رعايت نسبتى كه سيدنا محمد صل الله علیه و آله و سلم با اصحاب، اهل بيت، اقارب و امتش داشت
مخاصمه گروهى از اصحاب درباره پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و تأییدش از ایشان
طبرانی از کعب بن عُجْره رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: روزی در پیش روی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در مسجد گروهی از ما انصاریها، گروهی از مهاجرین و گروهی از بنی هاشم نشسته بودیم، و در مورد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم که کدام مان به وی اولیتر و برایش محبوب تریم مخاصمه و جنجال نمودیم؟ گفتیم: ما گروه انصاریم، به وی ایمان آوردهایم، پیرویاش را نمودهایم، به همراه او جنگیدهایم و فدائیان وی در قلب دشمنش هستیم. بنابراین ما به وی اولیتر و برایش محبوبتریم، و برادران مهاجرمان گفتند: ما کسانی هستیم که با خدا و پیامبرش هجرت نمودیم، و اقارب و اهل و اموال را ترک گفتیم، و در چیزی که حاضر شدید حاضر شدیم و در آنچه شاهد بودید شاهد بودید، بنابراین ما به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اولیتر و برایش محبوب تریم. و برادران بنی هاشمی مان گفتند: ما اقارب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم هستیم، و در آنچه حاضر بودید حاضر بودیم، و در آنچه شاهد بودیم شاهد بودیم[1]، بنابراین ما به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اولیتر و برایش محبوب تریم. آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به طرف ما آمد و گفت: «شما چه میگویید»؟ آن گاه گفتههای مان را بازگو نمودیم، وی به انصار گفت: «راست گفتید، چه کسی این را بر شما رد میکند!»، و او را از گفته برادران مهاجرمان خبر دادیم، فرمود: «راست گفتهاند، چه کسی این را بر آنان رد میکند!» و او را از گفته بنی هاشم خبر دادیم، گفت: «راست گفتهاند، چه کسی این را برایشان رد میکند!»، بعد از آن گفت: «آیا در میان شما قضاوت نکنم؟» گفتیم: آری، پدر ومادرمان فدایت ای رسول خدا، فرمود: «اما شما، ای گروه انصار، من برادرتان هستم»، گفتند:اللَّه اکبر، به پروردگار کعبه سوگند، وی را بردیم! و «اما شما، ای گروه مهاجرین، من از شما هستم»، گفتند:اللَّه اکبر، به پروردگار کعبه سوگند، وی را بردیم!، «و اما شما بنی هاشم، شما از من و بهسوی من هستید»، بعد برخاستیم، و همه مان راضی و از سوی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شادمان بودیم[2]-[3].
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و منع نمودن خالد از اذیت اهل بدر و منع نمودن مردم از اذیت خالد
طبرانی از عبداللَّه بن ابی اوفی رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: عبدالرحمن بن عوف از خالدبن ولید رضی الله عنهما به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شکایت نمود. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای خالد هیچ مردی را از اهل بدر اذیت مکن، اگر به مانند کوه احد طلا انفاق کنی عمل وی را نمیتوانی انجام دهی»، گفت: آنان به من ناسزا میگویند و من به آنان پاسخ میدهم. فرمود: «خالد را اذیت مکنید، چون وی شمشیری از شمشیرهای خداست که خداوند وی را بر کفار برآورده است»[4].
و نزد ابن عساکر از حسن روایت است که گفت: در میان عبدالرحمن بن عوف و خالدبن ولید رضی الله عنهما مجادلهای واقع شد، خالد گفت: ای ابن عوف از اینکه یک روز یا دو روز از من سبقت جستهای بر من فخر مکن، این خبر به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رسید، فرمود: «اصحابم را برایم بگذارید، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر یکی از شما به مانند کوه احد طلا انفاق نماید نیمه مُدّ آنان را نمییابد». بعد از آن در میان عبدالرحمن و زبیر چنین واقع شد، آن گاه خالد گفت: ای نبی خدا، مرا از عبدالرحمن نهی نمودی، و زبیر وی را دشنام میدهد، فرمود: «آنان اهل بدراند و به یکدیگر مستحق تراند»[5]. و نزد بزار از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که گفت: در میان خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنهما چیزهای که در میان مردم میباشد واقع شد، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «اصحابم را برایم بگذارید، چون یکی از شما اگر به مانند کوه احد طلا انفاق کند به مد یکی از ایشان نمیرسد و نه به نصفش»[6]-[7].
قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم : خداوند اصحابم را بر عالمیان برگزیده است
بزار از جابربن عبداللَّه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «خداوند اصحابم را بر عالمیان برگزیده است، سوای انبیا و رسولان، و از اصحابم چهارتن را برای من برگزیده است: ابوبکر، عمر، عثمان و علی رحمهم الله، و آنان را اصحابم گردانیده است»، و گفت: «در همه اصحابم خیر و نیکی است. و امتم را بر دیگر امتها برگزیده، و از امتم چهار قرن را برگزیده است: قرن اول، دوم، سوم و چهارم»[8]-[9].
سفارش و وصیت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره مهاجرین و انصار
طبرانی از عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: هنگامی که وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرارسید، گفتند: ای رسول خدا توصیه مان کن. فرمود: «شما را درباره سابقه داران اوایل از مهاجرین و درباره فرزندانشان بعد از آنان توصیه میکنم، اگر آن را انجام ندهید از شما نه عوضی قبول میشود و نه فدیهای». هیثمی (17/10) میگوید: این را طبرانی در الأوسط و بزار روایت کردهاند، مگر این که بزار گفته: «شما را درباره سابقه داران اوایل و به فرزندان آنان بعد از ایشان و به پسران آنان توصیه میکنم»[10]، و رجال آن ثقهاند. و طبرانی از زیدبن سعد از پدرش روایت نموده: هنگامی که مرگ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به او خبر داده شد، در حالی که لباسهای کهنهاش را بر خود پیچیده بود بیرون گردید، و بر منبر نشست، در این اثنا مردم و اهل بازار از وی شنیدند و به مسجد حاضر شدند، وی پس از حمد و ثنای خداوند گفت: «ای مردم، مرا در این قبیله انصار حفظ کنید، چون اینان محل خورد و خوراک من هستند که در آن میخورم و محل اسرار من هستند، از نیکوکارشان قبول کنید، و از خطاکارشان درگذرید»[11]-[12].
منع نمودن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از دشنام دادن اصحابش
بزار از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: مالک بن ذُخْشُن رضی الله عنه نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یاد گردید، و آنان به وی ناسزا گفتند - به وی رأس منافقین گفته میشد[13]-. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «اصحابم را بگذارید، اصحابم را دشنام ندهید»[14]. هیثمی (21/10) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند. و نزد طبرانی از ابن عباس رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «کسی که اصحابم را دشنام بدهد، خداوند، ملائکه و مردم همه وی را لعنت میکنند»[15]، هیثمی (21/10) میگوید: در این روایت عبداللَّه بن خراش آمده و ضعیف است.
و نزد طبرانی از عایشه رضی الله عنها روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «اصحابم را دشنام ندهید، خداوند کسی را که اصحابم را دشنام دهد لعنت نماید»[16]. هیثمی (21/10) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند، غیر علی بن سهل که ثقه میباشد.
و طبرانی از سعیدبن زیدبن عمروبن نفیل رضی الله عنه روایت نموده، که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «مرا به دشنام دادن اصحابم امر میکنید؟! بلکه خداوند بر آنان رحمت نازل فرموده، و برایشان بخشیده است»[17].
بیم دادن ابن عباس رضی الله عنهما از یاد نمودن اصحاب به بدى
طبرانی از سعیدبن جُبَیر روایت نموده، که گفت: مردی نزد ابن عباس رضی الله عنهما آمد و گفت: مرا نصیحت کن، فرمود: تو را به ترس از خداوند توصیه میکنم، و زنهار که اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را به بدی یاد کنی، چون تو نمیدانی که برای آنان چه سبقت نموده است[18].
وصیت و سفارش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره اهل بیتش
طبرانی در الأوسط از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: آخرین حرفی که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت این بود: «در خانوادهام جانشینم شوید»[19]- [20].
و ابویعلی از ام سلمه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: فاطمه رضی الله عنها دختر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حالی نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد، که حسن و حسین رضی الله عنهما را بر دو طرف بغلش حمل مینمود، و در دستش دیگی از حسن بود که در آن طعام گرم وجود داشت، و آن را نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آورد. هنگامی که آن دیگ را پیش روی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گذاشت، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «ابوالحسن کجاست؟» پاسخ داد: در خانه، پس وی را طلب نمود. آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، علی، فاطمه، حسن و حسین نشستند و شروع به خوردن نمودند. ام سلمه میگوید: و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مرا بدان فرانخواند، و قبل از آن روز هرگاه طعامی میخورد و من نزدش حاضر میبودم مرا بر آن فرا میخواند. هنگامی که فارغ شد، جامه خود را بر آنان پیچانید و گفت: «بار خدایا، با کسی که با آنان دشمنی کند دشمنی نما، و با کسی که با آنان دوستی کند دوستی نما»[21]-[22].
طبرانی از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای بنی عبدالمطلب، من از خداوند سه چیز برایتان خواستم: اینکه ایستاده شما را ثابت گرداند، جاهلتان را آگاه سازد و گمراهتان را هدایت کند، و از وی خواستم تا شما را سخاوتمند و مهربان گرداند. اگر مردی در میان رکن و مقام بایستد و نماز گزارد و روزه بگیرد، بعد در حالی بمیرد که اهل بیت محمد را بد ببرد داخل آتش میشود»[23]-[24].
و طبرانی در الأوسط از عثمان رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «کسی که به یکی از فرزندان عبدالمطلب احسان کند، و او در دنیا عوض آن را برایش انجام ندهد، مکافات وی فردا، وقتی که با من روبرو شد بر من باشد»[25]-[26].
خوشى و سرور عمر رضی الله عنه به خاطر پیوندش به نسب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
طبرانی از جابر رضی الله عنه روایت نموده که: وی از عمربن خطاب رضی الله عنه شنید که هنگام ازدواجش با دختر علی رضی الله عنه میگفت: آیا برایم تبریک و تهنیت نمیگویید؟ از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «روز قیامت هر سبب و نسب جز سبب و نسب من قطع میگردد»[27]-[28].
احمد از محمدبن ابراهیم تیمی روایت نموده که: قتاده بن نعمان ظفری رضی الله عنه به قریش ناسزا گفت، گویی که وی آنان را دشنام داد، آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای قتاده، قریش را دشنام مده، چون تو ممکن است مردانی از آنان را ببینی که عملت در مقابل اعمال ایشان و فعلت در برابر فعل ایشان حقیر و ناچیز شمرده شود، و وقتی آنان را ببینی به آنان غبطه ورزی، اگر قریش نخوت و سرکشی نمینمود، ایشان را به آنچه نزد خداوند برایشان است خبر میدادم»[29]-[30].
طبرانی از علی رضی الله عنه روایت نموده که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم طوری که میدانم گفت: «قریش را عزت و اکرام نمائید و خود را از آنان برتر ندانید. اگر قریش نخوت و سرکشی نمینمود حتماً وی را از آنچه نزد خداوند جل جلاله برایش است خبر میدادم»[31]-[32]. و نزد احمد از عایشه رضی الله عنها روایت است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزد وی آمد و گفت: «اگر قریش نخوت و سرکشی نمینمود، وی را به آنچه نزد خداوند برایش است خبر میدادم»[33]-[34]. و طبرانی از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «امانت را در قریش طلب کنید - یا گفت: جستجو نمایید - ، چون امین قریش بر امین غیر قریش فضیلت دارد، و قوی قریش از قوی غیر ایشان دو فضیلت دارد»[35]-[36].
بزار از رفاعه بن رافع رضی الله عنه روایت نموده که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به عمر رضی الله عنه فرمود: «قومت را برایم جمع کن»، آن گاه عمر آنان را یک خانه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم جمع نمود، و نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وارد شد و گفت: ای رسول خدا، آنان را نزدت داخل نمایم، یا به سویشان بیرون میشوی؟ فرمود: «بلکه به سویشان بیرون میشوم». میافزاید: بعد نزد آنان آمد و گفت: «آیا در میان شما کسی از غیرتان هست؟» گفتند: بلی، در میان ما هم پیمانان مان هستند، و در میان ما خواهرزادههای مان حضور دارند[37] و غلامهای مان همراه ما هستند. فرمود: «هم پیمانان مان از مایند، خواهرزادههای مان از مایند،غلامهای مان از مااند و شما آیا نمیشنوید؟ دوستان خدا فقط متقیاناند، اگر از آنان باشید، دوستان خدایید، در غیر آن بیندیشید، نشود که مردم در روز قیامت اعمال بیاورند و شما گناهان را بیاورید که در آن صورت از شما اعراض نماییم و روی گردانیم»، بعد از آن دستهای خود را بلند نمود و گفت: «ای مردم، قریش اهل امانتاند، کسی که در طلب عیب و لغزشهای آنان باشد خداوند وی را بر بینیاش سرنگون میسازد»، این را سه مرتبه گفت[38]-[39].
طبرانی از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بغض و بد دیدن بنی هاشم و انصار کفر است، و بغض و بد دیدن عرب نفاق»[40]-[41].
قریش از همه مردم سریعتر به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مىپیوندد
احمد از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حالی نزدم وارد شد که میگفت: «ای عایشه قومت از همه امتم به من سریعتر میپیوندد». میگوید: هنگامی که نشست گفتم: ای رسول خدا، خداوند مرا فدایت گرداند، داخل شدی و سخنی میگفتی که مرا ترسانیدی. گفت: «و آن کدام است؟» گفتم: میپنداری قومم از همه (امتت) سریعتر به تو میپیوندد! گفت: «آری»، پرسیدم: این چرا؟ فرمود: «مرگ آنان را درو میکند، و امتشان بر آنان غلبه میکنند»[42]. میگوید: گفتم: مردم بعد از آن یا در آن هنگام چطور میباشند؟ گفت: «ملخهای کوچک میباشند که قویهای آن ضعیفهایش را میخورد، تا اینکه قیامت برپا شود»[43]. [در نص «دبی» استعمال شده] و راوی میگوید: هدف از آن ملخهای کوچکی است که تا حال بال نکشیده باشند.
و در روایتی آمده: «ای عایشه، اولین کسی که از مردم هلاک میشود قوم توست»، میگوید: گفتم: خداوند مرا فدایت گرداند، آیا از زهر؟ گفت: «نه، ولی قبیله قریش را مرگ درو میکند، و مردم بر آنان غلبه مینمایند، و نخستین مردم در هلاک شدناند»[44]. گفتم: بقای مردم بعد از ایشان چطور است؟ گفت: «آنان پشت مردماند، وقتی که هلاک شوند مردم هلاک شدهاند»[45]-[46].
