مداراى پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با یک مرد ناپسندیده
احمد از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: مردی برای ورود نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اجازه خواست، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «او فرزند بد آن قبیله است[1]»، هنگامی که وی داخل شد، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم خوشش آمد، و انبساطی در وی هویدا گردید، بعد از آن او بیرون رفت، و مرد دیگری اجازه خواست، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «این فرزند نیک قبیله است» هنگامی که داخل شد، آن چنان که به آمدن مرد قبلی منبسط و خوشحال شده بود، برای وی منبسط و خوش حال نشد، وقتی وی بیرون رفت گفتم: ای پیامبر خدا، فلان اجازه خواست و به او آنچنان گفتی، و بعد برایش خوش و منبسط شدی، و برای فلان آن چنان گفتی، ولی تو را ندیدم که آنچه را در مقابل اول انجام دادی در مقابل وی انجام داده باشی؟ گفت: «ای عایشه، شریرترین مردم کسی است که به خاطر بدزبانی و زشت خوییاش از وی کنارهگیری و ترسیده شود»[2] هیثمی (17/8) میگوید: این را احمد روایت نموده، و رجال آن رجال صحیحاند، و در صحیح بعض آن آمده است. و بخاری در الأدب (ص 190) این را به اختصار روایت نموده..و ابونعیم[3] از صفوان بن عسّال رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: در سفری ما با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بودیم، آن گاه مردی از جلو آمد، هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به او نگاه کرد، گفت: «این بد برادر قوم و بد مردیست»، وقتی به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزدیک شد، وی را نزدیک خود نشاند، هنگامی برخاست و رفت، گفتند: ای رسول خدا، وقتی وی را دیدی گفتی: این بد برادر قوم و بد مردیست، و بعد او رانزدیک خود نشاندی؟! پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «وی منافق است، و به خاطر نفاقش با وی مدارا میکنم، و میترسم که وی دیگری را درباره من به فساد بکشاند». ابونعیم میگوید: این حدیث غریب است.
و طبرانی در الأوسط از بریده رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: ما نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بودیم، که مردی از قریش از پیش روی آمد، و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم او را به خود نزدیک و قریب گردانید، هنگامی که برخاست گفت: «ای بریده آیا این را میشناسی؟» گفتم: آری، در میان قریش از حسب متوسطی برخوردار است، و از همهشان ثروتمندتر است - سه مرتبه - ، بعد گفتم: ای رسول خدا، من نظر به عملم درباره وی تو را نسبت به او آگاه کردم، و تو خودت داناتری، فرمود: «این از جمله کسانی است که خداوند در روز قیامت برایشان اهمیتی قایل نمیباشد»[4].
قول ابودرداء درباره مداراى اصحاب رضی الله عنهم
ابونعیم[5] از ابودرداء رضی الله عنه روایت نموده، که وی گفت: ما در روی اقوامی در حالی دندانهای خود را آشکار میکنیم[6]، که دلهای ما آنان لعنت میکند[7].
[1]- یعنی بدترین آن هاست. م.
[2]- صحیح. بخاری (6054) و همچنین در ادب المفرد (1311) مسلم (2561) احمد (6/ 158).
[3]- الحلیه (191/4).
[4]- هیثمی (17/8) میگوید: در این عون بن عماره آمده، و ضعیف میباشد.
[5]- الحلیه (222/1).
[6]- هدف خندیدن است.
[7]- این را ابن ابی الدنیا و ابراهیم حربی در غریب الحدیث و دینوری در المجالسه از ابودرداء روایت نمودهاند، و دینوری به مانند آن را متذکر شده، و افزوده است: و به طرف ایشان میخندیم. چنانکه در فتح الباری (403/1) آمده، و همچنان این را ابن عساکر، چنانکه در الکنز (162/2) آمده، روایت کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر