توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۱۰, چهارشنبه

رعايت نسبتى كه سيدنا محمد صل الله علیه و آله و سلم با اصحاب، اهل بيت، اقارب و امتش داشت

 

رعايت نسبتى كه سيدنا محمد  صل الله علیه و آله و سلم  با اصحاب، اهل بيت، اقارب و امتش داشت

مخاصمه گروهى از اصحاب درباره پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و تأییدش از ایشان

طبرانی از کعب بن عُجْره  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: روزی در پیش روی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در مسجد گروهی از ما انصاری‏ها، گروهی از مهاجرین و گروهی از بنی هاشم نشسته بودیم، و در مورد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  که کدام مان به وی اولی‏تر و برایش محبوب تریم مخاصمه و جنجال نمودیم؟ گفتیم: ما گروه انصاریم، به وی ایمان آورده‏ایم، پیروی‏اش را نموده‏ایم، به همراه او جنگیده‏ایم و فدائیان وی در قلب دشمنش هستیم. بنابراین ما به وی اولی‏تر و برایش محبوبتریم، و برادران مهاجرمان گفتند: ما کسانی هستیم که با خدا و پیامبرش هجرت نمودیم، و اقارب و اهل و اموال را ترک گفتیم، و در چیزی که حاضر شدید حاضر شدیم و در آنچه شاهد بودید شاهد بودید، بنابراین ما به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  اولی‏تر و برایش محبوب تریم. و برادران بنی هاشمی مان گفتند: ما اقارب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هستیم، و در آنچه حاضر بودید حاضر بودیم، و در آنچه شاهد بودیم شاهد بودیم[1]، بنابراین ما به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  اولی‏تر و برایش محبوب تریم. آن گاه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به طرف ما آمد و گفت: «شما چه می‏گویید»؟ آن گاه گفته‏های مان را بازگو نمودیم، وی به انصار گفت: «راست گفتید، چه کسی این را بر شما رد می‏کند!»، و او را از گفته برادران مهاجرمان خبر دادیم، فرمود: «راست گفته‏اند، چه کسی این را بر آنان رد می‏کند!» و او را از گفته بنی هاشم خبر دادیم، گفت: «راست گفته‏اند، چه کسی این را برایشان رد می‏کند!»، بعد از آن گفت: «آیا در میان شما قضاوت نکنم؟» گفتیم: آری، پدر ومادرمان فدایت ای رسول خدا، فرمود: «اما شما، ای گروه انصار، من برادرتان هستم»، گفتند:اللَّه اکبر، به پروردگار کعبه سوگند، وی را بردیم! و «اما شما، ای گروه مهاجرین، من از شما هستم»، گفتند:اللَّه اکبر، به پروردگار کعبه سوگند، وی را بردیم!، «و اما شما بنی هاشم، شما از من و به‌سوی من هستید»، بعد برخاستیم، و همه مان راضی و از سوی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شادمان بودیم[2]-[3].

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و منع نمودن خالد از اذیت اهل بدر و منع نمودن مردم از اذیت خالد

طبرانی از عبداللَّه بن ابی اوفی  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: عبدالرحمن بن عوف از خالدبن ولید  رضی الله عنهما  به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شکایت نمود. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای خالد هیچ مردی را از اهل بدر اذیت مکن، اگر به مانند کوه احد طلا انفاق کنی عمل وی را نمی‏توانی انجام دهی»، گفت: آنان به من ناسزا می‏گویند و من به آنان پاسخ می‏دهم. فرمود: «خالد را اذیت مکنید، چون وی شمشیری از شمشیرهای خداست که خداوند وی را بر کفار برآورده است»[4].

و نزد ابن عساکر از حسن روایت است که گفت: در میان عبدالرحمن بن عوف و خالدبن ولید  رضی الله عنهما  مجادله‏ای واقع شد، خالد گفت: ای ابن عوف از اینکه یک روز یا دو روز از من سبقت جسته‏ای بر من فخر مکن، این خبر به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  رسید، فرمود: «اصحابم را برایم بگذارید، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر یکی از شما به مانند کوه احد طلا انفاق نماید نیمه مُدّ آنان را نمی‏یابد». بعد از آن در میان عبدالرحمن و زبیر چنین واقع شد، آن گاه خالد گفت: ای نبی خدا، مرا از عبدالرحمن نهی نمودی، و زبیر وی را دشنام می‏دهد، فرمود: «آنان اهل بدراند و به یکدیگر مستحق تراند»[5]. و نزد بزار از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت است که گفت: در میان خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوف  رضی الله عنهما  چیزهای که در میان مردم می‏باشد واقع شد، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «اصحابم را برایم بگذارید، چون یکی از شما اگر به مانند کوه احد طلا انفاق کند به مد یکی از ایشان نمی‏رسد و نه به نصفش»[6]-[7].

قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم : خداوند اصحابم را بر عالمیان برگزیده است

بزار از جابربن عبداللَّه  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خداوند اصحابم را بر عالمیان برگزیده است، سوای انبیا و رسولان، و از اصحابم چهارتن را برای من برگزیده است: ابوبکر، عمر، عثمان و علی رحمهم الله، و آنان را اصحابم گردانیده است»، و گفت: «در همه اصحابم خیر و نیکی است. و امتم را بر دیگر امتها برگزیده، و از امتم چهار قرن را برگزیده است: قرن اول، دوم، سوم و چهارم»[8]-[9].

سفارش و وصیت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درباره مهاجرین و انصار

طبرانی از عبدالرحمن بن عوف  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: هنگامی که وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  فرارسید، گفتند: ای رسول خدا توصیه مان کن. فرمود: «شما را درباره سابقه داران اوایل از مهاجرین و درباره فرزندان‌شان بعد از آنان توصیه می‏کنم، اگر آن را انجام ندهید از شما نه عوضی قبول می‏شود و نه فدیه‏ای». هیثمی (17/10) می‏گوید: این را طبرانی در الأوسط و بزار روایت کرده‏اند، مگر این که بزار گفته: «شما را درباره سابقه داران اوایل و به فرزندان آنان بعد از ایشان و به پسران آنان توصیه می‏کنم»[10]، و رجال آن ثقه‏اند. و طبرانی از زیدبن سعد از پدرش روایت نموده: هنگامی که مرگ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او خبر داده شد، در حالی که لباس‏های کهنه‏اش را بر خود پیچیده بود بیرون گردید، و بر منبر نشست، در این اثنا مردم و اهل بازار از وی شنیدند و به مسجد حاضر شدند، وی پس از حمد و ثنای خداوند گفت: «ای مردم، مرا در این قبیله انصار حفظ کنید، چون اینان محل خورد و خوراک من هستند که در آن می‏خورم و محل اسرار من هستند، از نیکوکارشان قبول کنید، و از خطاکار‌شان درگذرید»[11]-[12].

منع نمودن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از دشنام دادن اصحابش

بزار از انس  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: مالک بن ذُخْشُن  رضی الله عنه  نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  یاد گردید، و آنان به وی ناسزا گفتند - به وی رأس منافقین گفته می‏شد[13]-. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اصحابم را بگذارید، اصحابم را دشنام ندهید»[14]. هیثمی (21/10) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند. و نزد طبرانی از ابن عباس  رضی الله عنه  روایت است که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که اصحابم را دشنام بدهد، خداوند، ملائکه و مردم همه وی را لعنت می‏کنند»[15]، هیثمی (21/10) می‏گوید: در این روایت عبداللَّه بن خراش آمده و ضعیف است.

و نزد طبرانی از عایشه  رضی الله عنها  روایت است که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اصحابم را دشنام ندهید، خداوند کسی را که اصحابم را دشنام دهد لعنت نماید»[16]. هیثمی (21/10) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند، غیر علی بن سهل که ثقه می‏باشد.

و طبرانی از سعیدبن زیدبن عمروبن نفیل  رضی الله عنه  روایت نموده، که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «مرا به دشنام دادن اصحابم امر می‏کنید؟! بلکه خداوند بر آنان رحمت نازل فرموده، و برای‌شان بخشیده است»[17].

بیم دادن ابن عباس  رضی الله عنهما  از یاد نمودن اصحاب به بدى

طبرانی از سعیدبن جُبَیر روایت نموده، که گفت: مردی نزد ابن عباس  رضی الله عنهما  آمد و گفت: مرا نصیحت کن، فرمود: تو را به ترس از خداوند توصیه می‏کنم، و زنهار که اصحاب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را به بدی یاد کنی، چون تو نمی‏دانی که برای آنان چه سبقت نموده است[18].

وصیت و سفارش پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درباره اهل بیتش

 طبرانی در الأوسط از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: آخرین حرفی که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت این بود: «در خانواده‏ام جانشینم شوید»[19]- [20].

و ابویعلی از ام سلمه  رضی الله عنها  روایت نموده، که گفت: فاطمه  رضی الله عنها  دختر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  در حالی نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، که حسن و حسین  رضی الله عنهما  را بر دو طرف بغلش حمل می‏نمود، و در دستش دیگی از حسن بود که در آن طعام گرم وجود داشت، و آن را نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آورد. هنگامی که آن دیگ را پیش روی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گذاشت، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «ابوالحسن کجاست؟» پاسخ داد: در خانه، پس وی را طلب نمود. آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم ، علی، فاطمه، حسن و حسین نشستند و شروع به خوردن نمودند. ام سلمه می‏گوید: و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مرا بدان فرانخواند، و قبل از آن روز هرگاه طعامی می‏خورد و من نزدش حاضر می‏بودم مرا بر آن فرا می‏خواند. هنگامی که فارغ شد، جامه خود را بر آنان پیچانید و گفت: «بار خدایا، با کسی که با آنان دشمنی کند دشمنی نما، و با کسی که با آنان دوستی کند دوستی نما»[21]-[22].

طبرانی از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای بنی عبدالمطلب، من از خداوند سه چیز برای‌تان خواستم: اینکه ایستاده شما را ثابت گرداند، جاهل‌تان را آگاه سازد و گمراه‌تان را هدایت کند، و از وی خواستم تا شما را سخاوتمند و مهربان گرداند. اگر مردی در میان رکن و مقام بایستد و نماز گزارد و روزه بگیرد، بعد در حالی بمیرد که اهل بیت محمد را بد ببرد داخل آتش می‏شود»[23]-[24].

و طبرانی در الأوسط از عثمان  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که به یکی از فرزندان عبدالمطلب احسان کند، و او در دنیا عوض آن را برایش انجام ندهد، مکافات وی فردا، وقتی که با من روبرو شد بر من باشد»[25]-[26].

خوشى و سرور عمر  رضی الله عنه  به خاطر پیوندش به نسب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

طبرانی از جابر  رضی الله عنه  روایت نموده که: وی از عمربن خطاب  رضی الله عنه  شنید که هنگام ازدواجش با دختر علی  رضی الله عنه  می‏گفت: آیا برایم تبریک و تهنیت نمی‏گویید؟ از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «روز قیامت هر سبب و نسب جز سبب و نسب من قطع می‏گردد»[27]-[28].

فضیلت قریش

احمد از محمدبن ابراهیم تیمی روایت نموده که: قتاده بن نعمان ظفری  رضی الله عنه  به قریش ناسزا گفت، گویی که وی آنان را دشنام داد، آن گاه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای قتاده، قریش را دشنام مده، چون تو ممکن است مردانی از آنان را ببینی که عملت در مقابل اعمال ایشان و فعلت در برابر فعل ایشان حقیر و ناچیز شمرده شود، و وقتی آنان را ببینی به آنان غبطه ورزی، اگر قریش نخوت و سرکشی نمی‏نمود، ایشان را به آنچه نزد خداوند برای‌شان است خبر می‏دادم»[29]-[30].

طبرانی از علی  رضی الله عنه  روایت نموده که: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  طوری که می‏دانم گفت: «قریش را عزت و اکرام نمائید و خود را از آنان برتر ندانید. اگر قریش نخوت و سرکشی نمی‏نمود حتماً وی را از آنچه نزد خداوند  جل جلاله برایش است خبر می‏دادم»[31]-[32]. و نزد احمد از عایشه  رضی الله عنها  روایت است که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نزد وی آمد و گفت: «اگر قریش نخوت و سرکشی نمی‏نمود، وی را به آنچه نزد خداوند برایش است خبر می‏دادم»[33]-[34]. و طبرانی از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «امانت را در قریش طلب کنید - یا گفت: جستجو نمایید - ، چون امین قریش بر امین غیر قریش فضیلت دارد، و قوی قریش از قوی غیر ایشان دو فضیلت دارد»[35]-[36].

بزار از رفاعه بن رافع  رضی الله عنه  روایت نموده که: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به عمر  رضی الله عنه  فرمود: «قومت را برایم جمع کن»، آن گاه عمر آنان را یک خانه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  جمع نمود، و نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  وارد شد و گفت: ای رسول خدا، آنان را نزدت داخل نمایم، یا به سوی‌شان بیرون می‏شوی؟ فرمود: «بلکه به سوی‌شان بیرون می‏شوم». می‏افزاید: بعد نزد آنان آمد و گفت: «آیا در میان شما کسی از غیرتان هست؟» گفتند: بلی، در میان ما هم پیمانان مان هستند، و در میان ما خواهرزاده‏های مان حضور دارند[37] و غلام‏های مان همراه ما هستند. فرمود: «هم پیمانان مان از مایند، خواهرزاده‏های مان از مایند،غلام‏های مان از مااند و شما آیا نمی‏شنوید؟ دوستان خدا فقط متقیان‏اند، اگر از آنان باشید، دوستان خدایید، در غیر آن بیندیشید، نشود که مردم در روز قیامت اعمال بیاورند و شما گناهان را بیاورید که در آن صورت از شما اعراض نماییم و روی گردانیم»، بعد از آن دست‏های خود را بلند نمود و گفت: «ای مردم، قریش اهل امانت‏اند، کسی که در طلب عیب و لغزش‏های آنان باشد خداوند وی را بر بینی‏اش سرنگون می‏سازد»، این را سه مرتبه گفت[38]-[39].

بد دیدن بنى هاشم، انصار و عرب

طبرانی از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بغض و بد دیدن بنی هاشم و انصار کفر است، و بغض و بد دیدن عرب نفاق»[40]-[41].

قریش از همه مردم سریع‏تر به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مى‏پیوندد

احمد از عایشه  رضی الله عنها  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی نزدم وارد شد که می‏گفت: «ای عایشه قومت از همه امتم به من سریع‏تر می‏پیوندد». می‏گوید: هنگامی که نشست گفتم: ای رسول خدا، خداوند مرا فدایت گرداند، داخل شدی و سخنی می‏گفتی که مرا ترسانیدی. گفت: «و آن کدام است؟» گفتم: می‏پنداری قومم از همه (امتت) سریع‏تر به تو می‏پیوندد! گفت: «آری»، پرسیدم: این چرا؟ فرمود: «مرگ آنان را درو می‏کند، و امت‌شان بر آنان غلبه می‏کنند»[42]. می‏گوید: گفتم: مردم بعد از آن یا در آن هنگام چطور می‏باشند؟ گفت: «ملخ‏های کوچک می‏باشند که قوی‏های آن ضعیف‌هایش را می‏خورد، تا اینکه قیامت برپا شود»[43]. [در نص «دبی» استعمال شده] و راوی می‏گوید: هدف از آن ملخ‏های کوچکی است که تا حال بال نکشیده باشند.

و در روایتی آمده: «ای عایشه، اولین کسی که از مردم هلاک می‏شود قوم توست»، می‏گوید: گفتم: خداوند مرا فدایت گرداند، آیا از زهر؟ گفت: «نه، ولی قبیله قریش را مرگ درو می‏کند، و مردم بر آنان غلبه می‏نمایند، و نخستین مردم در هلاک شدن‏اند»[44]. گفتم: بقای مردم بعد از ایشان چطور است؟ گفت: «آنان پشت مردم‏اند، وقتی که هلاک شوند مردم هلاک شده‏اند»[45]-[46].

