خدمت روزه خوران برای روزه داران در راه خدا
مسلم (356/1) از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در سفر بودیم، کسی از ما روزه دار بود، و کسی هم روزه خور. میگوید: در منزلی در روز بسیار گرم پیاده شدیم، که سایه دارترین ما صاحب جامه بود، و از ما کسی هم بود که خود را به دستش از آفتاب میپوشانید. میافزاید: آنگاه روزه داران افتادند، و روزه خواران برخاستند وخیمهها را نصب نمودند، و سواریها را آب دادند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «روزه خوران امروز اجر را بردند». این را بخاری از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بودیم و سایه دارترین ما کسی بود، که توسط جامهاش سایه مینمود، و کسانی که روزه گرفته بودند، هیچ کاری نکردند، ولی کسانی که روزه را افطار کرده بودند، سواریها را (به چرا) فرستادند، خدمت نمودند، و کار کردند. و رسول خدا فرمود:«روزه خواران امروز اجر را بردند»[1].
خدمت اصحاب برای مردی که به قرآن و نماز اشتغال میداشت
ابوداود در مرسلهای خود از ابوقلابه رضی الله عنه روایت نموده که: عدهای از اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمدند، از یکی از یاران خود به نیکی یاد مینمودند. گفتند: چون فلان را هرگز ندیدیم، در هر راهی که بود قرائت میکرد، و در هر منزلی که پایین میشدیم، در نماز بود. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «چه کسی کارهای وی را انجام داد - تا این که متذکر شد - چه کسی شتر وی یا چارپایش را علف میداد؟» گفتند: ما. فرمود: «پس همه شما از وی بهترید»[2]. این چنین در الترغیب (172/4) آمده است.
کشتی آزاد کرده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و حمل نمودن متاع اصحاب
ابونعیم در الحلیه (369/1) از سعید بن جمهان روایت نموده، که گفت: سفینه را از نامش پرسیدم. گفت: اسمم را به تو خبر میدهم: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مرا «سفینه»، «کشتی» نامیده است. پرسیدم: چرا تو را «سفینه»، «کشتی» نامیده است؟ گفت: وی در حالی که یارانش با وی بودند، بیرون آمد، و بار و متاعشان برایشان گرانی نمود. آنگاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «جامه خود را هموار کن». و من آن را هموار نمودم، وی بار و متاع ایشان را در آن گذاشت و بعد آن را بر من بار نمود و گفت: «پشت کن، تو کشتی هستی». گوید: اگر در آن روز بار یک شتر، یا دو شتر، یا پنج و یا شش شتر را هم پشت مینمودم، بر من گرانی نمینمود[3].
حکایت احمر مولای امّ سلمه و مجاهد با ابن عمر
حسن بن سفیان، ابن منده، مالینی و ابونعیم از احمر، مولای امّ سلمه رضی الله عنهما روایت نمودهاند که گفت: در یک غزوه با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بودیم، و از وادیی گذر نمودیم، و من مردم را از آن عبور میدادم. آنگاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به من گفت: «در این روز کشتی بودی». این چنین در المنتخب (194/5) آمده. و ابونعیم در الحلیه (285/3) از مجاهد روایت نموده، که گفت: در سفر هم صحبت ابن عمر بودم، وقتی میخواستم سوار شوم، نزدم آمده رکابم را محکم میگرفت، و وقتی که سوار میشدم، لباسهایم را برابر میساخت. مجاهد میگوید: باری نزدم آمد، و گویی من آن را[4] ناپسند داشتم. فرمود: تو ای مجاهد خلق تنگی داری.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر