریم. این چنین در الترغیب (328/4) آمده است. هیثمی (79/8) می‏گوید: رجال احمد رجال صحیح‌اند، و همچنان یکی از اسنادهای بزار، مگر اینکه سیاق حدیث از ابن لهیعه است. و ابن کثیر در تفسیر خود (338/4) درباره حدیث احمد گفته است: این اسناد صحیح و به شرط بخاری و مسلم است. و این را همچنان ابن عساکر روایت نموده، و رجال وی رجال صحیح‌اند، و آن مرد را سعدبن ابی وقاص نامیده است، و در آخر آن آمده گفت: عملم چیزی جز آنچه دیدی نیست، مگر اینکه من بدی را در نفس خود در قبال یکی از مسلمانان نمی‏یابم و نه آن را می‏گویم، عبداللَّه گفت: این همان چیزی است که تو را به آن منزلت رسانیده است، و این همان چیزی است که من توانایی آن را ندارم. این چنین در الکنز (43/7) آمده است[2].

نورافشانى و درخشش روى ابودجانه در مریضى‏اش

ابن سعد[3] از زیدبن اسلم  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیش ابودجانه  رضی الله عنه  در حالی که مریض بود داخل شدند، که رویش درخشش و نورافشانی می‏کند، پس به او گفته شد: چرا رویت نورافشانی و درخشش می‏کند؟ پاسخ داد: در عملم هیچ چیز نزدم معتمدتر از دو چیز نیست: یکی اینکه در چیزی که برایم ارتباط و فایده نمی‏داشت صحبت نمی‏نمودم، و دیگر اینکه قلبم برای مسلمانان سالم و پاک بود.

خوشى و خرسندى به بهترى حال مسلمانان خوشى عبداللَّه بن عباس به خوشى مسلمانان

طبرانی از ابن بریده اسلمی روایت نموده، که وی گفت: مردی به ابن عباس  رضی الله عنهما  دشنام داد، ابن عباس  رضی الله عنهما  گفت: تو مرا در حالی دشنام می‏دهی که در من سه خصلت است: من بر آیه‏ای در کتاب خدا می‏رسم، و دوست دارم که همه مسلمانان آنچه را من می‏دانم بدانند، و من از حاکمی از حکام مسلمانان می‏شنوم که در حکم خود عدالت می‏کند، و بر آن خوش می‏شوم، در حالی که ممکن است من ابداً نزد وی برای دادخواهی، قضیه‏ای را نبرم، و من می‏شنوم که باران در شهری از شهرهای مسلمانان باریده است و خوشوقت می‏شوم، در حالی که چرنده‏ای از من در آنجا نیست[4]-[5].



[1]- در نص «غش» استعمال شده، که به کسر و فتح هردو استعمال می‏شود، و معانی ذیل را در بر می‏گیرد: کینه، خیانت، سیاهی دل، ترشرویی، نیرنک بازی از روی سوء نیت برای زبان زدن به کسی و کلاه برداری، و ما از جمله کینه را انتخاب نمودیم و می‏شود که در عموم نص همه این معانی را در نظر گرفت. م.

[2]- ضعیف. احمد (3/ 166) و نسائی در الیوم و اللیلة (863).

[3]- 102/3.

[4]- هیثمی (284/9) می‏گوید: این را طبرانی روایت نموده، و رجال آن رجال صحیح‏اند. و این را بیهقی، چنانکه در الإصابه (334/2) آمده، روایت کرده، و ابونعیم آن را در الحلیه (322/1) به مانند آن، روایت نموده است.

[5]- طبرانی در الکبیر (10/ 296) نگا: المجمع (9/ 584).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...