بشارت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  براى کسانى که بعد از وى مى‏آیند

ابویعلی از عمربن خطاب  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نشسته بودم که گفت: «مرا از بهترین اهل ایمان در ایمان داری خبر دهید؟» گفتند: ای رسول خدا، ملایک، گفت: «آنان همینطوراند، و برای‌شان می‏سزد، و چه آنان را از این باز می‏دارد، در حالی که خداوند ایشان را در همان منزلت بلند قرار داده است؟ بلکه غیر آنان؟» گفتند: ای رسول خدا، انبیا آنانی که خداوند ایشان را به رسالت خود و نبوت عزت داده است، گفت: «آنان همینطوراند، و برای‌شان می‏سزد، و چه آنان را باز می‏دارد، در حالی که خداوند ایشان را در همان منزلت قرار داده است؟» گفتند: ای رسول خدا، شهدا آنانی که با انبیا شهید شدند، گفت: «آنان همینطوراند، و برای‌شان می‏سزد، و چه ایشان را باز می‏دارد، در حالی که خداوند آنان را به شهادت عزت بخشیده است؟ بلکه غیر آنان؟» گفتند: پس چه کسی ای رسول خدا؟ فرمود: «اقوامی که در پشت‏های مردان‌اند و بعد از من می‏آیند و به من ایمان می‏آورند و مرا ندیده‏اند، و تصدیقم می‏کنند و مرا ندیده‏اند، ورق معلق[47] را می‏یابند و به آنچه در آن است عمل می‏نمایند. اینان بهترین اهل ایمان در ایمان‌اند»[48]. هیثمی[49] می‏گوید: این را ابویعلی روایت نموده، و بزار این را از عمر  رضی الله عنه  روایت نموده که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مرا از بزرگترین صاحب منزلت در میان مردم نزد خداوند در روز قیامت خبر بدهید؟» گفتند: ملائک، گفت: «و چه ایشان را، با نزدیکی‌شان به پروردگارشان از این باز می‏دارد؟ بلکه غیر ایشان؟» گفتند: انبیا، فرمود: «و چه ایشان را باز می‏دارد، در حالی که وحی برای‏شان نازل می‏گردد؟ بلکه غیر ایشان؟» گفتند: پس ای رسول خدا ما را خبر بده، گفت: «قومی که بعد از شما می‏آیند، به من ایمان می‏آورند و مرا ندیده‏اند، ورق معلق را می‏یابند و به آن ایمان می‏آورند، اینان در روز قیامت نزد خداوند از بزرگترین منزلت - یا [گفت] بزرگترین ایمان - در میان خلق برخوردارند»[50]. و بزار گفته: صواب این است که این روایت از زیدبن اسلم مرسل است، و یکی از دو اسناد مرفوع بزار حسن است.

و نزد احمد از ابوجمعه  رضی الله عنه  روایت است که گفت: با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نهار را صرف نمودیم و ابوعبیده بن جراح  رضی الله عنه  همراه مان بود، گفت: ای رسول خدا آیا کسی از ما بهتر و افضل است؟ همراهت اسلام آوردیم و همراهت جهاد کردیم. فرمود: «بلی، قومی که بعد از من می‏باشند، به من ایمان می‏آورند و مرا ندیده‏اند»[51]-[52].

و نزد احمد از ابوامامه  رضی الله عنه  روایت است که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خوشا به حال کسی که مرا دید و به من ایمان آورده، و خوشا به حال کسی که به من ایمان آورده و مرا ندیده است» هفت مرتبه[53]-[54].

تمناى پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  که کاش برادرانش را مى‏دید

بزار از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «قومی بعد از من می‏آیند که هر یکی از آنان دوست می‏دارد تا اهل و مالش را برای دیدن من فدیه بدهد»[55]. هیثمی[56] می‏گوید: در این روایت عبدالرحمن بن ابی زناد آمده، و حدیثش حسن است، و در وی ضعف می‏باشد، ولی بقیه رجال آن ثقه‏اند. و نزد احمد از انس  رضی الله عنه  روایت است که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دوست داشتم برادرانم را که به من ایمان آورده‏اند و مرا ندیده‏اند ببینم»[57]. هیثمی[58] می‏گوید: این را احمد و ابویعلی روایت کرده‏اند، و لفظ آن چنین است: «چه وقت با برادرانم ملاقات می‏کنم؟» فرمود: «بلکه شما اصحابم هستید، و برادرانم آنانی‏اند که به من ایمان آورده‏اند و مرا ندیده‏اند»[59]-[60].

فضایل امت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

نزد احمد، بزار و طبرانی از عماربن یاسر  رضی الله عنه  روایت است که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مثال امتم مانند باران است، دانسته نمی‏شود که اول آن خیر است، یا آخرش»[61]-[62].

و بزار از عبداللَّه بن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: «خداوند ملائک سیاحی دارد که سلام امتم را برایم می‏رسانند[63]، می‏گوید: و رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: زندگی‏ام برای‌تان بهتر است که صحبت می‏کنید و برای‏تان صحبت می‏شود[64]، و وفاتم برای‌تان بهتر است که اعمالتان برایم عرضه می‏شود، وقتی خیر ببینم خدا را می‏ستایم، و وقتی شر را ببینم از خداوند برای‌تان مغفرت می‏خواهم»[65]-[66].

عذاب این امت در دنیا قتل است

بیهقی از ابوبرده روایت نموده، که گفت: نزد ابن زیاد نشسته بودم و عبداللَّه بن یزید  رضی الله عنه  هم نزدش بود، که سرهای خوارج آورده می‏شد، و وقتی سری را می‏گذرانیدند می‏گفتم: به آتش. به من گفت: ای برادرزاده اینطور مکن، چون من از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‏گفت: «عذاب این امت در دنیا می‏باشد». این چنین در الکنز (85/3) آمده است. و ابونعیم این را در الحلیه (308/8) از ابوبرده به مانند آن روایت کرده، و لفظ آن در مرفوع چنین است: «خداوند عذاب این امت را در دنیا، قتل گردانیده است»[67]. و طبرانی این را در الکبیر والصغیر به اختصار روایت نموده، و همچنان در الأوسط، و رجال الکبیر، چنانکه هیثمی (225/7) می‏گوید: رجال صحیح‏اند. و نزد طبرانی از ابوبرده  رضی الله عنه  روایت است که گفت: از نزد عبیداللَّه بن زیاد بیرون شدم و او را دیدم که به سختی تعذیب می‏کند، آن گاه نزد مردی از اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نشستم، وی گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «عقوبت این امت با شمشیر است»[68]. هیثمی (225/7) می‏گوید، رجال آن رجال صحیح‌اند.



[1]- یعنی: در کارها و معرکه‏ها و جنگ هایی که شما حضور داشتید ما نیز حضورداشتیم. م.

[2]- هیثمی (14/10) می‏گوید: این را طبرانی روایت نموده، و در آن ابومسکین انصاری آمده که وی را نشناختم، و بقیه رجال آن ثقه‏اند و در بعض‌شان اختلاف است.

[3]- ضعیف. طبرانی در الکبیر (19/ 133) در سند آن یک مجهول است. نگا: المجمع (10/ 24).

[4]- هیثمی (349/9) می‏گوید: این را طبرانی در الصغیر والکبیر به اختصار، و بزار به مانند آن روایت نموده‏اند، و رجال طبرانی ثقه‏اند. و ابن عساکر و ابویعلی همچنان این را، چنانکه در الکنز (138/7) آمده، روایت کرده‏اند، و ابن عبدالبر در الاستیعاب (409/1) از عبداللَّه بن ابی اوفی  رضی الله عنه  مثل این را روایت نموده است.

[5]- این چنین در الکنز (138/7) آمده است. و احمد این را از انس  رضی الله عنه  به مانند آن به اختصار روایت کرده است. هیثمی (15/10) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند.

[6]- هیثمی (15/10) می‏گوید: رجال آن، رجال صحیح‌اند، غیرعاصم بن ابی نجود که ثقه دانسته شده.

[7]- صحیح. احمد (13/ 11، 54) از حدیث انس. نگا: صحیح الجامع (3386).

[8]- هیثمی (16/10) می‏گوید: رجال آن ثقه‏اند و در بعضی‌شان اختلاف است.

[9]- بزار (2763) نگا: المجمع (10/ 16).

[10]- صحیح. طبرانی در الاوسط (784).

[11]- هیثمی (36/10) می‏گوید: زیدبن سعدبن زید اشهلی را نشناختم و بقیه رجال آن رجال ثقه‏اند.

[12]- بخاری (3799، 380) از انس.

[13]- این چنین در اصل و هیثمی آمده است.

[14]- صحیح. بزار (2779).

[15]- سند آن ضعیف است. آلبانی آن را در صحیح الجامع (6285) حسن دانسته است. همچنین طبرانی در الکبیر (10/ 142).

