توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۱۰, چهارشنبه

دشنام دادن مسلمان

 

دشنام دادن مسلمان

حدیث عایشه رضی الله عنها  درباره مردى که غلام‏هاى خود را دشنام مى‏داد

احمد و ترمذی از عایشه  رضی الله عنها  روایت نموده‏اند که گفت: مردی آمد و در پیش روی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نشست و گفت: من دو غلام دارم، که به من دروغ می‏گویند، به من خیانت می‏کنند و از من نافرمانی می‏نمایند، و من ایشان را دشنام می‏دهم و می‏زنم، پس روش من در مقابل ایشان چطور است؟ رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی روز قیامت فرا رسد، خیانت، نافرمانی و دروغ آن‏ها در مقابل تو حساب می‏شود، و همچنان تعذیب تو بر آن‏ها حساب می‏شود، (اگر تعذیب تو بر آن‏ها) به قدر گناهان‌شان باشد در این صورت کفاف و برابر می‏باشد، نه برای تو می‏باشد و نه هم بر تو[1]، اگر تعذیب تو بر آن‏ها از گناهان‌شان افزون باشد به اندازه همان زیادتی برای آن‏ها از تو قصاص گرفته می‏شود»[2]. آن گاه آن مرد به گوشه‏ای رفت، و فریاد کشید و گریه کرد. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «آیا قول خداوند را نمی‏خوانی:

﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ ٤٧ [الانبیاء: 47].

ترجمه: «ما ترازوهای عدل را در روز قیامت نصب می‏کنیم، لذا به هیچ کس کمترین ستمی نمی‏شود، و اگر به مقدار سنگینی یکدانه خردل (کار نیک و بدی باشد) ما آن را حاضر می‏کنیم، و کافی است که ما حساب کننده باشیم».

آن گاه آن مرد گفت: ای رسول خدا، برای خودم و آنان خیری جز جدایی آن‏ها چیزی دیگر نمی‏یابم، بنابراین تو شاهد باش که همه آن‏ها آزاد هستند[3].

آنچه میان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر در وقت دشنام دادن مردى به ابوبکر اتفاق افتاد

احمد و طبرانی از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که: مردی ابوبکر  رضی الله عنه  را در حالی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نشسته بود دشنام داد، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از آن صحنه به شگفت آمده، و تبسم می‏نمود. هنگامی که وی در دشنام خود زیادت نمود، ابوبکر  رضی الله عنه  بعضی از گفته‏های وی را پاسخ داد. آن‏گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  خشمگین شد و برخاست، ابوبکر  رضی الله عنه  به دنبالش برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، وی مرا دشنام می‏داد و تو نشسته بودی، هنگامی که بعضی از گفته‏های وی را رد نمودم خشمگین شدی و برخاستی؟ فرمود: «با تو ملکی بود، که از طرفت پاسخ می‏داد، هنگامی بعضی از گفته‏های وی را پاسخ دادی شیطان در میان آمد، و من طبیعی است که با شیطان نمی‏نشینم». بعد از آن گفت: «ای ابوبکر، سه چیزاند که همه‌شان حق‏اند: هر بنده‏ای که بر وی ظلمی روا داشته شود و او به خاطر خداوند  جل جلاله از آن چشم بپوشد، خداوند به خاطر آن نصرت او را قوی می‏سازد، و هر مردی که دروازه عطا را به خاطر صله رحمی بگشاید، خداوند به خاطر آن برایش افزونی می‏آورد، و هر شخص که دروازه سئوال را به هدف زیادت بگشاید خداوند به سبب آن برایش در قلت می‏افزاید»[4]-[5].

عمر  رضی الله عنه  و نذر نمودن قطع زبان فرزندش به خاطر دشنام مقداد

احمد ولالکائی در السنه و ابوالقاسم بن بشران در امالی خود و ابن عساکر از بهی روایت نموده‏اند که: عبداللَّه بن عمر  رضی الله عنهما  مقداد  رضی الله عنه  را دشنام داد، عمر  رضی الله عنه  گفت: اگر زبانت را قطع نکنم بر من نذر باشد! بعد با وی صحبت نمودند، و از وی خواهان گذشت شدند. عمر  رضی الله عنه  گفت: مرا بگذارید که زبانش را قطع کنم، تا بعد از این هیچ کسی از اصحاب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دشنام ندهد.

و نزد ابن عساکر از بهی روایت است که گفت: در میان عبداللَّه بن عمر و مقداد  رضی الله عنهم  چیزی واقع شد، عبداللَّه  رضی الله عنه  وی را دشنام داد، و مقداد شکایت وی را به پدرش برد، عمر  رضی الله عنه  نذر نمود تا زبان وی را قطع نماید. عبداللَّه هنگامی که از اجرای این عمل از پدرش ترسید[6]، مردانی را جهت شفاعت نزد پدرش فرستاد، عمر گفت: مرا بگذارید تا زبانش را قطع کنم، و این سنتی باشد که پس از من به آن عمل شود، و اگر مردی پیدا شود که اصحاب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دشنام دهد، زبانش قطع گردد. این چنین در منتخب کنز العمال (424/4) آمده است.

عیبگویى یک مسلمان ایراد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بر مردى در این باره

ابونعیم از انس بن مالک  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: مردی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  عیب‏گیری مردی را نمود، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «برخیز، شهادت تو قابل قبول نیست» گفت: ای رسول خدا، دوباره این عمل را تکرار نمی‏کنم. فرمود: «چنان شدی که به قرآن استهزا می‏کنی؟! کسی که محارم قرآن را حلال بداند، به آن ایمان نیاورده است». این چنین در الکنز (231/1) آمده است[7].

آنچه میان خالد و سعد در این باره واقع شد

ابونعیم[8] از طارق بن شهاب روایت نموده، که گفت: میان خالد و سعد  رضی الله عنهما  سخنی بود. و مردی نزد سعد عیبگویی خالد را نمود، سعد گفت: باز ایست، آنچه در میان ماست به دین مان نرسیده است!!. طبرانی این را به مانند آن از طارق روایت نموده است[9].



[1]- یعنی: نه به نفعت می‏باشد و نه به ضررت، بلکه قضیه به شکل مساویانه فیصله می‏گردد. م.

[2]- صحیح. ترمذی (3165) احمد (6/ 580) آلبانی آن را در صحیح ترمذی و صحیح الجامع (8039) و صحیح الترغیب صحیح دانسته است.

[3]- این چنین در الترغیب (499/3) آمده، و در 464/5) می‏گوید: اسناد احمد و ترمذی متصل است، و راویان‌شان ثقه‏اند.

[4]- هیثمی (190/8) می‏گوید: رجال احمد رجال صحیح‏اند، و این را ابوداود روایت نموده، ولی متذکر نشده است که: بعد از آن گفت: ای ابوبکر.

[5]- صحیح. احمد (2/ 436) آلبانی آن را در صحیح الجامع (5646) صحیح دانسته است. نگا: المجمع (8/ 190).

[6]- یعنی: وقی ترسید که پدرش زبانش را قطع می‏کند. م.

[7]- قسمت آخر حدیث (کسی که محارم قرآن را حلال بداند، به آن ایمان نیاورده است) شاهدی از روایت ترمذی (2918) از طریق محمد بن اسماعیل الواسطی دارد.. آلبانی آن را در ضعیف الترمذی و ضعیف الجامع (4975) و مشکاة (2203) ضعیف ضعیف دانسته است. اما این حدیث، حدیث انس را قوی می‌کند و به درجه‌ی حسن می‌رساند و الله اعلم.

[8]- الحلیه (94/1).

[9]- هیثمی (223/7) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...