بشارت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم براى کسانى که بعد از وى مىآیند
ابویعلی از عمربن خطاب رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نشسته بودم که گفت: «مرا از بهترین اهل ایمان در ایمان داری خبر دهید؟» گفتند: ای رسول خدا، ملایک، گفت: «آنان همینطوراند، و برایشان میسزد، و چه آنان را از این باز میدارد، در حالی که خداوند ایشان را در همان منزلت بلند قرار داده است؟ بلکه غیر آنان؟» گفتند: ای رسول خدا، انبیا آنانی که خداوند ایشان را به رسالت خود و نبوت عزت داده است، گفت: «آنان همینطوراند، و برایشان میسزد، و چه آنان را باز میدارد، در حالی که خداوند ایشان را در همان منزلت قرار داده است؟» گفتند: ای رسول خدا، شهدا آنانی که با انبیا شهید شدند، گفت: «آنان همینطوراند، و برایشان میسزد، و چه ایشان را باز میدارد، در حالی که خداوند آنان را به شهادت عزت بخشیده است؟ بلکه غیر آنان؟» گفتند: پس چه کسی ای رسول خدا؟ فرمود: «اقوامی که در پشتهای مرداناند و بعد از من میآیند و به من ایمان میآورند و مرا ندیدهاند، و تصدیقم میکنند و مرا ندیدهاند، ورق معلق[47] را مییابند و به آنچه در آن است عمل مینمایند. اینان بهترین اهل ایمان در ایماناند»[48]. هیثمی[49] میگوید: این را ابویعلی روایت نموده، و بزار این را از عمر رضی الله عنه روایت نموده که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «مرا از بزرگترین صاحب منزلت در میان مردم نزد خداوند در روز قیامت خبر بدهید؟» گفتند: ملائک، گفت: «و چه ایشان را، با نزدیکیشان به پروردگارشان از این باز میدارد؟ بلکه غیر ایشان؟» گفتند: انبیا، فرمود: «و چه ایشان را باز میدارد، در حالی که وحی برایشان نازل میگردد؟ بلکه غیر ایشان؟» گفتند: پس ای رسول خدا ما را خبر بده، گفت: «قومی که بعد از شما میآیند، به من ایمان میآورند و مرا ندیدهاند، ورق معلق را مییابند و به آن ایمان میآورند، اینان در روز قیامت نزد خداوند از بزرگترین منزلت - یا [گفت] بزرگترین ایمان - در میان خلق برخوردارند»[50]. و بزار گفته: صواب این است که این روایت از زیدبن اسلم مرسل است، و یکی از دو اسناد مرفوع بزار حسن است.
و نزد احمد از ابوجمعه رضی الله عنه روایت است که گفت: با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نهار را صرف نمودیم و ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه همراه مان بود، گفت: ای رسول خدا آیا کسی از ما بهتر و افضل است؟ همراهت اسلام آوردیم و همراهت جهاد کردیم. فرمود: «بلی، قومی که بعد از من میباشند، به من ایمان میآورند و مرا ندیدهاند»[51]-[52].
و نزد احمد از ابوامامه رضی الله عنه روایت است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «خوشا به حال کسی که مرا دید و به من ایمان آورده، و خوشا به حال کسی که به من ایمان آورده و مرا ندیده است» هفت مرتبه[53]-[54].
تمناى پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که کاش برادرانش را مىدید
بزار از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «قومی بعد از من میآیند که هر یکی از آنان دوست میدارد تا اهل و مالش را برای دیدن من فدیه بدهد»[55]. هیثمی[56] میگوید: در این روایت عبدالرحمن بن ابی زناد آمده، و حدیثش حسن است، و در وی ضعف میباشد، ولی بقیه رجال آن ثقهاند. و نزد احمد از انس رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «دوست داشتم برادرانم را که به من ایمان آوردهاند و مرا ندیدهاند ببینم»[57]. هیثمی[58] میگوید: این را احمد و ابویعلی روایت کردهاند، و لفظ آن چنین است: «چه وقت با برادرانم ملاقات میکنم؟» فرمود: «بلکه شما اصحابم هستید، و برادرانم آنانیاند که به من ایمان آوردهاند و مرا ندیدهاند»[59]-[60].
فضایل امت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
نزد احمد، بزار و طبرانی از عماربن یاسر رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «مثال امتم مانند باران است، دانسته نمیشود که اول آن خیر است، یا آخرش»[61]-[62].