[16]- حسن. طبرانی در الاوسط (4771).

[17]- هیثمی (21/10) می‏گوید: طبرانی در الأوسط این را روایت نموده، و رجال آن رجال صحیح‏اند.

[18]- هیثمی (22/10) می‏گوید: در این عمربن عبداللَّه ثقفی آمده، و ضعیف می‏باشد.

[19]- هیثمی (163/9) می‏گوید: در این عاصم بن عبیداللَّه آمده و ضعیف می‏باشد.

[20]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (3860) نگا: ضعیف الجامع (244).

[21]- هیثمی (167/9) می‏گوید: اسناد آن جید است.

[22]- حسن. ابویعلی (6951).

[23]- هیثمی (171/9) می‏گوید: این را طبرانی از شیخ خود محمد بن زکریای غَلابِی روایت نموده، و او ضعیف می‏باشد، و ابن حبان وی را در جمله ثقه‏ها ذکر نموده، و گفته است: به حدیث وی وقتی که از ثقه‏ها روایت کند اعتبار کرده می‏شود، چون در روایت وی از اشخاص مجهول بعض منکرها وجود دارد. می‏گویم [مؤلف]: این را از سفیان ثوری روایت کرده، و بقیه رجال آن رجال صحیح‏اند.

[24]- ضعیف. طبرانی (11/ 177).

[25]- هیثمی (173/9) می‏گوید: در این عبدالرحمن بن ابی الزناد آمده، و ضعیف می‏باشد.

[26]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (1446) نگا: ضعیف الجامع (1/ 567).

[27]- هیثمی (173/9) می‏گوید: این را طبرانی در الأوسط والکبیر به اختصار روایت کرده، و رجال آن دو، رجال صحیح‏اند غیر حسن بن سهل که ثقه است.

[28]- صحیح. طبرانی نگا: صحیح الجامع (4557).

[29]- هیثمی (23/10) می‏گوید: این را احمد مرسل و مسند روایت نموده، و لفظ مسند را بر مرسل محول گردانیده است، و همچنان بزار، و طبرانی آن را مسند روایت کرده‏اند، و رجال بزار در مسند رجال صحیح‏اند، غیر جعفربن عبداللَّه بن اسلم در مسند احمد که ثقه است، و درباره بعض رجال طبرانی اختلاف است.

[30]- صحیح. احمد (6/ 384).

[31]- هیثمی (25/10) می‏گوید: در این ابومعشر آمده، و حدیثش حسن است.

[32]- صحیح. طبرانی. نگا: صحیح الجامع (4382، 4384) و المجمع (10/ 25).

[33]- و رجال آن، چنانکه هیثمی (25/10) می‏گوید، رجال صحیح‌اند.

[34]- صحیح. احمد (6/ 158).

[35]- هیثمی (26/10) می‏گوید: این را طبرانی در الأوسط و ابویعلی روایت نموده‏اند، و اسناد آن حسن است.

[36]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (2692) ابویعلی (6469) در سند آن علی بن زید بن جدعان و مومل بن اسماعیل هستند که هردو ضعیف‌اند.

[37]- در اصل و هیثمی «برادرزاده‏های مان» آمده، ولی صواب همانست که ما ذکر نمودیم، آنهم البته با استناد به این قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم : «اين اخت القوم منهم»، «خواهرزاده قوم از آنان است».

[38]- هیثمی (26/10) می‏گوید: این را بزار روایت نموده و لفظ از وی است، و احمد این را به اختصار روایت کرده، و گفته است: «خداوند وی را بر رویش در آتش اندازد»، و طبرانی آن را به مثل بزار روایت نموده، و رجال احمد و بزار و اسناد طبرانی ثقه‏اند.

[39]- صحیح. احمد (4/ 340) بزار (2780).

[40]- هیثمی (27/10) می‏گوید: این را طبرانی روایت نموده، و رجال آن ثقه‏اند.

[41]- بسیار ضعیف. طبرانی در الکبیر (11/ 146) در سند آن چند ناشناخته هست. آلبانی در ضعیف الجامع (2340) می‌گوید: بسیار ضعیف است.

[42]- یعنی: آنان را اهل خلافت نمی‏بیند.

[43]- صحیح. احمد (6/ 90).

[44]- این چنین در اصل و هیثمی آمده.

[45]- هیثمی (28/10) می‏گوید: احمد این را روایت نموده و بزار بعضی آن را روایت کرده است، و طبرانی در الأوسط نیز بعضی آن را روایت نموده، و اسناد روایت اول نزد احمد از رجال صحیح برخوردار است، و در بقیه روایت‏ها سخن است.

[46]- ضعیف. احمد (6/ 74) در سند آن عبدالله بن مومل است که ضعیف است: التقریب (1/ 454).

[47]- هدف قرآن کریم است.

[48]- ضعیف. ابویعلی (160).

[49]- هیثمی (65/10).

[50]- بزار (2839) بصورت مرسل.

[51]- هیثمی (66/10) می‏گوید: این را احمد، ابویعلی و طبرانی به چندین اسناد روایت کرده‏اند، و رجال یکی از اسنادهای احمد ثقه‏اند.

[52]- سند آن ضعیف است. احمد (4/ 106) ابویعلی (1559) در سند آن صالح بن محمد بن زائده است که وی را ضعیف دانسته‌اند البته حدیثی که احمد از خالد بن دریک از ابی محیرز از ابی جمعه روایت کرده است (4/ 106) آن را قوی می‌کند (16914) که سند آن صحیح است.

[53]- هیثمی (67/10) می‏گوید: احمد و طبرانی این را به اسناد روایت کرده‏اند. و رجال آن رجال صحیح‌اند، غیر ایمن بن مالک اشعری که ثقه است.

[54]- صحیح. احمد (5/ 248) نگا: صحیح الجامع (3924) و المجمع (10/ 67).

[55]- ضعیف. بزار (2841) در سند آن عبدالرحمن بن ابی الزناد ضعیف است. نگا: التقریب (1/ 479).

[56]- 66/10.

[57]- صحیح. احمد (7/ 125) نگا: صحیح الجامع (7108).

[58]- همان منبع (66/10).

[59]- در رجال ابویعلی محتسب ابوعائذ آمده، ابن حبان وی را ثقه دانسته و ابن عدی ضعیفش دانسته، و بقیه رجال ابویعلی، غیر فضل بن صباح که ثقه است، رجال صحیح‌اند. و در اسناد احمد جسر آمده که ضعیف می‏باشد، و طبرانی هم این را در الأوسط روایت نموده، و رجال آن، غیرمحتسب، رجال صحیح‌اند.

[60]- صحیح. احمد وابویعلی (339).

[61]- هیثمی (68/10) می‏گوید: رجال بزار، رجال صحیح‏اند، غیر حسن بن قَزْعَه و عبیدبن سلیمان اَغَرکه هردو ثقه‏اند، و درباره عبید اختلافی است که ضرر ندارد. و بزار و غیر وی این را از عمران روایت نموده‏اند، و طبرانی این را از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت کرده، چنان که در المجمع (68/10) آمده است. و ابن حجر در الفتح می‏گوید: این حدیث حسن است، و طرقی دارد که آن را به درجه صحت می‏رساند، این را مناوی (517/5) گفته است.

[62]- صحیح. احمد (4/ 319) نگا: صحیح الجامع (5854).

[63]- صحیح. البته به جز قسمت آخر آن. نسائی (3/ 43) احمد (1/ 387، 441) ابن حبان (914) نگا: صحیح الجامع (2174).

[64]- یعنی: آنان وی را از احکام می‏پرسند و برای‌شان پاسخ می‏دهد.

[65]- هیثمی (24/9) می‏گوید: این را بزار روایت نموده، و رجال آن رجال صحیح‌اند.

[66]- ضعیف. بزار و طبرانی در الکبیر (3/ 81/ 2) و ابونعیم در اخبار الاصبهان (2/ 205) و ابن عساکر (18919/ 2) در سند آن عبدالمجید بن عبدالعزیز است که از جهت حفظش بر او اشکال وارد کرده‌اند گرچه او از رجال مسلم است. نگا: الضعیفة (975) و ضعیف الجامع (2746) و (2747).

[67]- صحیح. نگا: صحیح الجامع (1738).

[68]- صحیح. نگا: صحیح الجامع (4017).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...