و بزار از عبداللَّه بن مسعود رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: «خداوند ملائک سیاحی دارد که سلام امتم را برایم میرسانند[63]، میگوید: و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: زندگیام برایتان بهتر است که صحبت میکنید و برایتان صحبت میشود[64]، و وفاتم برایتان بهتر است که اعمالتان برایم عرضه میشود، وقتی خیر ببینم خدا را میستایم، و وقتی شر را ببینم از خداوند برایتان مغفرت میخواهم»[65]-[66].
بیهقی از ابوبرده روایت نموده، که گفت: نزد ابن زیاد نشسته بودم و عبداللَّه بن یزید رضی الله عنه هم نزدش بود، که سرهای خوارج آورده میشد، و وقتی سری را میگذرانیدند میگفتم: به آتش. به من گفت: ای برادرزاده اینطور مکن، چون من از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «عذاب این امت در دنیا میباشد». این چنین در الکنز (85/3) آمده است. و ابونعیم این را در الحلیه (308/8) از ابوبرده به مانند آن روایت کرده، و لفظ آن در مرفوع چنین است: «خداوند عذاب این امت را در دنیا، قتل گردانیده است»[67]. و طبرانی این را در الکبیر والصغیر به اختصار روایت نموده، و همچنان در الأوسط، و رجال الکبیر، چنانکه هیثمی (225/7) میگوید: رجال صحیحاند. و نزد طبرانی از ابوبرده رضی الله عنه روایت است که گفت: از نزد عبیداللَّه بن زیاد بیرون شدم و او را دیدم که به سختی تعذیب میکند، آن گاه نزد مردی از اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نشستم، وی گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «عقوبت این امت با شمشیر است»[68]. هیثمی (225/7) میگوید، رجال آن رجال صحیحاند.
[1]- یعنی: در کارها و معرکهها و جنگ هایی که شما حضور داشتید ما نیز حضورداشتیم. م.
[2]- هیثمی (14/10) میگوید: این را طبرانی روایت نموده، و در آن ابومسکین انصاری آمده که وی را نشناختم، و بقیه رجال آن ثقهاند و در بعضشان اختلاف است.
[3]- ضعیف. طبرانی در الکبیر (19/ 133) در سند آن یک مجهول است. نگا: المجمع (10/ 24).
[4]- هیثمی (349/9) میگوید: این را طبرانی در الصغیر والکبیر به اختصار، و بزار به مانند آن روایت نمودهاند، و رجال طبرانی ثقهاند. و ابن عساکر و ابویعلی همچنان این را، چنانکه در الکنز (138/7) آمده، روایت کردهاند، و ابن عبدالبر در الاستیعاب (409/1) از عبداللَّه بن ابی اوفی رضی الله عنه مثل این را روایت نموده است.
[5]- این چنین در الکنز (138/7) آمده است. و احمد این را از انس رضی الله عنه به مانند آن به اختصار روایت کرده است. هیثمی (15/10) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند.
[6]- هیثمی (15/10) میگوید: رجال آن، رجال صحیحاند، غیرعاصم بن ابی نجود که ثقه دانسته شده.
[7]- صحیح. احمد (13/ 11، 54) از حدیث انس. نگا: صحیح الجامع (3386).
[8]- هیثمی (16/10) میگوید: رجال آن ثقهاند و در بعضیشان اختلاف است.
[9]- بزار (2763) نگا: المجمع (10/ 16).
[10]- صحیح. طبرانی در الاوسط (784).
[11]- هیثمی (36/10) میگوید: زیدبن سعدبن زید اشهلی را نشناختم و بقیه رجال آن رجال ثقهاند.
[12]- بخاری (3799، 380) از انس.
[13]- این چنین در اصل و هیثمی آمده است.
[14]- صحیح. بزار (2779).
[15]- سند آن ضعیف است. آلبانی آن را در صحیح الجامع (6285) حسن دانسته است. همچنین طبرانی در الکبیر (10/ 142).
[16]- حسن. طبرانی در الاوسط (4771).
[17]- هیثمی (21/10) میگوید: طبرانی در الأوسط این را روایت نموده، و رجال آن رجال صحیحاند.
[18]- هیثمی (22/10) میگوید: در این عمربن عبداللَّه ثقفی آمده، و ضعیف میباشد.
[19]- هیثمی (163/9) میگوید: در این عاصم بن عبیداللَّه آمده و ضعیف میباشد.
[20]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (3860) نگا: ضعیف الجامع (244).
[21]- هیثمی (167/9) میگوید: اسناد آن جید است.
[22]- حسن. ابویعلی (6951).
[23]- هیثمی (171/9) میگوید: این را طبرانی از شیخ خود محمد بن زکریای غَلابِی روایت نموده، و او ضعیف میباشد، و ابن حبان وی را در جمله ثقهها ذکر نموده، و گفته است: به حدیث وی وقتی که از ثقهها روایت کند اعتبار کرده میشود، چون در روایت وی از اشخاص مجهول بعض منکرها وجود دارد. میگویم [مؤلف]: این را از سفیان ثوری روایت کرده، و بقیه رجال آن رجال صحیحاند.
[24]- ضعیف. طبرانی (11/ 177).
[25]- هیثمی (173/9) میگوید: در این عبدالرحمن بن ابی الزناد آمده، و ضعیف میباشد.
[26]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (1446) نگا: ضعیف الجامع (1/ 567).
[27]- هیثمی (173/9) میگوید: این را طبرانی در الأوسط والکبیر به اختصار روایت کرده، و رجال آن دو، رجال صحیحاند غیر حسن بن سهل که ثقه است.
[28]- صحیح. طبرانی نگا: صحیح الجامع (4557).
[29]- هیثمی (23/10) میگوید: این را احمد مرسل و مسند روایت نموده، و لفظ مسند را بر مرسل محول گردانیده است، و همچنان بزار، و طبرانی آن را مسند روایت کردهاند، و رجال بزار در مسند رجال صحیحاند، غیر جعفربن عبداللَّه بن اسلم در مسند احمد که ثقه است، و درباره بعض رجال طبرانی اختلاف است.
[30]- صحیح. احمد (6/ 384).
[31]- هیثمی (25/10) میگوید: در این ابومعشر آمده، و حدیثش حسن است.
[32]- صحیح. طبرانی. نگا: صحیح الجامع (4382، 4384) و المجمع (10/ 25).
[33]- و رجال آن، چنانکه هیثمی (25/10) میگوید، رجال صحیحاند.
[34]- صحیح. احمد (6/ 158).
[35]- هیثمی (26/10) میگوید: این را طبرانی در الأوسط و ابویعلی روایت نمودهاند، و اسناد آن حسن است.
[36]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (2692) ابویعلی (6469) در سند آن علی بن زید بن جدعان و مومل بن اسماعیل هستند که هردو ضعیفاند.
[37]- در اصل و هیثمی «برادرزادههای مان» آمده، ولی صواب همانست که ما ذکر نمودیم، آنهم البته با استناد به این قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم : «اين اخت القوم منهم»، «خواهرزاده قوم از آنان است».
[38]- هیثمی (26/10) میگوید: این را بزار روایت نموده و لفظ از وی است، و احمد این را به اختصار روایت کرده، و گفته است: «خداوند وی را بر رویش در آتش اندازد»، و طبرانی آن را به مثل بزار روایت نموده، و رجال احمد و بزار و اسناد طبرانی ثقهاند.
[39]- صحیح. احمد (4/ 340) بزار (2780).
[40]- هیثمی (27/10) میگوید: این را طبرانی روایت نموده، و رجال آن ثقهاند.
[41]- بسیار ضعیف. طبرانی در الکبیر (11/ 146) در سند آن چند ناشناخته هست. آلبانی در ضعیف الجامع (2340) میگوید: بسیار ضعیف است.
[42]- یعنی: آنان را اهل خلافت نمیبیند.
[43]- صحیح. احمد (6/ 90).
[44]- این چنین در اصل و هیثمی آمده.
[45]- هیثمی (28/10) میگوید: احمد این را روایت نموده و بزار بعضی آن را روایت کرده است، و طبرانی در الأوسط نیز بعضی آن را روایت نموده، و اسناد روایت اول نزد احمد از رجال صحیح برخوردار است، و در بقیه روایتها سخن است.
[46]- ضعیف. احمد (6/ 74) در سند آن عبدالله بن مومل است که ضعیف است: التقریب (1/ 454).
[47]- هدف قرآن کریم است.
[48]- ضعیف. ابویعلی (160).
[49]- هیثمی (65/10).
[50]- بزار (2839) بصورت مرسل.
[51]- هیثمی (66/10) میگوید: این را احمد، ابویعلی و طبرانی به چندین اسناد روایت کردهاند، و رجال یکی از اسنادهای احمد ثقهاند.
[52]- سند آن ضعیف است. احمد (4/ 106) ابویعلی (1559) در سند آن صالح بن محمد بن زائده است که وی را ضعیف دانستهاند البته حدیثی که احمد از خالد بن دریک از ابی محیرز از ابی جمعه روایت کرده است (4/ 106) آن را قوی میکند (16914) که سند آن صحیح است.
[53]- هیثمی (67/10) میگوید: احمد و طبرانی این را به اسناد روایت کردهاند. و رجال آن رجال صحیحاند، غیر ایمن بن مالک اشعری که ثقه است.
[54]- صحیح. احمد (5/ 248) نگا: صحیح الجامع (3924) و المجمع (10/ 67).
[55]- ضعیف. بزار (2841) در سند آن عبدالرحمن بن ابی الزناد ضعیف است. نگا: التقریب (1/ 479).
[56]- 66/10.
[57]- صحیح. احمد (7/ 125) نگا: صحیح الجامع (7108).
[58]- همان منبع (66/10).
[59]- در رجال ابویعلی محتسب ابوعائذ آمده، ابن حبان وی را ثقه دانسته و ابن عدی ضعیفش دانسته، و بقیه رجال ابویعلی، غیر فضل بن صباح که ثقه است، رجال صحیحاند. و در اسناد احمد جسر آمده که ضعیف میباشد، و طبرانی هم این را در الأوسط روایت نموده، و رجال آن، غیرمحتسب، رجال صحیحاند.
[60]- صحیح. احمد وابویعلی (339).
[61]- هیثمی (68/10) میگوید: رجال بزار، رجال صحیحاند، غیر حسن بن قَزْعَه و عبیدبن سلیمان اَغَرکه هردو ثقهاند، و درباره عبید اختلافی است که ضرر ندارد. و بزار و غیر وی این را از عمران روایت نمودهاند، و طبرانی این را از ابن عمر رضی الله عنهما روایت کرده، چنان که در المجمع (68/10) آمده است. و ابن حجر در الفتح میگوید: این حدیث حسن است، و طرقی دارد که آن را به درجه صحت میرساند، این را مناوی (517/5) گفته است.
[62]- صحیح. احمد (4/ 319) نگا: صحیح الجامع (5854).
[63]- صحیح. البته به جز قسمت آخر آن. نسائی (3/ 43) احمد (1/ 387، 441) ابن حبان (914) نگا: صحیح الجامع (2174).
[64]- یعنی: آنان وی را از احکام میپرسند و برایشان پاسخ میدهد.
[65]- هیثمی (24/9) میگوید: این را بزار روایت نموده، و رجال آن رجال صحیحاند.
[66]- ضعیف. بزار و طبرانی در الکبیر (3/ 81/ 2) و ابونعیم در اخبار الاصبهان (2/ 205) و ابن عساکر (18919/ 2) در سند آن عبدالمجید بن عبدالعزیز است که از جهت حفظش بر او اشکال وارد کردهاند گرچه او از رجال مسلم است. نگا: الضعیفة (975) و ضعیف الجامع (2746) و (2747).
[67]- صحیح. نگا: صحیح الجامع (1738).
[68]- صحیح. نگا: صحیح الجامع (4017).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر